eitaa logo
صالحین دامغان
313 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
3هزار ویدیو
630 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
🕗 ای کاش دلم شبیه گنبد می‌شد عالم همگی شبیه مشهد می‌شد ای کاش دلم شبیه یک کبوتر فقط از داخل صحن‌های او رد می‌شد 🍃صلوات خاصه امام رضا علیه السلام🍃 ✨اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.✨
🌺 🌾🌾🌾🌾 🍃🍃🍃 🥀🥀 روزي مأمون از امام رضا (ع) پرسيد: بالاترين فضيلت اميرالمؤمنين (ع) در قرآن كدام آيه است؟ امام رضا (ع) در پاسخ فرمودند آيه‌ي مباهله، زيرا در آن آيه اميرالمؤمنين (ع) نفس رسول خدا (ص) خوانده شده است 🌸روز مباهله، روز عزت و افتخار شیعه مبارک باد!🌼 جامعه زنان مقاومت کوثر قهرمان کربلا
⚜ تهیه ۵۰ عدد فیش ۱۰تایی نان بهمراه سبد کالا و میوه⚜ 🌱 در روز حقانیت دین اسلام و شیعه، عید و توزیع بین نیازمندان 🌱 ✅ خیریه شهدای گمنام
🔹عمل زیبایی ⁉️ آیا انجام برای زنان مجاز است؟ ✅ج: اگر موجب نباشد، فى نفسه اشکال ندارد؛ ولی توجه داشته باشيد زيبايى، درمان بيمارى محسوب نمىشود و در ضمن آن، نگاه و لمسِ پزشک نامحرم جايز نيست، مگر در مواردى ـ مانند سوختگی و حوادث دیگر ـ که برای معالجه باشد و استفاده از نامحرم ضرورت داشته باشد. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌸 پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین.» و دوید توی کوچه. کمی بعد ماشین برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین. مادرشوهرم از درد تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.» عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی که از همان لحظه اولی که به دنیا آمده بود، داشت گریه می کرد. من و کبری دستپاچه شده بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم. کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب قند درست کنم.» می ترسیدم بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.» منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت. به فکرم رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌹🌹
🌸 لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه. مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی بودم. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌺 🔹پیش بینی آینده شغلی کودک 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌺 🔹پیش بینی آینده شغلی کودک 🔬 💬 شرح در تصویر 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌺 🔹پیش بینی آینده شغلی کودک 🖋📝 💬 شرح در تصویر 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌺 🔹پیش بینی آینده شغلی کودک 🔎📁 💬 شرح در تصویر 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan