eitaa logo
اطلاع رسانی صالحین
340 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
133 ویدیو
11 فایل
﷽ 🔰کانال اطلاع رسانی برنامه های صالحین🔰 ❗همه مقاطع و گروه ها❗ 🔶️ @Salehinpaygaah مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام پایگاه بسیج شهید حسن عبدالله زاده ( شهرک فجر)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣ ماموریت دوم 📲 محل ارسال پاسخ ها در ایتا ◀️ آقا پسرها به آدرس : https://eitaa.com/masjedemamhasanfajr ◀️ دختر خانم ها به آدرس: https://eitaa.com/Yazahraa57
⭕ قسمت سیزدهم: کنار اومدن با اتفاقات روزها همین طوری سپری میشد و من هم دیگه یکی از مسلمون های مردم حبشه شده بودم. تاریخ اون ایام سال 5 بعثت بودی یعنی هنوز پیامبر (ص) به مدینه هجرت نکرده بودن تا هجرت ایشون مبنای تقویم قرار بگیره. چند سالی بدون هیچ آزار و اذیتی تو حبشه زندگی کردیم و آزادانه تبلیغ اسلام رو میکردیم. بیشتر خبر ها هم تو مکه بود درست جایی که پیامبر (ص) تبلیغ میکرد و مشرکین دست از سر ایشون برنمیداشتن. ما هم هر چن وقت یک بار جویای احوالات ایشون میشدیم از کاروان ها و مسافرانی که از مکه میومدن. منم سعی کردم آداب و رسوم و منطقه های اون زمان رو بشناسم. حبشه میشد آفریقای فعلی ، درست مقابل مکه در اون طرف دریای سرخ. قرآن خوندن رو هم یاد گرفته بودم. اسب سواری رو هم مجبور بودم یاد بگیم چون وسیله حمل و نقل اون زمان بود. شمشیرزنی رو هم خیلی دوست داشتم یاد بگیرم ، چون من که سرنوشتم معلوم نبود قراره چی بشه احساس گفتم شاید بدردم بخوره و یاد گرفتم. حداقلش این بود که سرم رو گرم میکرد و از فکر و خیال خارجم میکرد. فکر و خیال اینکه اینکه پدر و مادرم الآن کجان؟ حتما منو تا الآن فراموش کردن. من کی قراره بگردم پیش اونها ؟ وسایلم رو چکار کردن؟ اگه بدون اینکه پیامبر (ص) و امیرالمومنین(ع) رو ببینم و برگردم که خیلی حسرت میخورم و .... بعد از مدت ها پادشاه حبشه تحت تاثیر تبلیغات اسلام قرار گرفت و تصمیم گرفت یه هیئت از دانشمندان مسیحی رو به مکه بفرسته. منم خیلی دوست داشتم همراه این کاروان به مکه برم تا پیامبر(ص) رو ملاقات کنم ولی با جناب جعفر مشورت کردم و ایشون اوضاع مکه رو جوری ندیده بودن که اجازه بدن من برم پیش پیامبر(ص) چون از اخبار اینجوری به گوش میرسید که مسلمون ها دسته دسته دارن مکه رو به قصد یثرب ترک میکنن. خلاصه این تیم تحقیقاتی 20 نفره برگشتن در حالیکه همشون مسلمون شده بودن. ماجرا رو از اونها جویا شدیم که جریان سفر رو برای ما تعریف کنند.
