🔰 در روزگاری که چپ و راست در جشن پوشالی توافقی خسارت بار مشغول پایکوبی بودند، دکتر زارعی نهال عبرت و غیرت ملی را با اشک های گرانقدر و خالصانه اش آبیاری کرد تا آیندگان بدانند که مردانی از جنس مقاومت و ایستادگی، هرگز تسلیم نیرنگ های خوشرنگ و لعاب شقی ترین دشمنان اسلام و ایران نشدند.
💬 حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
⭕️ داستان کوتاه و پند آموز👇
✍دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ شد.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🍃 امام جواد علیه السلام:
♻️ امر به معروف و نهی از منکر دو مخلوق الهی هستند. هرکس این دو را گرامی بدارد، خدا او را عزیز و گرامی میدارد.
🔹ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان دامغان
🗻غار شیربند روستای جزن
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
💢 بازدید جانشین محترم سپاه ناحیه دامغان به همراه مسئول فرهنگی
از فضا سازی حوزه حضرت مریم (س) به مناسبت شهادت دانشمند شهید سردار علم و پیشرفت #دکتر_محسن_فخری_زاده
#انقلاب_علم
#شهدای_هسته_ای
#دانشمندان_هسته_ای
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#تعلیم_وتربیت_حوزه_مقاومت_بسیج_دانش_آموزی_حضرت_مریم_س_دامغان
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
👈مراحل ورود به دیدارمربیان صالحین استان سمنان با حضرت آیت الله شاهچراغی
✨ ابتدا برنامه ادوب کانکت برای تلفن همراه را از بازار و یا از لینک زیر دانلود کنید.
دانلود برنامه ادوبی کانکت تلفن همراه:
🌐 http://fanosplus.ir/adobeconnect.apk
🔹سپس لینک زیر را در برنامه پیس کرده برروی Gast کلیک کنید و بانوشتن نام خود وارد جلسه شوید. توجه داشته باشید جلسه در ساعت اعلامی فعال می شود.
لینک کلاس:
http://video.nasraa.ir/rjz7sii0nqvu/
✅در صورت هر گونه مشکل با آیدی @nasraa_semnan در تلگرام و ایتا ارتباط برقرار کنید.
🌺
🕗 #ساعت_عاشقی
شب به شب خورشید پشت ماه رویت میشود
دوست دارم آسمان صحن گوهرشاد را
السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء
✨ #سلام_آقا✋
🍃صلوات خاصه امام رضا علیه السلام🍃
✨اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.✨
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روز_دانشجو
#سوال
دانشجو: با اینکه شما از اوضاع مملکت خبر دارید و وضع مردم را خوب درک میکنید، ولی چرا کاری انجام نمیدهید؟ اگر مسؤولان گوش نمیکنند، چرا با آنها برخورد نمیکنید و افراد لایق و قابل اعتماد و دلسوز برای ملت را جایگزین آنها نمیکنید؟ چرا باید بعضی اشخاص مصونیت آهنین داشته باشند و بعضی دیگر نه؟
#پاسخ :
رهبر انقلاب اسلامی: از نظر من، هیچ کس مصونیت آهنین ندارد. همه در مقابل قانون و مسؤولیتهای خودشان پاسخگو هستند و باید جواب بدهند. اما اینکه چرا من افرادی را نمیگمارم؛ پاسخ این است که طبق قانون عمل میکنم. گماشتن افراد، به عهدهی رهبری نیست. مهمترین و بیشترین بخشهای کشور، بخشهایی هستند که مسؤولیت گماشتن افراد در رأس آنها، با رهبری نیست. طبق قانون، روالی وجود دارد؛ باید آن روال عمل شود. اعتراض به آنها هم، باز روال قانونی دارد که اگر مسؤولی کمکاری داشت و این ثابت شد، چگونه باید با او برخورد کرد. مجلس یکطور برخورد میکند، دستگاه قضایی هم یکطور برخورد میکند. بنابراین، کارها باید بر اساس روال قانون پیش برود. مسائل کشور هم اینگونه ساده و یکدست و قابل اندازه گیری با یک نگاه نیست که ما بگوییم فلان مسؤول توانست، یا فلان مسؤول نتوانست. مسائل کشور - چه کارهای اقتصادی، چه کارهای سیاسی و چه کارهای فرهنگی - پیچیده است. آنجایی که شما میبینید