eitaa logo
صالحین دامغان
339 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
598 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا نوجوون هامون نمیخونن یا سختشونه نماز بخونند؟ 🎤حجت الاسلام استاد 🔷🔸🔸🔷🔸🔸🔷 بسیج جامعه زنان سپاه دامغان 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
هدایت شده از صالحین دامغان
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌸 روی آن را نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده، تحمل تنهایی را ندارم، دلم می خواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم. یک هفته ای می شد در خانه پدرم بودم. هر چند دلتنگ صمد می شدم، اما با وجود پدر و مادر و دیدن خواهرها و برادرها احساس آرامش می کردم. یک روز در باز شد و صمد آمد. بهت زده نگاهش کردم. باورم نمی شد آمده باشد. اولش احساس بدی داشتم. حس می کردم الان دعوایم کند. یا اینکه اوقات تلخی کند چرا به خانه پدرم آمده ام. اما او مثل همیشه بود. می خندید و مدام احوالم را می پرسید. از دلتنگی اش می گفت و اینکه در این مدت، چقدر دلش برایم شور می زده، می گفت: «حس می کردم شاید خدای نکرده، اتفاقی افتاده که این قدر دلم هول می کند و هر شب خواب بد می بینم.» کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آن ها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: «قدم! بلند شو برویم.» گفتم: «امشب اینجا بمانیم.» لب گزید و گفت: «نه برویم.» چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه می گفت و می خندید و برایم تعریف می کرد. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌹🌹
🌸 روستا کوچک است و خبرها زود پخش می شود. همه می دانستند یک هفته ای است بدون خداحافظی به خانه پدرم آمده ام. به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ می دیدند، با تعجب نگاهمان می کردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر می کردم صمد از ماجرای پیش آمده خبر ندارد. جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: «قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوال پرسی کن. من با همه صحبت کرده ام و گفته ام تو را می آورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟!» نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آن طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: «بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده ام.» گفتم: «باز هم به زحمت افتاده ای.» خندید و گفت: «باز هم که تعارف می کنی. خانم جان قابل شما را ندارد.» دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگی ام بود. نمی گذاشت از جایم تکان بخورم. می گفت: «تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده.» هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می آمدیم خانه. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🔶توماس آکونیاس(پر آوازه ترین دانشمند مسیحی قرون وسطی): 📝زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی جویی منطبق نیست،بلکه با دومین مقصود طبیعت یعنی ، فرتوت بودن و بد شکلی انطباق دارد. 📚 کتاب "زن،ستم تاریخی،ستم برابری" 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه بهداشتی به دانش آموزان جهت جلوگیری از ابتلا به بیماریهای کرونا حوزه مقاومت بسیج دانش آموزی حضرت مریم س دامغان 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام باعظمت تو زبان قلم را می‌گشايد تو آغاز هركلمه‌ای و صبح‌ كلمه‌ای است لبريز از نام تو … صبح تنها با نـام تـو آغاز می‌گردد.. 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻 🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
💠 آیه ۲۲ سوره یونس 🍃هُوَ الَّذِى یُسَیِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى‏ إِذَا کُنتُمْ فِى الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الْشَّکِرِینَ‏🍃 🔹ترجمه ✨او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى ‏دهد، تا آنگاه که در کشتى باشید و بادى موافق، کشتى‏ ها را به جریان در آورد و بدین وسیله خوشحال شوند، ناگهان تندبادى آید و موج از هر سو سراغشان آید و گمان برند که در محاصره‏ ى بلا گرفتارند، (در این هنگام) خداوند را با اخلاص عقیده مى‏ خوانند (و مى‏ گویند:) اگر ما را از این خطر نجات دهى، قطعاً از شاکران خواهیم بود.✨ ♻️آلوسى و مراغى در تفاسیر خود، آورده‏ اند که شیعیان هنگام خطر، امامان خود را صدا مى‏ زنند، در حالى که مشرکان در وقت خطر خدا را صدا مى‏ کنند!! غافل از آنکه توسّل به امام معصوم شهید که به گفته‏ ى قرآن زنده است، با توسّل به بت فرق دارد.  