⭕ قسمت چهاردهم:سفر به مدینه +اونا گفتند : هنگامی که ما با پیامبر مسلمانان ملاقات کردیم سوالات خود را از وی پرسیدیم و با پاسخ هایی که شنیدیم نشانه های پیامبر آخر الزمان را‌ که در انجیل آمده بود در وی یافتیم. +ایشان چند آیه از قرآن را برای ما تلاوت کردند و مارا دعوت به دین اسلام کردند و ما نیز با آغوش باز پذیرفتیم. ابوجهل از این تصمیم ما سخت ناراحت شد و گفت : -شما برای تحقیقات به اینجا آمده بودید و قرار نبود دست از آئین خود بردارید. +ما هم پاسخ دادیم که : شما به آئین خودتان و ما هم به آئین خودمان ، ولی قرار نیست هر چیزی را که به نفع ماست از آن دست بکشیم. سر و کله ابوجهل لعنتی همه جا بود. از زمان اومدن با به حبشه حدود 7 ، 8 سال میگذشت و منم دیگه اون نوجوون 16 ساله نبودم. از یه کاروان تجاری که به مکه رفت و آمد شنیدم که تقریبا همه مسلمونا حتی پیامبر(ص) از مکه رفتن مدینه. ازش کمک خواستم تا منو هم یجوری به مدینه برسونه. گفتش که خودش سمت مدینه نمیره ولی میتونه منو همراه با یه کاروان دیگه بفرسته تا برم مدینه. رسیدم مدینه ، یه جوون 23 ، 24 ساله که قرآن بلد بخونه و شمشیر زنی هم بلده. فضای مدینه با مکه خیلی فرق میکرد ، مسلمونا تو مدینه از مکه راحت تر بودن و خیلی راحت میشد مسلمون ها رو پیدا کرد. از آدمای اونجا سراغ مسجد شهر رو گرفتم چون میدونستم اونجا ، جاییکه احتمال زیاد بتونم پیامبر رو ببینم. رفتم مسجد مرادم رو نیافتم. از یکی از افراد داخل مسجد پرسیدم پیامبر رو کجا میتونم پیدا کنم؟ گفت که پیامبر همراه با سیصد و سیزده نفر رفته منطقه بدر برای حمله به کاروان مشرکین که از شام میره مکه. خواستم راه بیفتم که جلوم رو گرفت. +گفت: معلومه که از مهاجرین هستی شب منو برد خونه خودشون حسابی از من پذیرایی کرد. درست مثل راه اربعین ، کربلا.
⭕ قسمت پانزدهم:بدر صبح راه افتادم سمت بدر ، همش ترس این رو داشتم که گم بشم یا دیر برسم ، ولی درست سر بزنگاه رسیدم. بالای یه تپه ایستادم ، صحنه ایی غیر قابل تصور رو داشتم میدیدم ، صحنه ایی که درست 8 سال قبل دیده بودم ولی این دفعه بر عکس بود. اینجا مسلمونا بودن که داشتن مشرکین رو شکست میدادن ، داشتم دنبال رسول خدا میگشتم باورم نمیشد بعد از 8 سال دوباره میتونم ایشون رو ببینم. همین طور که داشتم چشم میچرخوندم یه چهره آشنا دیدم ، ابوجهل. زخمی روی زمین افتاده بود. رفتم سمتش ، خودم رو نشونش دادم و بهش گفتم من کی هستم. من رو یادش اومد یه روزی اون من رو از چاه آب کشید بیرون امروز نوبت من بود که کنار چاه بدر انتقام اون سختی هایی که کشیدم رو بگیرم. خلاصش کردم. آخرای جنگ بود ، شمشیر زنی داشت بدردم میخورد ، بعد از چن دقیقه جنگیدن دیدم که شیپور جنگ به صدا در اومد. جنگ تموم شد و مسلمونا پیروز شدن. محبوب من هم روی تپه ایی که درست کرده بودن برای فرمانده مسلمونا ایستاده بود. باورم نمیشد که تا چند دقیقه دیگه قراره ایشون رو ملاقات کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍چالش ها هم به میدان آمدند😍 👌استنداپ کمدی☺️ 🔰کنار ماموریت ها چند تا چالش هم قرار دادیم که هم بیشتر خوش بگذره و هم راحت تر امتیاز بگیرید. ✅شرایط رو تو کلیپ توضیح دادیم. ❌❌❌چالش ها تا پایان نوروز برای ارسال فرصت دارند.❌❌❌ 🔆کلیپ ها رو برای بنده(۰۹۰۳۸۴۴۸۵۱۴) ارسال نمایید.
