#عید_سعید_قربان_مبارک
🔹به مناسبت عید قربان، گوشت قربانی در طرح کمک مومنانه به نیت شهیده صدیقه رودباری از طرف پایگاه محبان الزهرا سلام الله علیها بین نیازمندان تقسیم شد.
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_محبان_الزهرا
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_پانزدهم
گفتم: «خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید.
عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد.
بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد.
بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_شانزدهم
کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن.
ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو.
تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌙✨الهی در سکوت شب
ذهنمان را آرام کن...
🌙✨ما را در پناه خودت
به دور از هیاهوی این جهان بدار...
✨الهی شبمان را
با یادت بخیر کن
#شبتون_سرشار_از_آرامش_الهی🌙✨
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیات ۲ و ۳ سوره انفال
🍃إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ءَایَتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ 🍃
🍃الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ🍃
🔹ترجمه
✨مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل هایشان (از عظمت او) لرزان شود و هرگاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود، ایمان شان را مى افزاید و تنها برپروردگارشان توکّل مى کنند. ✨
✨آنان که نماز را برپا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده ایم، (به محرومان) انفاق مى کنند.✨
🔸خداوند در آیه ۲ مى فرماید: «اذا ذُکِر اللّه وَجلَت قلوبهم»، یاد خداوند دل هاى مؤمنان را مضطرب مى کند، ولى در جاى دیگر مى فرماید: «ألا بذکر اللّه تَطمئنّ القلوب» ، با یاد خداوند دل ها آرام مى گیرد. این دو آیه با هم منافاتى ندارد، زیرا در یک جا ترس از عظمت خداوند است و در جاى دیگر اطمینان به خداوند است.
🔸چنانکه در آیه اى دیگر مى خوانیم: «اللّه نَزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً تَقشَعِرّ منه جلود الّذین یَخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه» کسانى که از خداوند خشیت دارند با خواندن و شنیدن قرآن پوست بدنشان مى لرزد و پس از مدّتى آرام شده و دلهای شان نرم مى شود.
🔸آرى، یاد قهر و عقاب الهى دل مؤمن را مى لرزاند و با یاد لطف و مهر الهى، دلش آرام مى گیرد، همچون کودکى که از والدین خود هم مى ترسد، هم به آنان دلگرم است.
🔸«وَجل»، به حالت اضطراب و خوف و ترس انسان گفته مى شود که گاهى به خاطر درک مسئولیّت ها و احتمال عدم انجام وظایف است و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و هیبت الهى است. لذا در قرآن مى خوانیم: «انّما یَخشَى اللّه من عباده العلماء»، تنها بندگان عالم و آگاه، از خداوند خشیت دارند.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
✨💥✨💥✨
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
💐هوایٺ..
ڪہ بہ سرم می زند
🌾ديگـردر هيچ هوايی
نميٺوانم نفس بڪشم
عجب نفسگير اسٺ ،
هـوای بـی تــو ⛈..‼️
🌷✧ خداوندا برساڹ حجّٺ حـق را ✧
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
تمام ساعت هایم را به وقت خندیدن تو تنظیم کرده ام
تو که میخندی تک تک ثانیه های این ساعت ها
احساس دارند
نبض دارند
جریان دارند....
#سلام_روز_بخیر
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan