eitaa logo
صالحین پرند
222 دنبال‌کننده
7هزار عکس
408 ویدیو
96 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 . . 🔴: بیت المال . 👇👇👇👇👇👇 از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت می دادم.پدرم خیلی به من توصیه می کرد که مراقب بیت‌المال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی. از طرفی من پای منبر ها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را می‌شنیدم. وقتی در سپاه مشغول به کار شدم،سعی کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم.اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان میزان و کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام می‌دادم که مشکلی ایجاد نشود.با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است.از طرفی در محل کار نیز تلاش می‌کردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم. این موارد را در نامه عملم می دیدم.جوان پشت میز به من گفت خدا را شکر کن که بیت المال بر گردن نداری. وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می‌کردی!! اتفاقاً در همانجا کسانی را می‌دیدم که شدیداً گرفتار هستند. گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیت‌المال. این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت. یعنی به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من فوت کرده‌اند ببینم، یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند.یا اگر کسی را میدیدم،لازم به صحبت نبود. به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد.یکباره و در یک لحظه می شد تمام موارد را فهمید.من چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال به آنطرف آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور حتی آنها که بعدها به دنیا می آیند،حلالیت می طلبیدند. اما در یکی از صفحات این کتاب قطور،یک مطلبی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم!! یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشه اینجا تا بقیه و سربازهایی که بعداً میان در ساعات بیکاری استفاده کنند.کتاب‌های خوبی بود. یک سال روی طاقچه بود و سربازهایی که شیفت شب بودند یا ساعت بیکاری داشتند استفاده می‌کردند. بعد از مدتی من از آن واحد به مکان دیگری منتقل شدم. همراه با وسایل شخصی که می بردم، کتاب ها را هم بردم. یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت. احساس کردم که این کتاب ها استفاده نمی شود.شرایط مکان جدید با واحد قبلی فرق داشت و سربازها و پرسنل، کمتر اوقات بیکاری داشتند.لذا کتاب ها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم اینجا باشه بهتر استفاده میشه. جوان پشت میز اشاره‌ای به این ماجرای کتاب‌ها کرد و گفت: این کتاب ها جزو بیت المال و برای آن مکان بود. شما بدون اجازه، آنها را به مکان دیگری بردی. اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمی آوردی باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به واحد شما می آمدند حلالیت می‌طلبیدی. واقعا ترسیدم. با خودم گفتم من تازه نیت خیر داشتم. من از کتاب‌ها استفاده شخصی نکردم، به منزل نبرده بودم. بلکه به واحد دیگری بردم که بیشتر استفاده شود. خدا به داد کسانی برسد که بیت المال را ملک شخصی خود کرده اند!!! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ادامه قسمت دوازدهم در همان زمان یکی از دوستان همکارم را دیدم.ایشان از بچه های با اخلاص و مومن در مجموعه دوستان ما بود. مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت.روز بعد بر اثر یک سانحه رانندگی درگذشت.حالا وقتی مرا در آن وادی دید،به سراغم آمد و گفت:خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کرده‌اند. تورو خدا برو و به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم تو رو خدا برای من کاری بکن. تازه فهمیدم که چرا برخی بزرگان اینقدر در مورد بیت المال حساس هستند. راست می گویند که مرگ خبر نمیکند. در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل است: روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت کرد و همان دم شهید شد.یارانش همگی گفتند: بهشت بر او گوارا باد. خبر به پیامبر رسید. ایشان فرمودند: من با شما هم عقیده نیستم. زیرا عبایی که بر تن او بود از بیت المال بود و آن را بدون اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش اورا احاطه خواهد کرد.در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم، حضرت فرمود: آن را برگردان وگرنه روز قیامت به صورت آتش در پای تو قرار می گیرد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
ویژه میانسال شهیده اذرمحمدی _ اجرای حلقه به صورت آنلاین ومجازی قرائت سوره توحید حدیث از امام حسن(ع) موضوع :نپرداختن به امور تربیتی کودکان باعث چه مشکلاتی در خانواده می شود.معرفی شهید ابراهیم هادی بعنوان یکی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو درجبهه گیلانغرب.ا دامه ی مبحث رهایی از رابطه حرام به صورت مرحله ای و پله پله در جامعه ی امروز ودنیای مجازی متربیان بعد از مطالعه ی مباحث نظراتشون رو مطرح کردن وبه سوالات وشبهات متربیان پاسخ داده شد.... ۳۶۰_بصیرت #۹۹/۲/۳