⭕قسمت شانزدهم: علمدار لشگر امیر المومنین علی(ع)⭕ 🔶باز هم جلو نرفتم و از دور فقط داشتم ایشون رو نگاه میکردم ، دو دل بودم برم جلو یا نه. گفتم بزارم وقتی برگشتیم مدینه سر فرصت مناسب برم که یه دل سیر باهاشون صحبت کنم. از جریان کربلا که قرار بود بعدها اتفاق بیفته میدونستم که علم رو دست کسی میدن که شخصیت مهمی باشه و علاوه بر اون از مهارت های رزمی ویژه ایی برخوردار باشه.⚔️⚔️ علم لشگر اسلام رو هم دیدم که دست یه جوون حدودا 25 ساله بود. 🤨🤨 خیلی برام این اتفاق جالب بود که یه جوون با این سن و سال علمدار لشگر شده ، پرس و جو کردم که اسمش چیه گفتن علی پسر عموی پیامبر(ص). فهمیدم که امیرالمومنین هستش که همش کنار پیامبر(ص) بود. برگشتیم مدینه ، پیامبر(ص) غنائم رو تقسیم کردن و تکلیف اسرا رو هم معلوم کردن که بنا شده بود هر اسیر یا فدیه[پولی که در مقابل اون پول آزاد بشه] بپردازه یا به 10 نفر سواد آموزش بده تا آزاد بشه .🔥🔥
🔶امیدوارم که تا اینجای مسابقه لذت برده باشید😊😊😊 خب این تست هوشی که می بینید ۵ امتیاز داره💎 گزینه درست رو ارسال کنید👇🏻👇🏻👇🏻 ◀️ آقا پسرها به آدرس : https://eitaa.com/masjedemamhasanfajr ◀️ دختر خانم ها به آدرس: https://eitaa.com/Yazahraa57
سلام 🔶خب رسیدیم به ماموریت سوم ♨️خب همونطور که توی ویدئو دیدید قراره یه شعری رو برای ما در وصف جنگ های مسلمانان با مشرکین بخونید😊😊😊 💯ولی خب شاید براتون سخت باشه که بخواید شعر پیدا کنید🤨🤨🤨 ما براتون یه شعر توی کانال قرار میدیم که اگر خواستید اونو بخونید و برای ما ارسال کنید
چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود داد و بیداد برادر که برادر تنهاست جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند همه دنبال فلانی و فلانی رفتند همه رفتند غمی نیست علی می ماند جای سالم به تنش نیست ولی می ماند مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون آنچنانی که علی از احد آمد بیرون
🔶خب اینم از یه چالش دیگه جای علامت سوال چه قیمتی باید بخوره؟!🤔🤔🤔
قسمت هفدهم.mp3
2.45M
🔰قسمت هفدهم داستان به صورت فایل صوتی تقدیم می گردد.
🔰 قسمت هجدهم داستان
⭕قسمت نوزدهم:بازهم امیرالمومنین⭕ جنگ تموم شد ، شکست سختی خوردیم. وقتی برگشتیم مدینه جمله معروف «لافتی الا علی و لا سیف الا ذوالفقار» به گوش میرسید و پیامبر(ص) فرمودند که این جمله رو جناب جبرئیل گفتند. همیشه فکر میکردم اوضاع مسلمونا تو مدینه از مکه بهتره ولی فرق آنچنانی با هم نداشتند. چون تو مکه دشمن مسلمون ها آشکار بود و معلوم ولی تو مدینه دشمن مسلمونا بین خودشون زندگی میکردن و زیاد معلوم نبودن کیه. سال پنجم هجرت گروهی از یهودی های مدینه رفتن مکه و مشرکین مکه تحریک کردند برای جنگ با مسلمون ها . البته قبل از اون هم یهودی ها یکی دو تا مشکل درست کرده بودن برا پیامبر(ص). مشرکین هم جمع شدند و از هر قبیله و گروهی یه لشگر اومد به جنگ اسلام ، مسلمونا هم که وقت آنچنانی برای آمادگی نداشتن یه جلسه تشکیل دادند تا ببیند