◾️اسماء، همسر جعفر طیّار نقل میکند که :
در لحظههای پایانی عمر حضرت زهرا علیها السلام ...
دیدم آن حضرت دستها را به سوی آسمان برآورده، چنین دعا میکند:
«اِلهی وَ سَیِّدی اَسْئَلُکَ بِالذَّیِنَ اصْطَفَیْتَهُمْ وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارَقَتِی اَنْ تَغْفِرَ لِعُصَاةِ شیعَتِی وَ شیعَةِ ذُرِّیَتِی»
🤲 «پروردگارا! بزرگوارا!
به حق پیامبرانی که آنها را
برگزیدی و به گریههای حسن
و حسین در فراق من، از تو
میخواهم گناهکاران از شیعیان
من و شیعیان فرزندان من را
ببخشائی...»
📚 الموسوعة الکبری عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها ج۱۵ ص۱۱۷.
📚 (مشابه در عوالم العلوم ج ۱۱ ص ۸۹۱).
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
🔸پویش ختم همگانی
🏴 *حدیث شریف کساء*🏴
به نیت تعجیل امر فرج
*روز پنجم* ⬅️ *یکشنبه*⏬
*۱۴۰۰/۰۹/۲۸*
👌هرروز با یک 🎥استوری
قرائت *حدیث شریف کساء*
یادآوری خواهد شد.
🏴🌾▪️ربیع الأنام▪️🌾🏴
https://b2n.ir/rabiolanam2
✋نشر دهیم
به عشق مادر
به نیت فرج
#سلام_امام_زمانم 🧡
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...
🌿✨سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.🌿✨
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#مولای_من 🍃
◽️🍃سلامتان که می کنم،
پنجره های قلبم رو به افقهای امیدواری،
گشوده میشود،
حجمی از هوای تازه و عطرآگین،
به درونم راه مییابد و صحن دلم
پر از پرواز پروانه ها میشود..🍃🥀
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
*
*سلام صبحگاهی*
🌤مولای مهربانم سلام...
🎐روزم بخیر می شود
وقتی
با سلام بر شما شروع شود.
🤲یا رب برسان
منتقم زهرا علیهاالسّلام را🤲
https://b2n.ir/rabiolanam3
🏴🍃ربیع الأنام🍃🏴
.
🌷دل و خواهر کوچولو🌷
غواص، به فرماندهاش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و توی آب نپريدم، من رو هول بده توی آب!
فرمانده گفت: اگر مطمئن نيستي، ميتوني برگردي!
غواص: نه! پاي حرف امام ايستادهام. فقط ميترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه! آخه تو يه حادثه اقوامم را از دست دادم و الان هم خواهرم رو سپردم به همسايهها، تا تو عمليات شرکت کنم.
والفجر 8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد: "يازهرا" !! غواص قصهی ما، اولين نفري بود که توی آب پريد! اولين نفري بود که به شهادت رسيد!🌷
📣من و شما،
چقدر پاي حرف "رهبر"مونايستادهایم؟
https://t.me/masjedsajadharikanfh
🔆 #پندانه
✍ هرچه داریم امانتهای خدا هستند
🔺چوپانی که بسیار مؤمن بود، در روستای دوری زندگی میکرد. روزی تنها پسر نوجوانِ خویش را بر اثر بیماری از دست داد، اما صبوری کرد. مدتی بعد همسرش بیمار شد و از دنیا رفت ولی چوپان باز هم ناشکری نکرد و از عبادتِ خدا سست و ناامید نشد.
🔸مردم از او درباره این همه صبرش سؤال کردند. او گفت:
من صبر و تسلیم را از گوسفندانم آموختم. گوسفندانِ مرا گرگ هم میخورد و من هم میخورم. اما گوسفندانم از دیدنِ گرگ، فراری میشوند ولی از دیدنِ من فرار نمیکنند چون میدانند من برای بزرگ شدن و زندگی آنها زحمت کشیدهام. با آنها برای سیر شدنِ شکمشان آواره کوه و بیابان شدهام برای اینکه آنان در امان باشند. شبها با آنها بیدار ماندهام و سرما و گرما کشیدهام ولی گرگ هیچ زحمتی برای آنها نکشیده است.
🔸وقتی پسرم و همسرم را خدا داده بود و او بیشتر از من، آنها را دوست داشت و برایشان زحمت کشیده بود، پس بعد از گرفتن آنها من هرگز از خدایِ خود روی برنگردانم و طلبکارش نشوم.
🔸مهم گرفتنِ فرزند و همسرم، از دستِ من نیست، مهم آن است که چه کسی آنها را از من گرفته باشد.