eitaa logo
صالحین پرند
228 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
408 ویدیو
96 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقه با سلام و صلوات آغاز شد موضوع این جلسه تاثیر عروسک ها و کارتون های خارجی بر سبک زندگی ما که در این زمینه بحث و گفتگو شد و متربیان نظرات خود را گفتند و مطالبی بیان شد در انتها متربیان چند کتابی که مطالعه کردن بودند را به گروه معرفی کردند. زمان حلقه حدودا ۱ ساعت ۳۶۰_بصیرت
💢 اولین مجمع مربیان سال ۹۹ با حضور آنلاین سرمربی و مربیان بزرگوار در گروه مربیان در پیام رسان ایتا روز شنبه ۲۳ فروردین ماه ۹۹ برگزار شد . 💢 با موضوع امیدواری و عدم استرس نسبت به مسائل موجود . 💢 با تشکر از سرمربی و مربیان محترم .
۱ ✳ برگزاری حلقه ی نوجوان سطح ۱ با محوریت آموزش در فضای مجازی . ✳ مباحث مطرح شده : ۱_ برگزاری کلاس قرآن مجازی ۲_ انجام تکالیف جلسه قبل ۳_ آموزش درس غنه ۴_ ارسال صوت صفحه ۲۴ قرآن با صدای استاد منشاوی ۵_ صحبت در مورد ویژگی های جوان مومن انقلابی در کلام رهبری ۶_ خاطره ی از شهدا ۷_ معرفی کتاب شهید ابراهیم ✳ با تشکر از سرگروه محترم خواهر موسالو . ۱
💕💕 ‍ شما نمی توانید دوستان فرزندتان را انتخاب کنید و اگر چنین کنید در مقابل شما خواهد ایستاد. مگر اینکه فرزندتان واقعا مشغول ولگردی با رفقای ناباب باشد که درآن صورت حتما باید پافشاری کنید. مخالفت کردن با یک دوست خاص صرفا کودک را به سوی او سوق می دهد و باعث می شود فرزندتان مخفی کاری کند. فکر خیلی بهتر این است که به فرزند خود بگویید دوستش را به منزل دعوت کند تا او را بهتر بشناسید. شاید دوست او خیلی بهتر از آنچه شما فکر می کردید باشد. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈آ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
اولین جلسه مسئولین تعلیم و تربیت حوزه های تابعه خواهر و برادر ناحیه حیدر کرار شهر پرند با حضور مسئول تعلیم و تربیت سپاه سیدالشهدا استان تهران و مسئول تعلیم و تربیت ناحیه امروز پنجشنبه 99.1.28 برگزار شد مشروح مباحث جلسه ان شاءالله فردا خدمتتان ارائه خواهد شد
_سلاااااام😊 _ مسابقه داریم،عجب مسابقه ای🤩 _ یه اتفاق خووووب... + چه اتفاقی؟؟🤔 _ میخواهیم مسابقه کتابخوانی بزاریم📚📚 + واااااای نههههه😬😏تو رو خدا کتاب نههههه😒کی حالشو داره آخه🙄 _ عه اینجوری نگوووو اتفاقا ما اومدیم ساده اش کردیم تنبل خان😃🤓 + ساااااده!!!؟😳 یعنی چجوری؟🧐 _ یعنی روزانه هفت دقیقه⏰وقت بزار متن توی کانال رو مطالعه کن 📚اخرش مجازی تو مسابقه شرکت کن☺️🎁🎊 +اینکه خیلی راحته😊 هفت دقیقه چیزی نیست که... _ اره...تازه میتونی برای پاسخ به سوالات مسابقه به متن ها هم رجوع کنی...🚚🚚📚😃 با ما همراه باشید... 🔴اولین کتاب هر شب ساعت 22 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
امشب استثناء یه خورده بیشتر از اون چیزی که مد نظرمون بود متن میزاریم ان شاءالله از شب های دیگه متن ها کوتاه میشن امیدوارم از مطالعه کتاب لذت ببرید👇👇👇
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🔴 . . . 8️⃣در این اتفاق، معمولاً کل زندگی فرد در پیش چشم او حاضر است و چشم اندازی فیلم گونه از تمام کارهایی که فرد در زندگی انجام داده در پیش رویش قرار می گیرد.در این حالت فرد اثرات هر یک از اعمال خود را بر روی افرادی که در زندگی در اطرافش بوده‌اند درک می کند. مثلاً اگر کار محبت آمیز انجام داده بلافاصله احساس خوشحالی می‌کند.اگر دیگران را آزرده،احساس شرم دارد و.... همچنین معمولا وجود نورانی می پرسدکه: با عمر خود چه کرده‌ای؟؟ تقریباً همه کسانی که این مرحله را می‌گذرانند با این عقیده به زندگی باز می گردند که مهمترین کار در زندگی شان عشق و محبت به خدا و بندگان خداست و پس از آن علم و.... استاد قرائتی از تجربه‌های نزدیک به مرگ که برای یکی از بزرگان حوزه رخ داد اینگونه می فرمود: ایشان در آن سوی هستی یکباره تمام اعمال دنیای خود را مشاهده کرد. او دید که عمرش را تباه کرده و بیشترین اعمال خویش به خاطر ریا و نبود اخلاص و غیره از دست رفته و گناهانش باقیمانده.چنان وحشتی سر تا پای او را گرفته بود که نمی دانست چه کند. آنقدر به ملائکه خدا التماس کرد تا اینکه به واسطه محبت اهل بیت مورد شفاعت واقع شد. 9️⃣ افرادی که تجربه نزدیک مرگ داشتند می گویند: زمان به شدت متراکم است و هیچ شباهتی به زمان عادی دنیا ندارد.آنها می گویند زمان در جریان تجربه نزدیک به مرگ مثل حضور در ابدیت است.