برای مقابله چکار باید بکنند ، سلمان که اهل ایران بود پیشنهاد حفر خندق رو داد. پیشنهادی که باعث پیروزی مسلمون ها شد. کفار چند هفته ایی رو پشت خندق بودند و نقشه هایی که کشیده بودند نقش بر آب شده بود. بالاخره یکی از اونها به اسم عَمرو بن عَبدوَد از گوشه خندق که عرض کمتری داشت پرید. مثل اینکه خیلی پهلوون بوده تو اعراب چون همه ازش میترسیدن ، چند بار حریف طلبید ، هر بار امیرالمومنین(ع) که 28 سال سن داشت بلند شدند ، علمدار معروف اسلام و پیامبر(ص) دوبار اول رو قبول نکردند. من میدونستم بعضی از به ظاهر مسلمونا از این جنگ خیلی میترسیدن برا همین بلند نشدن ، البته زورشون هم به عمرو نمیرسید ، حتی میدونم که زیر زره هاشون بت آورده بودن با خودشون تا اگه کفار پیروز شدن بگن که ما با شما هستیم. بار سوم پیامبر(ص) قبول کردند که امیرالمومنین(ع) به جنگ عمرو رفت. وقتی رفتند پیامبر(ص) فرمودن که تمام اسلام به جنگ تمام کفر رفت. جنگ سختی شد ، گرد و خاک بلند شد ، فقط صدای شمشیر میومد، بعد از چن دقیقه دیدم که حضرت رو سینه عمرو نشسته ، عمرو یه آب دهان به صورت حضرت پرت کرد، ایشون بلند شدند چند قدمی راه رفتند و بعد رفتند و کار عمرو رو تموم کردند. ازشون پرسیدیم که چرا این کار رو کردند؟ گفتند: نمیخواستم برای دل خودم او را بکشم بلکه میخواستم برای رضای خدا باشد. بعد از این جنگ پیامبر (ص) فرمودن که : یک ضربه علی(ع) در روز خندق از عبادت کل جن و انس برتر است. باز هم امیرالمومنین(ع).
🔰 قسمت بيستم، جنگ خیبر
🔶✒️حقّا كه حقیقتاً علی حق باشد حق است علی ز حق كه بر حق باشد *** دیدیم خطی به دفتر لم یزلی حق با علی و علی مع الحق باشد ♨️خب همونطور که توی ویدئو دیدید شما باید ۵ تا از فضائل امیرالمومنین(ع) رو یا به صورت صوتی یا به صورت متن برای ما ارسال کنید🎙️📋🙂. 💢راستی اگر ماموریت های قبلی رو انجام ندادید، انجام بدید و پیش خودتون نگه دارید ما یک روز رو اختصاص میدیم به دریافت ماموریت های از دست رفته شما😊😊😊 حالا با ذکر یه یا علی شروع کنید به انجام ماموریت چهارم🔥🔥🔥
⭕قسمت بیست و یکم :یهودیان تسلیم شدند⭕ بعدش حضرت رفتن به سمت قلعه دری رو که چندین نفر برای باز کردنش تلاش میکردن یه نفری از جا کندن.😲 این کاری بود که فقط از یه نفر بر میومد اونم جناب امیرالمومنین(ع) بود که بعدا به گفته خودشون این کار رو با نیروی الهی انجام دادن. بعد از فتح قلعه قموص دو تا دیگه از قلعه های خیبر تسلیم شدن و درخواست صلح کردند.🚶‍♂️ بعد از فتح خیبر دیدیم یه تعداد زیادی آدم دارن به سمت ما میان ، نزدیک که شدند دیدیم جناب جعفر و مسلمونای حبشه هستن ، همونا که چند سالی باهم بودیم تو حبشه.🙂🙂 با همشون دست دادیم و خوش و بش و احوال پرسی کردم. چقدر دیدار دوباره اونها برام قشنگ بود.😍 نزدیکی خیبر هم منطقه ایی بود به نام فدک که یهودی های فدک وقتی شکست یهودی های خیبر رو دیدن تسلیم شدند و یکی از باغ هاشون رو به پیامبر(ص) هدیه دادند که پیامبر هم اون رو به دخترشون حضرت زهرا (س) هدیه دادند.
