eitaa logo
صالحین فاطمیون
128 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
221 فایل
به دنیا آمده ایم تا موثر در امر ظهور باشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیح آستان قدس درباره گل ها کار شده در حرم 🌺🌷🌸 🌺🌺گلهای اهدایی به حرم هیچگونه ضایعات ندارد وبعد گل آرایی بصورت خشک شده به زائران هدیه داده می شود
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی تو میمیرم آقا... 🌷رضا🌷علیه🌷السلام 🎙حامد_زمانی
⛔️ چند روز پیش خبری در فضای مجازی منتشر شد مبنی بر ازدواج خانم زینب سلیمانی با پسر یکی از اعضای ارشد حزب الله 📱 مبنای این خبر استوری منتشر شده در یک پیج خصوصی اینستاگرامی بود. 🔆 پاسخ : 1️⃣ نام صاحب اکانت اینستاگرامی، زینب مغنیه است اما این فقط یک تشابه اسمی است و ایشون خواهر شهید مغنیه نیست و عکس منتشر شده در استوری هم مربوط به مراسم ازدواج خود این خانم هست. 2️⃣ خانم زینب سلیمانی دختر حاج قاسم از سالها قبل متاهل هستند. بنابراین این خبر از اساس و است. 3️⃣ متاسفانه بسیاری از دوستان انقلابی فعال در فضای مجازی که هر خبری را بدون تحقیق از صحت و سقم آن نشر میکنند ، هم به انتشار این شایعه دامن زدند و این زمینه ساز اهانتهای بسیار به خانواده معظم سردار شد. 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. 📡
@dars_akhlaq.mp3
زمان: حجم: 3.06M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 💢 موضوع: توبه از گناهان روزانه 🌹 بسیار زیباست 👌👌 💯💯💯 💢 💢 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🔴کــانال درس اخلاق ✨✨✨✨
‏عکس از ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸 ✨به مناسبت میلاد امام رضا (ع)✨
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 انتشار نخستین‌بار 📹 ببینید | سردار سلیمانی: نگین انگشتری من از شیشه‌های حرم امام رضاست که از انفجار [۳۰خرداد۷۳] به‌جای مانده... فردا حرف درنیارید که زمرد دستش است...🌹
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎉🎉نقاره‌ها نوای شادی سر می‌دهند    ┄┄┅─ 💚✵─┅┄
❤️ ●امام رضا(ع) او را طلبید، حکایت « » که پیکرش از کرمانشاه به مشهد رفت 👇🕊🕊
💠 ●مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. ●پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. ● یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. ●به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. ●محمد توی کرمانشاه که بود علاقه شدیدی به یکی از دوستاش به نام «شهید سیدهاشم رضوان مدنی» داشت. آن ها سه تا برادر بودند و هر سه به شهادت رسیدند و سیدهاشم مفقودالاثر شد. عشق و علاقه عجیبی به او داشت. ●مادر شهید: یک شب بعد محمد خوابشو دیدم. گفتم مامان، تو هم رفتی پیش سیدهاشم. گفت: مامان، سید مفقودالاثره. خیلی مقامش ازمن بالاتره. زیر لب گفتم: السلام علیک یا امام الغریب!. ‌✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید 🌷🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا