eitaa logo
صالحین پرند
230 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
408 ویدیو
96 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معارج
در پی این جلسه‌ی بازجویی من،جلسات بازجویی مشابه دیگری هم بود که طیّ آن من در معرض کتک خوردن باضربات دست،وانواع شکنجه‌های روحی وتراشیدن محاسن قرار گرفتم.بازجوها عادت داشتندکه اکر جلسه به طول می‌انجامید و میدیدند زندانی سرسختی واستقامت دارد،درصددشکست روحی او برمی‌آمدند.آن وقت پنج‌شش نفر یا بیشتر دراتاق بازجویی جمع میشدند،زندانی رادوره میکردندو او را به بادانواع توهینهاوناسزاهای زننده میگرفتند.البتّه بازجوی اصلی یک نفربود،بقیّه کم‌کم وارد میشدندو وانمودمیکردندکه ورودشان عادی وبدون قصدقبلی بوده است.وجه مشترک همه‌شان هم درخواست چای ازجناب دکتربود! اینهامرا بارها دوره کردند.من درپاسخ دادن به تمام سؤالهای آنها تردیدنمیکردم. در تمام پاسخها هم متوجّه بودم که پاسخ من از هر نکته‌ای که بهانه‌ای برای محکومیّت من بشود،خالی باشد... . @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
...جوّ زندان مملوّ از انواع ارعاب جسمی و روحی بود.مقامات زندان درنهایت بی‌رحمی وخشونت،به سرکوب وشکنجه‌ی زندانیان مسلمان میپرداختند.با این همه،در این زندان متوجّه پدیده‌ی شگفت‌آوری شدم وآن《عزّت اسلام》بود.یعنی علی‌رغم آنکه پیروان اسلام مستضعف بودند ودشمنان اسلام نیرومند به شمار می‌آمدند،این عزّت به چشم میخورد. رنج وگرفتاری درسالهای آخرین بازداشت من به اوج خود رسید،تا جایی که حتّی دیگر کسی احتمال نمیداد اسلام در عرصه‌ی اجتماعی بتواند ظاهر شود.ما با قرائت بشارتهای قرآنی شکیبایی می‌ورزیدیم ودر نماز مکرّراً سوره‌ی《کوثر》را میخواندیم وبه خود تلقین میکردیم که کوثر باید به برپایی حکومت اسلامی منجر شود.امّا همه‌ی محاسبات مادّی،حاکی از عدم امکان بازگشت اسلام بود. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
موضوع :هفته بسبج قرائت سوره ناس وحدیث وتفسیر ایه۵۹سوره نساء.معرفی کتاب حماسه فاطمی.الگو شناسی ابعاد حماسی زندگی حصرت فاطمه زهرا(س) تبریک هفته بسیج به بسیجیان عزیز واماده سازی پک های فرهنگی توسط اعضاء برای مانور فرهنگی
سرحلقه: فاطمه السادات سعیدی حسینی موضوع : 🌷تلاوت ایات قرآن توسط اعضای حلقه 🌷خواندن چند خطبه نهج البلاغه توسط یکی از اعضای حلقه 🌷معرفی چند شهید توسط بچه ها 🌷فعالیت بچه‌ها درباره نماز و ارائه سوالات و پاسخ به سوالات توسط اعضای حلقه 🌷توضیح و نتیجه گیری از بحث نماز
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 دکلمه‌ی بسیار زیبای 😍😍 دختر گُل‌مون باران خانم محمدی اصل ، متربی نوجوان بسیجی پایگاه شهیده افضل . به مناسبت هفته‌ی بسیج 🌹 : خواهر مطیعی 🌺 با تشکر فراوان از دختر گُل‌مون ، بسیجی سرافراز باران خانم .🌹🌸🌻 احسنت به این دختر گل و عزیزمون 👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
در گیرودار این گرفتاری،یک روز به اتاق بازجویی زندان احضار شدم.مرا به اتاق همیشگی نبردند،بلکه به اتاق دیگری بردند.منتظر بازجو نشستم،دیدم《کاوه》رئیس بازجوها_که پس از انقلاب گریخت_با لبخندی بر لب وارد شدو با خوش‌رویی به صحبت با من پرداخت؛حالم راپرسیدو نسبت به من ابراز مهربانی کرد!تعجّب کردم؛این مرد خودش مرا کتک زده بود،ولی الان این چنین نرم و خوش‌خو شده بود!شروع کرد به بحث در مورد ساده بودن اتّهام من و آسان بودن وضع پرونده.در این اثنا《مشیری》بازجوی پرونده‌ی من نیز وارد شد و نزدیک من و کاوه پشت میز نشست.کاوه جوان بود،ولی در عین حال ریاست عدّه‌ای از بازجوها،ازجمله بازجوی پرونده‌ی من را برعهده داشت.کاوه به سخن خود ادامه داد وبا اشاره به بازجوی پرونده گفت:او میتواند کمکت کند. معلوم بود که کاوه با این صحبتها میخواهد به من مژده‌ی نزدیک شدن زمان آزادی را بدهد و مسئولیّت آنچه را که تا تاکنون بر سر من آمده،از دوش خود ساقط کند و تبعات آن رابه گردن این بازجوی کوچک بیندازد! مشیری فرصت پاسخگویی به کاوه را از دست نداد وبالحنی ظریف گفت:بله،ازخدا میخواهم که کارپرونده‌ی شما آسان باشد،امّا میدانم که این مسئله موکول به رئیس ما است(به کاوه اشاره کرد)،که هرچند ازمن جوان‌تر است،امّا آینده‌ای درخشان دارد! @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
