رویای صادقه ی هشتم در شهربافق یزد دوشنبه
آخرین روزمهر۱۳۷۴
در عالم رؤیا دیدم در منزل مادر خانمم هستم حیاط خانه را سیاهپوش کرده بودند و منبری هم گذاشته بودند خانه آماده برای روضه خوانی بود ومادرخانمم دم در آشپزخانه مشغول آماده کردن استکان و وسایل پذیرایی روضه بود صبح از خواب که بیدار شدم صدقه کنار گذاشتم و با نگرانی راهی هنرستان بافق شدم ساعت نزدیک به یازده صبح مشغول تدریس درس دینی بودم که معاون در کلاس را زد و گفت تلفن با شما کاردارد وارد دفترشدم گوشی تلفن هنرستان را برداشتم دیدم دایی خانمم بدون مقدمه آن خبر ناگوارکه منتظرش بودم راداد.
از همانجا فورا راهی یزد شدم ومادر خانمم که زن بسیار مومنه ای بود راخیلی آرام وصبور یافتم و ازصبری که خداوند به او داده بود تعجب کردم.
چند شب قبلش هم خواب دیده بودم که منزل برادر خانمم که یک خانه قدیمی کوچک بود سیاه پوش شده بود و مادر خانمم در حال جور کردن استکان و وسایل روضه خوانی بود.دو سه روز بعد هر دو رؤیا را برای آن مرحومه نقل کردم و ایشان گفتند چرا به من زودتر نگفتی تا برای پسرم قربانی کنم شاید با قربانی این بلا رفع میشد.خدا هردو آنها را رحمت کند.ان شاالله تعالی🌸
هدایت شده از اشعار کودکانه#کپیآزاد
🔸شعر
🔶فاطمه
کوثرِ قرآن
#ترجمهی_سورهی_کوثر
🌼 قرآن رو که باز کنی
💚 تو صفحهیِ آخرش
🌼 گفته خدایِ عالَم
💚 خطاب به پیغمبرش
🌸 ما به تو دختر دادیم
🍃 حضرتِ کوثر دادیم
🌸 مادرِ یازده امام
🍃 طاهِر و اَطهَر دادیم
🌼 میگه خدا به رسول
💚 دخترِ تو کوثره
🌼 فرزنداتون زیادن
💚 دشمنِتون اَبتره
🌸 نمازِ شکری بخون
🍃 چون به تو زهرا دادیم
🌸 قربونی کن که برتو
🍃 اُمِ اَبیها دادیم
🌸 هر کی داره فاطمه
🍃 نداره او واهمه
🌸 چونکه قیامت میاد
🍃 میبخشه ما رو همه
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر سلمان آتشی
#شعر_کودک
#سورهی_کوثر
#فضیلت_تسبیحات_حضرت_زهرا
#اشعار_کودکانه
@ashaarekoodakaneh
https://eitaa.com/joinchat/2785542421C1eb22c68af
درانتشاراینشعر
باهم سهیم باشیم
🔸شعر
🔶نمازِکودکان
#شعرنماز_مهد_کودک
🌼🍃🌼🌸🍃🌸
🌸 وقتی نمازمیخونی🌼
🌱 مثل فرشتههایی🌱
🌼 مامان بابا میبینن🌸
🌱که عاشقِ خدایی 🌱
🌸🌼🍃🌼🌸🌸
شاعر سلمان آتشی
@ashaarekoodakaneh
هدایت شده از اشعار کودکانه#کپیآزاد
السلام علیک یا کریم آل طه
ایها الامام الحسن المجتبی
🌸 تولدِ مجتبی
💚 فرزندِ پاکِ زهرا
🌼 خجستهومبارک
✨ برعاشقانِ مولا
@ashaarekoodakaneh
هدایت شده از اشعار کودکانه#کپیآزاد
🔸شعر
﴿ نمارحاجت ﴾
جمکران
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸 این شبِچارشنبه رو
🍃 باز اومدیم جمکران
🌸 دعوتمون کردهاند
🌱 حضرتِ صاحبْزمان
🌸 اینمسجدِ باصفا
🌱 صحن وسراش عالیه
🍃 نمازِ باحال داره
🌸 جایِ شما خالیه
🌸 هرکی میاد توو مسجد
🍃 دو رُکعَتو میخونه
🌸 میشماره ایّاکَ رو
🌱 با تسبیحِ صددونه
🌸 با هفت تا ذکرِ رکوع
🌱 خونده میشه ایننماز
🌸 باهفت تا ذکرِسجده
🍃 قشنگه راز و نیاز
🌸 این بچهها میگن ما
🍃 از جمکران نمیریم
🌸 تا با نمازِ مخصوص
🌱 حاجتِ خود بگیریم
🌸 دلهای باصفاشون
🌱 همیشه غرقِ نوره
🌸 حاجتِ بچههامون
🍃 تعجیلِ در ظهوره
🌸 بچههامون دوسدارن
🌱 سربازِ آقا باشن
🌸 با کارایِ خوبشون
🍃 به یادِ مولا باشن
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودکانه_نوجوان
#نماز_حاجت_جمکران
#ظهور_صاحب_الزمان_عج
@ashaarekoodakaneh
در آخرین رؤیایم که در روزهای ابتدایی ماه مهر ۱۴۰۲ دیدم مشاهده کردم که عده ای خبرنگار در یک مکانی جمع بودند دور و اطراف یک اتاقی ویلایی که یک متر از سطح زمین بلندتر بود و منتظر شخص بزرگی بودند تا بیاید و در آن اتاق که یک پارچه مخمل مستطیل شکل که به نظر میرسید پرچم سیاه است روی یک میز بود مطلب مهمی را بنویسد و گزارش آن به جهان مخابره شود که ناگهان حضرت آیت الله خامنه ای بطرف این اتاق آمدند بعد ازاینکه بنده عرض سلامی خدمت ایشان داشتم آقا از پله ها بالا رفتند و من هم برای کنجکاوی که خط زیبای ایشان را از نزدیک ببینم پشت سرایشان بودم ایشان رو به قبله ایستادند و با قلمی از نور آیهی بسم الله الرحمن الرحیم را در حاشیه بالای این پرچم سمت چپ پارچه اون بالا نوشتند ولی کلمات یکی پس از دیگری بعد از نوشتن محو میشدند وقتی کلمهی « الرحیم » را نوشتند این کلمه باقی ماند و رنگ این خط هم پسته ای اما نور زرد از آن میتابید و موقع نوشتن این پارچه مخمل به سبزی هم مایل میشد بنظر می رسید که جریان مهمی را رهبر مسلمانانجهان روی پرچم سیاه خراسانی کلید زدند
روز پانزدهی مهرماه ۱۴۰۲حمله حماس به اسرائیل صورت گرفت .
رؤیایی زیبا در بامداد سی آذرماه ۱۴۰۲
قسمتم شد
به محضر مبارک حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه
رسیدم از شوق دیدار و عشق بی حسابی که به ایشان داشتم برای بوسیدن صورتشان
به طرف آن حضرت رفتم
اول محاسن مبارکشان ازسمت راست را بوسیدم و بعد از پشت سر ایشان صورتم را به محاسن سمت چپ نزدیک کردم و بوسیدم و بعد در حالی که صورتم را روی گردن و شانه ایشان گذاشته بودم گریه افتادم و گفتم آقا این شما بودید که بالاخره زحمات تمام انبیا را به نتیجهینهایی رساندید
و به شدت اشک می ریختم
با شنیدن این جمله خود امام خمینی هم شروع به گریه کردند بطوریکه وقتی
شانههاشان تکان میخورد من هم که صورتم روی شانهی ایشان بود تکان میخوردم. حالت معنوی بی نظیری بود نوید و مژده ای بود براینکه دیگر ان شاالله کار به مرحله پایانی نزدیک شده و آینده درخشانی در پیش روی جهان قرار خواهد گرفت.
🔸شعر
﴿ چه کار کنیم که باشیم ﴾ ﴿ خوشحال وشاد وخندان ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 پرسیدم از معلم
🌱 آقا دارم یک سوال
🌸 چهکار کنم توو دنیا
🌱 باشمهمیشه خوشحال
🌸 معلمِ مهربون
🌱 گفت بشنو ای نونهال
🌸 چقدر قشنگه باشه
🌱 زندگی بر این مِنوال
🌸 اول غذا مهمه
🌱 غذایِ پاک و حلال
🌸 لقمهی غیرحلال
🌱 نخور که داره اشکال
🌸 دوم زمانِ خوابو
🌱 تنظیم کنش به هرحال
🌸 زود میخوابن همیشه
🌱 آدمهای خوش اقبال
🌸 سوم با درس و ورزش
🌱 به دست بیار تو مدال
🌸 چارم به قوم و خویشان
🌱 یه سر بزن طولِ سال
🌸 پنجم به فکرِ کار باش
🌱 یه شغل و کسبِ حلال
🌸 ششم نماز جماعت
🌱 که مثلِ آب زلال
🌸 پاک میکنه آدم رو
🌱 میبره تا ذوالجلال
🌸 هفتم نکن گناه تا
🌱 رسی به اوجِ کمال
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر :سلمان آتشی
#شعر_کودک_نوجوان
#پرسش_از_معلم
تاریخ سرودن شعر اول دیماه ۱۴۰۲ساعت یازده شب
@ashaarekoodakaneh
هدایت شده از اشعار کودکانه#کپیآزاد
Javane Haj Ghasem_Master.mp3
8.05M
قطعه ی جوانان حاج قاسم
خواننده و شاعر
سیدمحمدصادق آتشی
@ashaarekoodakaneh
IMG_20240703_220552_464.mp3
15.18M
⚜سخنرانی استاد رائفیپور در اجتماع حامیان #دکتر_سعید_جلیلی
🗓 ۱۲تیر۱۴۰٣
🔹تهران، امامزاده صالح (علیهالسلام)
#رائفی_پور
#انتخابات
در تاریخ هفتم مرداد ۱۴۰۳در عالم رؤیا دیدم
حضرت امام المسلمین مقام معظم رهبری
در روستایی از روستاهای یزد برای بستن نمازی مستحب آماده میشدند من با دیدن ایشان بسیار خوشحال شدم ایشان رو به قبله بودند و دو دست را برای نیت بالا برده بودند که خود را رساندم و روبرویشان ایستادم دیدم قد ایشان بسیار بلندتر از معمول است نزدیک سه متر جلوی عبای ایشان که مایل به رنگ زرشکی بود را گرفتم و از صمیم دل گفتم آقا خیلی شما را دوست میدارم ایشان در جواب گفتند من هم شما را دوست دارم و بعد از سوز دل و از عمق دل و جانم سر به آسمان گفتم خدا به حق فاطمهی زهرا سلام الله علیها شما را که فرزندشان هستید حفظ کند و نگه دارد بعد در مکان دیگری در شصت هفتاد متری مکان اول حاضر شدند و این دفعه در سن چهل ساله بودند با محاسن کاملا مشکی و باز برای بستن نماز آماده میشدند که بیدار شدم