هدایت شده از ایستگاه_نماز
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 ترانهٔ My Three-Year-Old Hero
«قهرمان سه سالهٔ من»
🔸 دومین ترانهٔ انگلیسی از گروه وتر با موضوع دختر سه سالهٔ امام حسین(ع)
♥️ حسین را جهانی کن!
🔗 نسخهٔ اصلی در کانال رسمی #Vetr جهت اشتراک در فضای بینالمللی:
YouTube: youtu.be/dIUcpSj4yhk
Instagram: instagram.com/vetrmusic
#دلت_رابانورحکمت_روشنایی_بخش
#نهج_البلاغه_نامه31
╔═🕊🍃═════╗
🆔 @Estgah_maaref
╚═════🍂🕊═╝
هدایت شده از ایستگاه_نماز
💌 گفتگویی صمیمانه با
#امینه_وهاب_زاده:
در یکی از عملیاتها دستهای آرپیجی زن قطع شد. دیدم تانک عراقیها جلو میآید، آرپیجی با گلوله آماده را گرفتم، آرپیجی را شلیک کردم و اتفاقاً به تانک خورد!
🔰چطور شد که به جبهه رفتید؟
با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروهای مردمی با گروه ۷۰ نفری از طرف مسجد جامع شهرری به منطقه جنوب رفتم. در آن زمان هنوز بسیج شکل نگرفته بود به مدت ۴ سال در آبادان، خرمشهر، دهلاویه، پادگان حمیدیه، هویزه و مناطق دیگر به عنوان آمدادگر و نیروی نظامی فعالیت داشتم در منطقه جنوب در ستاد شهید چمران نیز فعالیت داشتم. سپس در مقطعی با شهید همت از جنوب به منطقه غرب رفتم.
🔰چطور شد که مجروح شدید؟ در کدام مناطق و کدام عملیاتها؟
اولین مجروحیت شدید من سال ۶۰ بود شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچههای رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها، به گروه آمدادی بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمیبود که نمیتوانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکاندهندهای روبهرو شدم. همه بچهها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس میکشیدند آنقدر خون از بدنشان رفته بود که کاری از دستم برایشان ساخته نبود.
✅هرطوری بود یکی از مجروحان را سوار آمبولانس کردم، زمانی که در حال انتقال مجروح به آمبولانس بودم یکی از رزمندهها که از گلوله باران عراقیها جان سالم به در برده و تنها کتفش جراحت پیدا کرده بود خودش را به من رساند وگفت:خواهرم شما به مجروح برسید.
من رانندگی میکنم. با وجود اینکه نباید چراغهای آمبولانس را در شب روشن میکرد برای پیداکردن راه این کار را انجام داد و با روشن شدن چراغهای آمبولانس عراقیها متوجه آمبولانس شدند و ما را زیر آتش خمپاره گرفتند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمیشنیدم، فقط احساس کردم شکمام میسوزد. وقتی راننده مسیر برگشت را پیدا کرد و آمبولانس را به بیمارستان رساند آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردنم در آمبولانس را اره کنند. در آن حادثه ترکش به شکمم اصابت کرده بود تمام رودههایم به بیرون ریخته بود متوجه میشوند که نبض ندارم و فکر میکنند که به شهادت رسیدم من را به معراج شهدا بردند و فردای آن روز که شهیدی دیگر را به انجا میبرند متوجه بخار داخل مشما میشوند و من را به بیمارستان پتروشیمی آبادان منتقل میکنند سپس به بیمارستان مصطفی خمینی اعزام شدم. سال ۶۲ هم در فکه در عملیات والفجر یک، شیمیایی شدم و به مدت ۶ ماه در نقاهتگاه اهواز بودم.
💌 بیشتر بخوانید
🔰با وجود مجروحیت چرا دوباره به جبهه برگشتید؟
دل کندن از جبهه برایم سخت بود بعد از بهبود نسبی دوباره به منطقه جنگی برگشتم. در تمام این ایام فرزندم در نزد شوهر و خواهرم بود و وابستگی شدیدی به خواهرم داشت. همسرم در مدت فعالیتهای من هیچ مخالفتی نمیکرد. چهار سال از همسر و فرزندم دور بودم.
🔰چطور شد که تک تیرانداز شدید و شکارچی تانک نام گرفتید؟
در یکی از خطوط عملیاتی، مورد حمله دشمن قرار گرفتیم و ترکشهای گلولههای دشمن هر دو دست رزمنده «آرپی جی زن» را قطع کرد و تانکها شتابان به طرف خاکریز ما هجوم میآوردند درهمین حین آرپی جی آماده شلیک را دیدم و آن را برداشتم و به سمت تانک پیشرو دشمن نشان گرفتم. تانک دشمن منهدم شد و رزمندهها همه تکبیر گفتند وخودم از خوشحالی غش کردم. این حرکت باعث شد تا روند پیشروی دشمن کند و نیروهای خودی بتوانند مواضع خود را مستحکم کنند. در آن هنگام با صلوات رزمندهها تشویق شدم و شکارچی تانک نام گرفتم.
🔰چطور شد که شیمیایی شدید؟
در فکه برای رسیدگی به زخمیها، من داشتم پای یکی از این مجروحان را بخیه میزدم که دیدم بیرون همهمه و سر و صدا شده است. رفتم بیرون چادر دیدم فریاد میزنند: شیمیایی... شیمیایی.... در آن زمان ما از لحاظ امکانات در مضیقه بودیم. بخصوص بچههای سپاه که امکانات چندانی نداشتند.
ماسک مخصوص شیمیایی هم کم بود. چند وقت قبل از این قضیه یکی از ارتشیها یک ماسک به من داده بود و گفته بود شما که همیشه توی خطی این ماسک نیازت میشود. ماسک را زدم. بعد دیدم یک جوانی را آوردند برای رسیدگی آمدادی که حالش بد بود و وضعیت خوبی نداشت.
✅ ادامه دارد.....
#دلت_رابانورحکمت_روشنایی_بخش
#نهج_البلاغه_نامه31
╔═🕊🍃═════╗
🆔 @Estgah_maaref
╚═════🍂🕊═╝