⭕قسمت بیست و دوم: مکه فتح شد.⭕ اسلام قدرت کافی رو بدست آورده بود ولی این قدرت فقط در مدینه و اطراف مدینه بود.🗾🕌 برای گسترش باید این اتفاقی که تو مدینه افتاد داخل شهرها و کشورهای دیگه هم میفتاد یعنی در واقع نیاز بود تا اسلام پایگاه خودش رو گسترش بده.🤔 اهالی مکه که از مشرکین بودند قبلا یه پیمانی با مسلمین بسته بودند به نام حدیبیه که قرار بود طبق این عهد نامه صلحی بین مسلمون ها و مشرکین بر پا بشه.🕋🤝🏻 این عهد نامه رو مشرکین سال 6 هجرت با پیامبر (ص) امضا کردند و مدت اون 10 سال بود ولی سال 8 هجری طی یه سری از اتفاقات این عهد نامه نقض شد.📜 خبر به گوش پیامبر(ص) رسید و پیامبر همراه با 10 هزار نفر به سمت مکه حرکت کرد در حالی که هیشکدوم از ما نمیدونستیم مقصدمون مکه اس و قراره برای جنگ بریم.🤷🏿‍♂️🗡️ نزدیک مکه که رسیدیم ، تازه مقصد و قصد از سفر معلوم شد .🤯 پیامبر(ص) ما رو به چن گروه تقسیم کرد و هر گروه از قسمتی وارد شهر مکه شد.🥷🏼 مشرکین که عظمت سپاه اسلام رو دیدن تسلیم شدند ، جز عده اندکی که با یه گروه از مسلمین جنگیدند و کشته شدند.🙇🏿‍♂️💪
⭕قسمت بیست و سوم: ولی فقیه مانند پیامبر است⭕ پیامبر(ص) هم همه اونها رو بخشید و آزاد کرد جز حدود 10 نفر که بنا شد تحت هر شرایطی کشته بشن.😏 اینجا واقعا رحمت پیامبر(ص) برام معنا شد. 😍 مشرکینی رو که این همه آزار و اذیت به مسلمون ها کرده بودند رو بخاطر اسلام آوردنشون بخشیدند.😯 تمام شهر مکه توسط پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) از شر وجود بت ها پاک شد و راحت تر از اونچیزی که در تصور ما باشه مکه توسط مسلمون ها فتح شد. 🕋 🪓🗿 با فتح مکه حکومت اسلامی خیلی راحت گسترش پیدا کرد. 💫 بحرین ، یمن و ... هم به نقشه اسلامی اضافه شدند. 🗾 پیامبر(ص) به مدینه برگشتند و مرکز حکومت اسلامی رو مدینه قرار دادند.🕌 نحوه حکومت ایران که اسم اسلامی به همراه داشت سوالاتی رو توی ذهنم ایجاد کرده بود ، وقتی نحوه مدیریت حکومت پیامبر(ص) رو دیدم غالب سوالاتم حل شد.🧐 پیامبر(ص) تو این حکومت همون ولی فقیه خودمون تو ایران بودن. 🤨 پیامبر(ص) برای مناطق مختلف حاکمان و فرمانداران خاصی رو منصوب کرده بودن کسی که با اون منطقه و افراد اون آشنا باشه که ابلاغیه ها و بخشنامه های دولتی برای اون افراد فرستاده میشد.📜 پیمان هایی رو هم با بعضی از اقوام و فرقه های مختلف میبستن ، مثل پیمانی که با یهودیان مدینه بستند که مفاد محکم و دقیقی داشت.🌄
⭕قسمت بیست و چهارم:نقشه برای قتل پیامبر(ص)⭕ اومده بودن تو راه بازگشت از جنگ میخواستن شتر پیامبر(ص) رو اذیت کنن تا پیامبر(ص) رو از بالای دره به پایین بندازن تا کشته بشه.😱😱 من همراه عمار جلوی شتر پیامبر(ص) بودیم و حُذَیفه هم از پشت شتر میومد. 🐎 منافقین حدود 10 ، 12 نفر میشدن. وقتی تو تاریکی شب نزدیک شدند پیامبر(ص) به حذیفه خبر اومدن اونها رو داد و حذیفه هم شروع به سر و صدا کردن و با چوبی که دستشون بود دنبال اونا کرد و نقششون بی نتیجه موند.🤩🤩 اونا هم سریع برگشتن بین جمعیت تا شناخته نشن ولی تو اون تاریکی چند نفرشون رو شناختیم اونا معاویه ، ابوسفیان ، عمرو عاص ، ابوموسی اشعری ، سعد ابی وقاص و .... بودن.