📝پیام ها ۱- قوانینِ حاکم بر طبیعت، مخلوق و محکوم خداوند است. «هو الذى یسیّرکم»  ۲- کارهاى انسان، به خدا هم نسبت داده مى‏ شود، چون قدرت از اوست. با آنکه سِیر، عمل انسان است، «سیروا فى الارض»، امّا مى‏ فرماید: «هو الّذى یسیّرکم»  ۳- انسان هر چه هم پیشرفت کند، از گزند حوادث طبیعى درامان نیست. «جاءتها ریح عاصف»  ۴- مرفّهان نپندارند که پیوسته در رفاه خواهند بود. «فرحوابها، احیط بهم»   ۵ - حوادث طبیعى، غرور و تکبّر انسان را برطرف ساخته، او را در برابر خداوند خاضع مى‏ سازد. «دَعَوا اللَّه»   ۶- هنگام خطر فطرت انسان، به یک مبدأ نجات متوجّه مى‏ شود. «دعوا اللَّه مخلصین»  ۷- ایمان و اخلاص باید دائمى باشد، نه موسمى و به هنگام احساس خطر. «احیط بهم دعوا اللّه مخلصین»   ۸ - انسان در هنگامه‏ ى خطر قول مى‏ دهد، ولى به رفاه که رسید غافل مى‏ شود. «لئن انجیتنا»  ۹- ناسپاسى و کفران نعمت‏ها، یکى از زمینه‏ هاى بروز سختى و عذاب است. «لئن انجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین»  🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ ❣️ 🌱اگرسلام به شما نبود 🍂آفتاب هر روزصبح 🥀به چه امیدی 🍁سر در آسمان می کشید 🌱باسلام به امام زمانمان 🍂روزمان را پربرکت کنیم 🌸 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
از لعل تو گر یابم،انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم درزیر نگین باشد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔ترك حسد، و تندرستى 🔅صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ . 🔹 سلامت تن در دوری از حسادت است. 📚 ۲۵۶ 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
نقاشی با موضوع محرم کیانا کرمانی پور حلقه شهیده صدیقه رودباری 🏴🏴🏴🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
جلسه اول(مانورتجمل انقلابیون در دهه هفتاد).pdf
447.9K
ویژه ایام محرم و صفر ✴️ موضوع: مانور تجمل انقلابیون در دهه هفتاد 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
✅ با توجه به وضعیت قرمز کرونا در اکثر شهرستانها ، سرگروه های یکی از پایگاه ها برای عدم قطع ارتباط با متربیان ، شماره تلفن متربیان یا والدین را جمع آوری کرده و هر هفته دقیقا در روز و ساعت برگزاری حلقه ، سوالاتی را برای متربیان پیامک کرده و متربیان جواب سوالات را با ذکر نام و نام خانوادگی برای سرگروه ها ارسال میکنند . که نیاز به داشتن گوشی هوشمند هم نیست . بدینوسیله هم ارتباط با متربیان را حفظ کرده اند و هم خوده متربی و خانواده ها را درگیر یک سری معارف و مسائل و احکام مبتلا به می کنند . هر ماه هم به نفرات برتر که بیشترین پاسخ صحیح را داشته اند یا مستقیم یا به صورت قرعه کشی جوایزی اهدا می شود . 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🕊️دهه اول محرم ۹۹ پایگاه قهرمان کربلا 🏴 شامل: تقسیم بسته معیشتی و خرید لوازم تحریر وتهیه دارو وتقسیم غذا وقربانی گوسفند🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🕊️دهه اول محرم ۹۹ پایگاه قهرمان کربلا🏴 شامل: تقسیم بیسکویت در شب ۷ محرم و هدیه کتاب به دختران چادری ومحجب و پرداخت قصد نیازمند و تقسیم حلوا و تقسیم غذا🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🕊️دهه اول محرم ۹۹🏴 پایگاه قهرمان کربلا شامل: تقسیم غذادر شب عاشورا و سفره علی اصغر (س) و پرداخت هزینه شیر خشک و پوشک و تسویه سوپر مارکت و پول نان 🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
32.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای رای دادن به تولید محتوای فرمانده واحد خوبمون خانم فتحی از دامغان لینک زیر را کلیک کنید EitaaBot.ir/poll/5foe
هدایت شده از صالحین دامغان
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌸 کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: «خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.» دلم غنج می رفت از این حرف ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت. عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت: «قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به تو سخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت. وضعیت من فعلاً مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم. من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو. با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند. همه چیز مانده به تصمیم تو.» کمی فکر کردم و گفتم: «دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.» بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت: «پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی، بهتر است.» ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan