eitaa logo
سلمان معمار
1.4هزار دنبال‌کننده
18 عکس
3 ویدیو
0 فایل
فعلا گزیده ای از کانال تلگرام تا ببینیم چه پیش آید. توییتر، اینستا و ... : Https://yek.link/salmaneshoon
مشاهده در ایتا
دانلود
جنگ جنگ تا مذاکره عشاق میز برای اهمیت مذاکره میگویند «تمام جنگها با مذاکره به پایان میرسد» جمله درستی که مغزهای کوچک دانشگاه زده معنای اصلیش را نفهمیدند: مذاکره هم زیر مجموعه ای از جنگ است. چیزی که ما با گوشت و پوست مان حس کردیم. برای ما مذاکره نه تنها در پایان بلکه از آغاز هم بخشی از جنگ شد. آ.خامنه ای بهمن 403 گفت مذاکره آمریکا بی فایده است، دلار صد تومان را رد کرد و آخر فروردین مجوز مذاکره صادر شد! میگفتند اسرائیل مخالف مذاکره است و اگر مذاکره نکنیم جنگ میشود، نگو کل مذاکره پوشش جنگ بود! ماه بعد دوباره یک فرصت طلایی پیدا کردیم اما انفجار بندر را خطای خودی معرفی کردیم و محکم به میز فریب چسبیدیم. این نفوذ شناختی نبود؟ به شب 23 خرداد بروید، در حالیکه با خیمه شب بازی ترامپ، ایران چنان مست مذاکره است که رییس ستاد کل در خانه اش است! نتانیاهو باید تصمیم بزرگی را عملی کند: یک هفت اکتبر علیه تهران. باور کنیم دشمن ابله نیست. «هواپیما را روشن کنید و برویم که ایران را نابود کنیم و برگردیم» بعد با پاسخ موشکی بیایند به غلط کردن و آتش بس! این روایت های تحمیقی را رها کنید. شب 23 خرداد احتمالا مهمترین شب زندگی نتانیاهو بوده است.دشمن نه با یکی، با ده ها نقشه وارد معرکه ای چنین مرگبار میشود و برای صدها کشته آماده میشود. مهمترین تصمیمی که شروع کننده جنگ در ابتدا میگیرد نحوه پایان جنگ در انتهاست. خود نتانیاهو از جنگ چندماهه تا یکسال گفت. قاعدتا بدبینانه ترین سناریو. بهترین حالت هم، سقوط نظام در کمتر از یک هفته و سپس شروع سوریه سازی از ایران بود. اما در میان انواع برنامه های زمانی احتمالا یک نمونه مطلوب «وارد کردن ضربه بی‌نظیر، حذف توان هسته ای و دانشمندان، مهار برنامه موشکی، ورود آمریکا برای فردو، یک مقاومت دو هفته ای در اسرائیل و نهایتا فرار از فاز انتقامی ایران» بود. وال استریت ژورنال مینویسد اسرائیل برای یک دوره دو هفته ای آماده شده است. چیزی که با گزارش های پدافندی اسرائیل هم مطابقت دارد. برنامه ایده آل شان شکست خورد اما برنامه مطلوب با موفقیت نسبی اجرا شد و ادامه دارد. موضوع آتش بس کذایی نیست، عمیق تر است: ترامپ و نتانیاهو نمی دانند برنامه هسته ای ایران با چنین حمله ای نابود نمیشود؟! پس چرا قبلا حمله نکردند؟! آنها بخوبی میدانند تعرض به تاسیسات شفاف و صلح آمیز ایران میتواند منجر به تاسیسات غیرشفاف و غیر صلح آمیز شود. ایرانی که سالها «بمب نساختن» را با "جنگ نشدن" معامله کرده، پس از جنگ چه مانعی جلوی خود خواهد دید؟! حذف فریدون عباسی بازنشسته هرچند راسخ تا مینوچهر استاد دانشگاه برای نگرانی از چنین تصمیمی است. دشمن ابله نیست. تلخ است اما پر واضح که بدون اطمینان نسبی از واکنش ایران این جنگ شروع نمیشد. اطمینانی که با عدم خروج ایران از NPT و مهار تنش حتی بعد از بمباران پایگاه های هسته ایش تایید شد. بخش مهمی از این اطمینان به دلیل "مکانیزم ماشه" میراث ظریف، روحانی، عراقچی و لاریجانی بود. ایران حالا یک مرحله بالاتر از جنگ و بمباران هم میدید: مکانیزم ماشه. این دلیلی است که عراقچی را زیر تجاوز به اروپا میکشاند، پای میز آلمانی که بیشرمانه ترین توهین را به ایران کرد :"اسرائیل وظایف کثیف ما را انجام میدهد". این دلیلی است که مجلس از ان پی تی خارج نشد. یعنی نه تنها جنگ با مذاکره تمام نمیشود بلکه گاهی خروجی مذاکره است. همان روزی که برای ماشه جشن گرفتند آمریکا بمب سنگرشکن فردو را توسعه میداد. ما در مسیری بودیم که مذاکره جنگ می آورد و جنگ مذاکره و ... دو روی یک سکه، پوست کنی گام به گام بازدارندگی ایران. بالاتر، یادتان باشد جنگ اخیر با 370 موشک و 1500 سورتی پرواز و بمباران ب 2 با سنگرشکنی که 14 سال ویژه فردو طراحی میشد نتوانست حذف ۴٠٠ کیلو اورانیوم و تکلیف فردو را قطعی کند. اما برجام ظریف-روحانی-لاریجانی ١١ تن اورانیوم را قطعی خارج، در اراک بتن ریزی، فردو را تعطیل و تحقیقاتی کرد. به دست خودمان و با تایید قویترین نظارت تاریخ جهان. هیچ بمبی نتوانسته اندازه برجام برنامه هسته ای ایران را مهار کند. میدانند جنگ دیروز باید با توافق امروز تکمیل شود. قاعدتا از روز اول حمله، طرح تسلیم آماده و چه بسا کل جنگ زمینه چنین مذاکراتی بوده و برعکس. پذیرندگان مکانیزم ماشه هم که پشت میز. همانطور که قبلا دوگانه هسته ای-تحریم بالا آمد، حالا کم کم دوگانه غنی سازی-جنگ داغ میشود و در بمباران بعدی موشکی-جنگ و .... شاید به همین دلیل است که رهبر روز پنجم جنگ و وسط دعوا از چیزی به نام "صلح تحمیلی" رونمایی کرد. حالا سوال مهم اینجاست: آنها که مذاکره فریب را توجیه، زیر آتش التماس مذاکره و روز دوم تضمین بمب نساختن دادند، فیلمنامه نویسان مصاحبه کارلسون، دیگرانی که گرای ترور رهبر و جانشینی روحانی (صاحب ماشه) را داغ کردند صرفا احمق بودند؟! خدا کند. @salmaneshoon
جولان در ایران جنگ ادامه دارد و هر روز شعبده ای رو میشود. نزدیک دو سال از خون پاشی و تیغ تراشی غزه میگذرد و در حالیکه لال ها شفا گرفتند دو چهره در سکوتی عجیب بودند: احمدی نژاد و موسوی. اگر احمدی بخشی از هویتش با اسرائیل ستیزی و چپنمایی شکل گرفته بود اما موسوی تمام هویتش با استکبار ستیزی و چپگرایی بود. چطور ممکن است این دو ضد در چنین صحنه ای تماشاگر باشند؟ انگار نه انگار نسل کشی در جریان است، به سکوتشان ادامه دادند در حالیکه می توانستند بدون حمایت از ج.ا به راحتی اسرائیل را محکوم کنند. نه بی خبر بودند و نه بی زبان. انتخاب کردند که در این هنگامه مخالف اسرائیل نباشند و در این سکوت نشانه هایی است برای آنها که می اندیشند. اما پس از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران دیگر جای هیچ توجیهی نبود. محمود همان اول یک بیانیه حداقلی پر کرد و زهرا رهنورد سه روز بعد، متنی که زیر تجاوز دشمن چند لگد به حکومت میزد و آخرش هم خواستار پایان سریع جنگ (تسلیم) از سمت ایران شد! اما میرحسین حتی اینجا هم ساکت ماند. شاید پس از تجربه بیانیه رهنورد منتظر وقت بهتری بود. حالا دو روز پیش و دو هفته بعد از آتش بس و آرامش نسبی پیام او را به طورگسترده پخش کردند. بیانیه ای که به جز سه جمله عمومی، درباره حکومت بود نه دشمن! حتی به صراحت تجاوز را تقصیر خودمان و "نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ" دانست. جالب اینکه پس از تبرئه ضمنی آمریکا و اسراییل اعلام کرد " ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست" و مردم برای "تجدیدنظر در آن خطاها" نیاز به "مجلس موسسان" دارند! رفراندومی که پس از آن دیگر جنگ و "دخالت" توسط دشمن نخواهد بود. این یک پیام معمولی نیست، شاید خیلی ها ندانند حصر میرحسین موسوی نه بعد از انتخابات، نه بعد از ٨ ماه جنگ خیابانی، نه بعد از تحریم سازی، نه بعد از ایجاد بزرگترین شکاف اجتماعی، بلکه یکسال و نیم بعد در بهمن ٨٩ اتفاق افتاد. جایی که همزمان با موج بهار عربی در مصر و تونس و دمشق و لیبی خواستار ایرانی سازی آنها شد. مسیری که بعدها به لیبی و سوریه امروز رسید. سوریه در دنیای موسوی کلیدی است. او حتی 11 سال بعد از بهمن ٨٩ که نتیجه بهار را در ویرانه های شام دید هم باز دیوانه وار نوشت : "حاکمیت نام بهار عربى را به بیدارى اسلامى تغییر داد، تا حرکت معطوف به آزادى و عدالت ملت‌هاى به ستوه آمده از دیکتاتورى و گرسنگى و فقر و بى‌عدالتى و مجالس قلابى را از حقیقتش خالى کند." دلیل سوریه سازی تغییر نام و دخالت ایران بود نه پروژه غرب! امروز که فقط چند ماه بعد از سقوط سوریه اسراییل به خاک ایران رسیده است اهمیت مدافعان حرم را میفهمیم، اما موسوی نوشته بود:"دفاع از حرم که به معنای حراست از قلب مومن در مقابل کمترین گرایش به ستمگران است، به خون ریختن در سرزمین‌های بیگانه برای تحکیم پایه‌های رژیمی کودک‌کش اطلاق می‌شود"! یعنی شعار "نه غزه نه لبنان" دقیقا در قلب جریان ریشه داشت. با حقد و کینه، درباره شهید همدانی که در حلب جانش را فدای ایران کرد و جنگ را 14 سال از "جانم فدای ایران گویان" دور کرد نوشت: "سزای آن سردار بی‌افتخاری که به این جنایت اعتراف و مباهات کرد چه بود، جز آنکه جانش در غربت به قربانی مستبدی دیگر تلف شود" حالا اگر متن پیام بعد از جنگش را هم بخوانید ردی از سوریه در آن پیدا میکنید: اعلام جایگزین حکومت، تشکیل مجلس موسسان، تکرار نکردن خطاهای پیشین که حمله آمریکا و اسراییل را لازم کرد. این پیام یادآور شخصیتی در اعلامیه های تشکیل تحریر النصره 2012، تحریر الشام 2017 است: جولانی. احمد الشرع از رهبران "بهار عربی" محبوب موسوی اسم خود را جولانی گذاشت که اشاره به ارتفاعات اشغال شده جولان توسط اسرائیل داشت. این انقلابی اصیل استکبار ستیز بعد از سر بریدن به تعداد کافی کت شلوار پوشید، مجلس موسسان قانون نویسی تشکیل داد. اسراییل و آمریکا هم بعد از نابودسازی ارتش و زیرساخت و اشغال خاک جز ماهی یکی دوبار حمله نمیکنند. تحریم هم لازم ندارند و باقی با دستور انجام میشود. حالا سوریه‌ی جولانی، اتوبان حمله به ایران، که "آزادی" اش را تبریک میگفتند دارد داعش را برای "آزادی" عراق و ایران آماده میکند. تبعات اصلی این پیام در بیرون از مرزهاست. برخلاف های و هوی مجازی موسوی امروز شخصیت مهمی نیست، اما این بیانیه از زبان او اعلام موجودیت جریان «جولانی ایران» است. جای تعجب نیست که همان شبکه کثیفی که در پایان جنگ ترور رهبر و جانشینی روحانی را مطرح کرد، به طور گسترده این بیانیه را پخش کرد. همانها که پس از هجمه بی دلیل به صداوسیما، سفیدسازی ناگهانی تاجزاده و زندانیان را شروع کردند. دقیقا در این متن و نامه 180 استاد هم روی دو درخواست آزادسازی زندانیان و تحویل صداوسیما تاکید شده است، انگار همه از یکجا بیرون می آیند. کجا؟ @salmaneshoon
روز میشود، چشمها را باز کنید حالا آفتاب برآمده، پیکرها‌ را به خاک سپردیم، اشکها را ریختیم و شعرها را سرودیم. دیگر وقت حسابکشی است. اصولگرا و اصلاحاتی ندارد. سعید و مسعود ندارد. حتما بازی مافیا را دیده اید، شهروندان باید گفتگو کنند و قاتل را پیدا کنند.یکی اصرار دارد سعید نفوذی است، آن یکی یقه جواد را گرفته. اما آنها که نتوانند در روز نفوذ را تشخیص دهند در شب با کشته شدن شهروندان و حتی خودشان تاوان خواهند داد. و حالا که فهمیدیم فریدون عباسی شهید رویین تن شهر بوده، کسانی که جاسوسش خواندند رسوا میشوند. آیا شهر درس میگیرد؟ کم کشته ندادیم؛ رییسی کشته شب در ورزقان بود و جدی نگرفتیم، چند روز بعد پزشکیان تابلوی اعلام نقش زد که "من پزشک شهر هستم" و اعتماد کردیم، فردایش هنیه ترور شد، شبی که در رویای مذاکره غرق بودیم نصرالله تک‌تیرانداز ایران هم رفت. کم اشتباه نداشتیم، انفجار بندر را هم ندید گرفتیم تا رسیدیم به شب سمور. پزشک، کارآگاه، رویین تن، سرباز، سردار، دانشمند، بچه، زن همه را زدند، آمدند که کار شهر را یکسره کنند. آمدند که صبحی نباشد. معجزه بود که به بازی برگشتیم و زنده ماندیم. فهمیدیم خدا هم در بازیست. حالا آفتاب برآمده و وقت حسابکشی است. میدانیم شب بعدی در پیش است. باید ببینیم از کجا خوردیم. یکبار از انتها نگاه کنیم: حالا میدانیم مذاکره پوشش جنگ بوده ولی بخشی از شهر هر روز از خبر خوش توافق گفته و سرمایه گذاری 1000 میلیاردی! فروخته. بعضی ها فاجعه بندررا "اشتباه خودی" معرفی و اسرائیل را تبرئه و مذاکره فریب را حتی موقت تعطیل نکرده. فهمیدیم مخالفت رهبر با مذاکره درست بود ولی کسانی دنبال مجوزش رفتند و با ریزش دلارجشن گرفتند. فهمیدیم جلوگیری از وعده 3 چه خطایی بود ولی بعضی به آن افتخار و بقیه را جنگ طلب کردند. هم اصولگرا هم اصلاحاتی محاسبات اشتباه دشمن را تقویت و پاسخ اسرائیل به وعده 2 را کوچک نمایی کردند. در حالیکه هنیه وسط تهران ترور شده بود و مافیا برای ترور نصرالله تصمیم میگرفت، پزشک و مشاورش در سازمان ملل از تسلیم سلاح! و رویای توافق با آمریکا میگفتند. روز که شد گفتند فریب خوردیم. نه اشتباه نکنید، مساله شخص و جناح نیست، مساله ایران است، شهر ما. دور میزی نشسته ایم که بعضی هایمان در سال گذشته نه یکبار، تقریبا هر بار سمت اشتباه تاریخ بودند. در حالیکه مدام به منتقدان اتهام جاسوسی و بیسوادی و تندروی میزنند عملا پشت دست قاتل بازی کرده اند. به اسم نجات شهر تبر برداشته و کشته پشت کشته انداخته اند. شهروندانی که یک ویژگی مشترک دارند: غربگرایی (غالبا اصلاحات و مغلوبا اصولگرا). بدون جهتگیری قضاوت کنید و شهر را نجات دهید. شب نزدیک است. اما بازی ما یک فرق اساسی دارد: مافیای ما اصلا پنهان نبود! آمریکا و اسرائیل از اول سر میز نشسته بودند و میکشتند. همین غربگرایان بودند که آمریکا را سفید کردند، نه یک روز، دو روز، 30 سال! دشمنی را گردن خودمان