فهمیدم که میخواهند مرا آزاد کنند.امّا این چرب‌زبانی‌ها برای چه بود؟این بحث میان بازجو و رئیسش در برابر من،برای چه بود؟چرا هر یک از این دو میخواهند خود را تبرئه کند؟اینها که اکنون براحتی قدرت کشتن مرا دارند،چون من فرد بی‌سلاحی هستم و هیچ زور و نیرویی ندارم. پیش از این دوهم《کوچصفهانی》بازجوی دیگر با من ملاقات داشت و از تدیّن خود گفت؛ازجمله گفت:من از کودکی مرتّب پای منبر حسام واعظ میرفتم.(شیخ حسام از وعّاظ مشهور رشت بود.) او میکوشید به دین‌داری تظاهر کند؛چرا؟علّت همه‌ی اینها چیزی جز《عزّت اسلام》نبود.امثال آنها هر میزان قدرت و سطوت داشته باشند،انسان مسلمان در نظرشان بزرگ است و در برابر او احساس کوچکی و ناتوانی میکنند. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
✨﷽ 🌷 برگذاری حلقه میانسال 🌹 حلقه شهید سید حسین نصیری به صورت مجازی شنبه اول آذرماه برگزار شد . در ابتدا 🌸 تلاوت آیه ای از سوره مبارکه طه 🌸 تفسیر آیه مبارکه طه 🌸 خطبه نهج البلاغه امام علی (ع) در مورد تقوی 🌸 دلنوشته هایی از بسیج و بسیجی 🌸 انسانها دو دسته اند : به فکر هموطن هستند یا به فکر منافع خود 🌸 زندگینامه بسیج شهید عباسعلی فتاحی 🌸 سخنان آموزنده زندگی مومنانه حاج آقا اسماعیل دولابی در پایان صلوات بر محمد و ال محمد و دعا برای فرج و سلامتی رهبر عزیز 🌺 با تشکر از سرگروه محترم خواهر یگانه و مسئول محترم تعلیم و تربیت پایگاه خواهر نعمتی .
🌸 برگزاری آنلاین حلقه نوجوان سطح ۱ . شنبه ۹۹/۹/۱ 🌸 تشکیل حلقه صالحین مجازی با خواندن سوره مبارکه اعلی شروع شد و درباره خدا شناسی و نظم پیرامون در این دنیا گفتگو شد و در آخر با دعای سلامتی آقا امام زمان (عج) پایان یافت . 🌸 با تشکر از سرگروه محترم خواهر مهدوی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
روزی درسلّول بادونفرازهم‌سلّولی‌ها نشسته بودم...مأمورطبق معمول آمدوگفت: _علی کیست؟ _علی من هستم. _علیِ چی؟ _علیِ خامنه‌ای. _سروصورتت رابپوشان ودنبال من بیا. مرابه اتاق کاوه برد.به محض آنکه چشمش به من افتاد،گفت: _شماآزادهستی! خیلی تعجّب کردم.آنچه راازرئیس بازجوهاشنیده بودم،باورنمیکردم.ازاتاق اوبیرون آمدم.اینباربه من اجازه داده شدازاتاق بازجوبدون پوشاندن سروصورت بیرون بیایم.چون پوششی برچهره نداشتم،برای نخستین بارراهروی زندان رامیدیدم. هرکس بعداًخبرآزادشدن مراشنید،دچارتعجّب شدواوّلین سؤالش این بود:چراشماراآزادکردند؟ومن فوراًپاسخ میدادم:به مقامات زندان اعتراض کنید! اوّل به سلّول رفتم ودیدم یکی ازدوهم‌سلّولی درآنجااست ودیگری نیست.ازآزادی من خوشحال شد.بااوخداحافظی کردم.سپس مرابه اتاق لباسها بردند.این همان اتاقی است که هنگام ورودبه زندان،لباسهایمان راآنجا درآوردیم ولباسهاهنوز همان‌جا بود.نزدیک غروب بودوهواهنوز گرم.آزادی من مقارن با اواخرتابستان بود،درحالی که لباسهایم زمستانی بود؛چون درزمستان بازداشت شده بودم. قباوعباوعمامه راپوشیدم.ازدرِ ورودی زندان بیرون رفتم.همه چیزتازگی داشت.هرچه میدیدم،جالب بود:مردم،...راه رفتن بدون نگهبان،...چراغهایی که پس ازعادت به تاریکی طولانی،اکنون چشمهایم رامی‌آزردند. من درزندان همواره صحنه‌ی آزادشدن خودرادرخواب میدیدم؛مثل سایرزندانیان که آنچه رادلشان آرزومیکند،در خواب می‌بینند.ولی آیااین،بازهم خواب است؟ @salehinhoze فصل سیزدهم:کُدرمز