بنده به کسی اعتراضی میکنم، هنگامی است که جمعبندی همهجانبهای نسبت به آن کار صورت گرفته؛ والّا اینطور نیست که انسان بتواند از دور نسبت به کار مسؤولی، ارزیابیای کند و او را محکوم یا تأیید نماید. البته نتایج کارها بایستی در عمل دیده شود. چیزی که من همیشه به مسؤولان - چه مسؤولان قوّهی مجریّه و چه مسؤولان قوّهی قضایّیه - توصیه میکنم، عمدتاً این است که در برخورد با تخلّف، هیچگونه رودربایستیای با کسی نکنند... مسؤولان قوّهی قضایّیه هم همینطور؛ در حوزهی کارِ خودشان نباید بههیچوجه دچار رودربایستی و ملاحظهکاری شوند. اگر این احساس مسؤولیتِ بدون رودربایستی در مسؤولان بالا باشد، این امید وجود خواهد داشت که بسیاری از آن چیزهایی که به نظر ناهنجار میآید، برطرف شود.
۱۳۷۹/۱۲/۲۲
✳بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر
حلقه #شهید_پریمی
#پایگاه_محبان_الزهرا_س
🌟مسابقه بزرگ "نسیم معرفت"🌟
🔸با موضوع : مکتب حاج قاسم
در آستانه اولین سالگرد شهادت
سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی
✔دلنوشته
✔مقاله
✔یادداشت علمی
✔متن کوتاه
🔹مهلت ارسال آثار : ۱۳ دی ماه
ارسال آثار در پیام رسان ایتا
به آیدی : Marefaatt@
جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۱۲۱۳۱۵۷۷۳ تماس حاصل نمایید.
🔰م . فرهنگی هنری و مرکز فضای مجازی
🔰ناحیه مقاومت بسیج سپاه دامغان
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وبیست_وهشتم
گفتم: «تو دیدی چطور شهید شد؟!»
چشم هایش سرخ شد. همان طور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه می کرد، گفت: «پیش خودم شهید شد. جلوی چشم های خودم. می توانستم بیاورمش عقب...»
خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: «زخمت بهتر شده.»
با بی تفاوتی گفت: «از اولش هم چیز قابلی نبود.»
با دست محکم پانسمان را فشار دادم.
ناله اش درآمد. به خنده گفتم: «این که چیز قابلی نیست.»
خودش هم خنده اش گرفت. گفت: «این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار!»
گفتم: «خواهرت می گفت یک هفته ای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانه روز.»
گفتم: «برایم تعریف کن.»
آهی کشید. گفت: «چی بگویم؟!»
گفتم: «چطور شد. چطور توی کشتی گیر افتادی؟!»
گفت: «ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می خوردیم. باید برمی گشتیم عقب. خیلی از بچه ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند.
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وبیست_ونهم
آتش دشمن آن قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی آمد. به آن هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی دانی لحظه آخر چقدر سخت بود؛ وداع با بچه ها، وداع با ستار.»
یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: «چه کار می کنی؟! مواظب باش!»
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: «شب عجیبی بود. اروند جزر کامل بود. با حمید حسین زاده دونفری باید برمی گشتیم. تا زانو توی گل بودیم.
یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می کردند. گلوله های توپ کشتی را سوراخ سوراخ کرده بود.
از داخل آن سوراخ ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم.
جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم.»
گفتم: «پس دلهره من و مادرت بی خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی.»
انگار توی این دنیا نبود. حرف های من را نمی شنید. حتی سر و صدای بچه ها و شیطنت هایشان حواسش را پرت نمی کرد.
همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می آورد و تعریف می کرد.