🧐🧐 داشتم این چند سالی رو که اومده بودم تو عربستان رو مرور میکردم ، دیگه من هم یکی از اینها شده بودم. 🤔🤔 اسلامی که اون اوایل اینقدر کم بود که سعی میکردن از بین ببرنش و هر کی مسلمون میشد دینش رو پنهان میکرد اما الآن کلی گسترش پیدا کرده بود.🗾 سال دهم هجری پیامبر(ص) تصمیم گفتن برای حج از مدینه راهی مکه بشن.🕋 یه جورایی این اولین حج رسمی پیامبر(ص) بود ، و خودشون هم با کنایه و ان حرفا رسونده بودن که این آخرین حج ایشون هستش برای همین همه سعی داشتند خودشون رو به این حج برسونن. 🏃🏾‍♂️🏃🏾‍♂️
😍قسمت بیست و پنجم: همه بودند😍 😱حدود 70 هزار نفر فقط از مدینه راهی شدند ، 12 هزار نفر از یمن و بقیه هم از جاهای مختلف اومدن ، حدود 120 هزار نفر جمعیت اومده بود برای حج اون سال. 🤔بعد از انجام اعمال حج پیامبر(ص) بلافاصله به سمت مدینه حرکت کردند و اعلام کردند که همه سعی کنند همراه ایشون برن و کسی داخل شهر نمونه. 🔆نزدیک منطقه ایی به نام غدیر خم توقف کردند و دستور دادند که همه مسلمون ها هم توقف کنند. این همه تاکید بر حضور همه با وجود اون همه گرما و سختی که داشت از پیامبری که جز مهربونی و آسایش مردم توقع نمیرفت نشون از اهمیت صحبت ایشون داشت. 🐫با چند نفر دیگه از مسلمون ها از جهاز شترها و اسب ها یه بلندی برای پیامبر(ص) درست کردیم تا ایشون به راحتی بتونن روی اون بایستند تا همه مسلمون ها ایشون رو ببیند. 😳ایشون رفتند بالا ، امیرالمومنین(ع) رو هم همراه خودشون به بالا بردن ، با معجزه خدا صداشون خیلی واضح به حدود 100 هزار نفری که اونجا بودن میرسید. من میدیدم بعضیا میخوان جو رو خراب کنن و نزارن ایشون حرف بزنه ولی به اذن خدا توانایی انجام این کار رو نداشتند. 🤩بعد از یه خطبه بلند به همه اعلام کردند که *هر کسی که من مولا و بزرگ او هستم از این به بعد علی مولای اوست.* 📚جریان غدیر رو تو کتابامون خونده بودم ولی اینکه الان از نزدیک میدیدم دست امیرالمومنین(ع) بالا میرفت خیلی حس خوبی داشت __به شیعه بودن خودم افتخار میکردم_
💠 روزه اولی های عزیز 🌷 اسامی خودشون رو همراه با تاریخ تولد و شماره بلوک و واحد برای ما بفرستید. ◀️ آقا پسرها به آدرس : https://eitaa.com/masjedemamhasanfajr ◀️ دختر خانم ها به آدرس: https://eitaa.com/Yazahraa57 🌟 تاریخ جشن و تقدیر از روزه اولی ها متعاقبا اعلام می گردد.
✳️ چه کسانی به سن تکلیف رسیده اند؟ 📣 کامل شدن 15 سال قمری در پسران که 163 روز و 6 ساعت از 15 سال شمسی کمتر است و  تمام شدن 9 سال قمری در دختر که 97 روز و 22ساعت از 9 سال شمسی کمتر است. 🔴🔴 برای محاسبه سن تکلیف وارد لینک زیر شوید 👇👇👇👇 http://www.ahkameharamerazavi.ir/%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D9%87_%D8%B3%D9%86_%D8%B4%D8%B1%D8%B9%DB%8C 🌸 علاوه بر رسیدن به سن ذکر شده راه های دیگری برای رسیدن به سن تکلیف هست که عزیزان به کتاب رساله عملیه مرجع تقلید خود مراجعه کنند. ❓ عزیزانی که سوالات شرعی دارند از لینک های ذکر شده در بالا، سوالات خود را ارسال نمایند.