حلقه با دعای فرج آغاز شد در مور‌د فواید روزه داری از نظر علمی صحبت کردیم، که چطور روزه باعث بالا بردن ایمنی و سلامتی بدن می شود. همچنین بچه هایی که سال گذشته روزه اولی بودن از تجربیاتی که داشتن برای بچه هایی که امسال روزه اولی هستند صحبت کردن که بتونیم یک ماه رمضان به یاد ماندنی برای خودشون بسازند. ۸_۱۲_سال ۳۶۰_بصیرت #۹۹/۲/۲
صراط ابتدا سلام وصلوات برمحمدوال محمد وخواندن سوره حمدبرای سلامتی وشفای بیماران خوانده شدسپس بحث حلقه بامشارکت متربیان عزیزباموضوع (حیادرگفتار)وارائه مطالب وکلیب سخنرانی وحدیث دراین مورد استفاده شدوسپس درس ششم ازکتاب درسنامه صالحین (سوره کافرون)بیان شد ودراخرحلقه باخوندن دعای فرج امام زمان(عج)به پایان رسید (س) ۱۳۹۹/۲/۴
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷 . 🔴قسمت سیزدهم:صدقه . 👇👇👇👇👇👇 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد یکی از روزها برای من خاطره ساز شد. چون در آن وضعیت ما به باطن اعمال آگاه می شدیم. یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را می‌فهمیدیم.چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می‌شود اصلا آنجا مورد تایید نبود. بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علت ها رخ می داد. روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه ی اردو به شب رسید.نمی‌دانید که چقدر بچه های دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند. من و یکی از رفقا می‌رفتیم و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار می کردیم. برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم اردو بود که بازهم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده. من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده. فکر کردم یکی از بچه‌ها می‌خواهد من را اذیت کند. لذا همین طور که پوتین پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید. قلبش را گرفته و داد میزد: کی بود؟؟ چی شد؟؟!! وحشت کردم.سریع از چادر آمدم بیرون.بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند:که این جای حاضر و آماده برای شماست. اما لگد خیلی بدی زده بودم.بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش... حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت: الهی پات بشکنه...مگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی؟؟! اومدم جلو و گفتم :حاج آقا غلط کردم .ببخشید .من باکسی دیگه شما را اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکن است ضربه شدید باشه... خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم.بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده شما برید بخوابید.من میرم تو ماشین می خوابم. فقط با اجازه بالش خودم رو برمیدارم.چراغ برداشتم و رفتم توی چادر.همین که بالش رو برداشتم،دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد.حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب را کشتیم. نگاهی به من کرد و گفت: جون من را نجات دادی. اما بد لگدی زدی. هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. روز بعد تمام اردو تمام شد و برگشتیم. همان شب من در حین تمرین در باشگاه ورزش های رزمی، پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من،کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که آن روز دادی، مرگ تورا به عقب انداخت.همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت: فلانی که همسایه ماست ،خیلی مشکل مالی داره.هیچی برای خوردن ندارند. اجازه می‌دی از پول‌هایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم. گفتم: آخه من پول ها رو گذاشتم برای خرید موتور. اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده.جوان گفت:صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحانی که لگد خورد ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می‌خورد. ولی به نفرین ایشان پای تو هم در روز بعد شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد. و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند:کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آن ها روزی داده‌ایم پنهان و آشکار انفاق می کنند. تجارت (پرسودی) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست. یا حدیثی از امام باقر (ع)فرموده‌اند: صدقه دادن هفتاد بلا را از بلاهای دنیا دفع می‌کند و صدقه دهنده از مرگ رهایی می یابد. البته این نکته را باید ذکر کنم، به من گفته که صدقات،صدای رحم، نماز جماعت و زیارت اهل بیت(ع) و حضور در جلسات دینی و هر کاری که برای رضای خدا انجام دهی جزو عمرت حساب نشده وباعث طولانی شدن عمر میگردد. 