یعنی ممکن است اتفاقات بسیاری رخ دهد اما تمام اینها فقط در چند ثانیه باشد.از زنی سوال کردند که تجربه شما چه مدت به طول انجامید؟وی گفت: میتوانید بگویید یک ثانیه و یا ۱۰ هزار سال هیچ فرقی نمی کند که کدام یک را مطرح کنید!!!! اصلاً زمان در این تجربه ها مطرح نیست شاید در چند ثانیه اتفاقاتی را مشاهده می کنید که برای بیان آن ساعت ها وقت بخواهید. 🔟در مرور زندگی، افراد اتفاقاتی از گذشته خود را می‌بینند که آن را به کلی فراموش کرده بودند و یا این اتفاقات در زمانی رخ داده که بسیار خردسال بوده اند و یادآوری آن بسیار بعید بوده.همچنین بسیاری از اقوام یا دوستان در گذشته خود را ملاقات کرده اند.گاهی تجربه کننده قبل از تجربه خود ، از مرگ کسی که روح او را دیده است بی خبر بوده. کلتون پرپو که مطالب او در کتاب عرش واقعی منتشر شد،یک پسر چهار ساله بود که در سال ۲۰۰۳ در حین یک عمل جراحی به طور موقت جان خود را از دست داد. بعد از به هوش آمدن او برای پدر و مادرش در مورد ملاقات با خواهرش که قبل از تولد او در هنگام به دنیا آمدن مرده بود سخن گفت.برای پدر و مادر کلتون بسیار عجیب بود زیرا هیچ کس به او چیزی درباره این خواهر سقط شده نگفته بود و هم چنین کارهایی را که افراد در حین مرگ موقت او می‌کردند را بازگو کرد!! باید اشاره کرد که تجربه‌های نزدیک به مرگ موضوعی علمی و قابل تجربه برای همگان نیست اما گزارش‌های دقیق این افراد می تواند بیانگر صداقت این ماجرا باشد. البته کسی که اطلاعاتی در مسائل دینی داشته باشد با مطالعه خاطرات این افراد،به راحتی می‌تواند صحت و سقم مطالب آنها را احساس کند.بسیاری از مطالب این افراد در کتب دینی اشاره شده است.البته برخی مواقع نیز افرادی سودجو پیدا می شوند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. در کشورهای غربی که معنویت را با تفکرات مادی خود نابود کرده‌اند، اخیراً کتاب‌هایی از تجربیات نزدیک به مرگ چاپ شده که به این طریق بتوانند کمی در معنویت مردم موثر باشند. البته در اوضاع آشفته فرهنگ غربی و آزادی بی حد آنجا هر کسی هر چه می‌خواهد می‌گوید و نمی‌شود به تمام مطالب آنها استناد نمود. در پایان باید این نکته را یادآور شد تمام این افراد برای لحظاتی توانستند از محدوده زمان و مکان که کالبد انسان در آن درگیر است خارج شوند. آنان پیمانه عمرشان به اتمام نرسیده و فرشته مرگ آنان را برای همیشه از دنیا جدا نکرده است،لذا در اکثر این مشاهدات حرف از بررسی اعمال که اعتقاد تمامی ادیان است نشده که خداوند به انسان ها یادآور می‌شود که این قدر در دنیای مادی غرق نشوند و خودشان را برای بازگشت و معاد آماده سازند. با بیان این مقدمه نسبتا طولانی به سراغ یکی از کسانی می رویم که تجربه ای خاص داشته است. کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج می‌شود و با التماس به این دنیا بر می‌گردد!!خاطرات زیبای او در نوع خود بی‌بدیل است. وقتی پس از پیگیری بسیار توانستم ایشان را ببینم و گفت و گویی انجام شد به این نتیجه رسیدم که صحبت‌های او گویی بیان مطالب کتاب‌های معاد است!!!! شما هم با ما همراه شوید...... 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
تا اینجا با مقدمه کتاب در خدمت شما بودیم حالا اصل داستان شروع میشه با من همراه شو بسم الله
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 🔴 👇👇👇👇👇👇👇 ✍گذر ایام پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتنم.در دوران مدرسه و سال‌های پایانی دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. سال‌های آخر دوران دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه‌ها را تجربه کنم. راستی،من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم.دوران جبهه وجهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. اما از آن روز،تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می‌دادم.می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند،لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که یک فقط نگاهم به نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نمی‌خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم.لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید! چند روز بعد با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان‌مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم.با سختی فراوان کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم قبل از خواب دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتاده و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم. البته آن زمان سن من کم بود و فکر می‌کردم کار خوبی می کنم.نمی دانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین ادعایی نکرده اند.آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.با هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم.با ادب سلام کردم. ایشان فرمود با من چه کار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است.ترسیده بودم اما با خودم گفتم اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می‌ترسند!؟ می‌خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند.التماسهای من بی فایده بود.با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. راس ساعت ۱۲ ظهر بود.هوا هم روشن بود.موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.در همان لحظات از خواب پریدم نیمه شب بود خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد میکرد!! خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم!؟ ایشان چه زیبا بود!؟ روز بعد ، از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم... 📚ادامه دارد..... ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺 🌷🌺 🔴ادامه قسمت پنجم 👇👇👇👇👇👇👇👇 متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.در مسیر برگشت سر یک چهار‌ راه،راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد.آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم. نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید. فکر کرد من حتماً مرده‌ام. یک لحظه با خودم گفتم پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود.به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم. ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد.یکباره یاد خواب دیشب افتادم.با خودم گفتم این تعبیر خواب دیشب من است.من سالم میمانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتن من نرسیده. زائران امام رضا منتظرند.باید سریع بروم.از جا بلند شدم.راننده پیکان گفت: شما سالمی! گفتم :بله .موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم. با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. راننده پیکان دادزد: آهای مطمئنی سالمی؟؟ بعد با ماشین دنبال من آمد فکر می کرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم.کاروان زائران مشهد حرکت کردند.درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دوهفته ادامه داشت. بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد. اما همیشه دعا می کردم که مرگ ما با شهادت باشد. در آن ایام تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب از نظر است. تلاشهای من بعد از چند سال محقق شد و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در اوایل دهه ۷۰ وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم. این را هم باید اضافه کنم که من از نظر دوستان و همکاران هم یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم.سعی می‌کنم کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم. اما همه رفقا می دانند که حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. رفقا می گفتند که هیچ کسی از همنشینی با من خسته نمی شود... در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی همیشه صدای خنده چادر ما به گوش می‌رسید.مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم.خلاصه اینکه روزگار ما مثل خیلی از مردم به روزمرگی دچار شد و طی می‌شد. روزها محل کار بودم و معمولاً شبها با خانواده و برخی شبها نیز در مسجد و هیئت محل حضور داشتم. حدود ۱۸ سال از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید..... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
✳ برگزاری آنلاین حلقه ی میانسال در فضای مجازی روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ماه ۹۹ . ✳ موضوعات مطرح شده : ۱_ مسئله روز جهان کرونا ۲_ چرا آمریکا این ویروس رو به وجود آورد ؟ ۳_ حکمت خدا از این نوع آزمایش بنده ها چیست ؟ ۴_ وظیفه انسانها در این زمان ✳ با تشکر از مربی و سرگروه محترم خواهر فرهادی .