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🌷🌻🌷🌻🌷🌻 ادامه قسمت سیزدهم باغ بهشت ازدیگر اتفاقاتی که درآن بیابان و شاهد کردم این بودکه برخی بستگان و آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند رادیدار کردم یکی ازآنها عموی خدابیامرزم بود او در بیمارستان هم کنار من بود. او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد سوال کردم : عمو این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟؟ گفت من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما گذاشت شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد آنها باغ را بین خودشان تقسیم کردند و فروختند هیچکدام آنها عاقبت به خیر نشدند در اینجا نیز همه آنها گرفتارند چون با اموال چند یتیم این کار را کردند حالا این باغ را به جای باغی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم و اشاره به درب دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو درب دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود در نزدیکی باغ عمویم یک باغ بزرگ بود که سرسبزی آن مثال زدنی بود این باغ متعلق به یکی از بستگان ما بود او به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود همینطور که به باغ و خیره بودم یکباره تمام باغ سوخته و تبدیل به خاکستر شد این فامیل ما بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه کرد من از این ماجرا شگفت زده شدم با تعجب گفتم چرا باغ شما سوخت؟ او هم گفت پسرم!!! همه این ها از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می‌کرد بعد پرسیدم: حالا چه می شود؟ چه کار باید بکنید؟ او گفت مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند من در جریان ماجرای او و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم برای همین بحث را ادامه ندادم... آنجا می توانستیم به هر کجا که می خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می رسیدیم! پسرعمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود یک لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیاست یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟ کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل ها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند حکایت ما با بقیه مردم هم اینگونه است اما باید بگویم که بتواند به ذهن نزدیک باشد من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود از روی چمن‌هایی عبور می کردم که بسیار نرم و زیبا بودند بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد درختان آنجا همه نوع میوه ای را در خود داشتند میوه هایی زیبا و درخشان. من بر روی چمن ها دراز کشیدم گویی روی یک تخت نرم و راحت و شبیه پر قو بود بوی عطر همه جا را گرفته بود نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید از اصلاً نمی‌شود آنجا را توصیف کرد به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و یک درخت نخل پر از خرما را دیدم با خودم گفتم خرمای اینجا چه مزه ای دارد؟؟ یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم نمی توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم... در اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود اما ان خرما نمی دانید چقدر خوشمزه بود از جا بلند شدم دیدم چمن ها به حالت قبل برگشت به سمت رودخانه رفتم در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. اما باخودم گفتم بهتراست سریع‌تر بروم به سمت قصر پسرعمه ام.ناگفته نماند آن طرف رودیک قصرزیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم با تمام قصرهای دنیامتفاوت بود چیزی شبیه قصرهای یخی که درکارتونهای دوران بچگی می‌دیدیم تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم اگربخواهم می توانم ازروی آب و عبور کنم از روی آب گذشتم ومبهوت قصرزیبای پسر عمه ام شدم وقتی با اوصحبت می‌کردم می‌گفت ما در اینجا درهمسایگی اهل بیت هستیم ما میتوانیم به ملاقات اماممان برویم و این یکی ازنعمتهای بزرگ بهشت برزخی است حتی می توانیم به ملاقات دوستان شهید و شهدای محل و دوستان و بستگان خود برویم 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
✅رساله آموزشی | احکام روزه 🌺به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR مجموعه احکام روزه را که برگرفته از کتاب رساله آموزشی است، منتشر می‌نماید. در این مجموعه‌ی آموزشی، علاوه بر موارد موجود در رساله‌ی «اجوبة الإستفتائات»، استفتائات جدید نیز اضافه و از جزوه‌های دروس خارج فقه معظّمٌ‌له نیز بهره گرفته شده است، تا بر غنای آموزشی مجموعه،‌ بر طبق اسلوب و بیان معظم‌له اضافه شود. 👌شایان ذکر است که دفتر استفتائات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای این رساله‌ی آموزشی را تأیید و عمل به آن را مجزی اعلام کرده است.
📔 درسنامه طرح ملی صراط📔 ✅کتاب صراط جهت بهره برداری و تدریس درس به درس، در ماه مبارک رمضان روزانه یک درس، تقدیم می‌شود. 👌با ما همراه باشید... 🆔 @quran_salehin