انداختند و با خیانت ها ناامید نشدند. دست دادند، قدم زدند، خندیدند و شهروندان زیر فشار را به مافیا امیدوار کردند. میگفتند تقصیر خودمان است که تحریم شدیم، اسرائیل به ما چکار دارد؟! پولهای ما را در سوریه خرج میکنند. موشک میزنند و شعار میدهند. ما خرابکار شهر هستیم نه آمریکا. پسر خوبی باشیم دیگر کشته نمیدهیم. قاتل شهر را منجی کردند و مافیا را شهروند جا زدند. مساله فقط پارسال نیست، تقریبا هر وقت غربگرایان شهر را دست گرفتند خطا کردند: صبر استراتژیک (ترور سلیمانی)، تله جنگ(ترور فخری زاده)، تنش زدایی (تحریم سه برابر)، توافق آستانه (سقوط سوریه)، برجام (یک تریلیون دلار ضرر به گفته ظریف)، اینستکس (دروغ سرکاری)، مکانیزم ماشه (مهار ایران حتی در جنگ) اعتماد سازی (جنگ)،... عقب‌تر، 16 سال پیش گفتند "نه غزه نه لبنان". امروز میفهمیم یعنی چه! حالا آفتاب برامده، زنده ماندیم اما جالب اینکه کشتار بزرگ در تاریکی رخ نداد. آمریکا سر میز اسلحه کشید و در حالیکه غربگرایان گفتگو میکردند، جلوی چشم همه شلیک کرد. حتی شهروندان خواب زده هم مافیا را دیدند. راز اتحاد شهر اینجاست: دشمن! چیزی که قبلش تشخیص نمیداند چون سفیدش کرده بودند. و امروز اگر مطالبه کنی میگویند انسجام شهر را به هم نزنید! چرا شهر درس بگیرد وقتی گفتگو را بسته اند؟ هیچ نقدی نباشد، وحدت، رهبری، خفه شوید. تقصیر ما نبوده، تازه راهکار هم داریم: "دوباره با آمریکا ببندیم"! نه تنها عبرت نگرفتند بلکه به متجاوز دیشب التماس رابطه میکنند و او هم بی محلی! در خون از قاتل گدایی رفاقت میکنند. به جنون رسیده اند، این دیگر غربزدگی هم نیست. جلال باید کتاب دیگری بنویسد. این سندروم تهران است نه استکهلم. این قاتل گراییِ مقتول است. جنون بردگی و در یک کلمه: تسلیم طلبی. وقتی غرب در صورتت شلیک کرده چه گرایشی؟ غربگرایی نمانده. فقط دو طرف در شهر مانده؛ مقاومت و تسلیم طلبی. @salmaneshoon
حجاب های افتاده 401 چیز عجیبی بود. هر شب تهران سقوط میکرد و هر صبح سرجایش بود. خارج نشینان چمدانها را بسته بودند و منتظر پایان مراحل اداری انقلاب بودند تا به رقص آزادی برسند. یکی شان در تجمع کانادا نوشته بود: "تو آنجا گلوله میخوری من اینجا میمیرم" و بعد با دوست دخترش رفتند شام پس از مرگ. اولین انقلاب دورکاری تاریخ. انقلابیون کیلومتر ها آنطرف محل انقلاب جمع میشدند و فحش میدادند و مبارزه میکردند. در شبکه های اجتماعی میجنگیدند و حتی شهید هم میدادند. اولین انقلاب با رهبران فوتبالیست و بازیگر. متحد میشدند و غنائم را تقسیم میکردند. حکم مسوولیت میزدند. از فرسنگ ها آنطرف مرگ فلانی را رد و صحنه را قتل اعلام میکردند. هشتگ های میلیونی می ساختند و دنیا را به تعجب می انداختند، اولین انقلاب رباتی. از چپ چپ تا راست راست کنار هم جمع شده بودند و شعار کومله را تکرار میکردند. هیچ کس نمیدانست چه میخواهند، یکی میگفت گشت نباشد، دیگری جلوی دوربین لخت میشد، یکی سقوط حکومت را میخواست و دیگری قدرت اصلاحات، تمام دنیای غربی را پای کار آوردند، ژولیت بینوش موهایش را میبرید و راجر واترز مصاحبه میکرد. از مکرون تا نتانیاهو انقلابی شده بودند. امثال احسان کرمی و فرخ نژاد و ارجمند از میدان انقلاب به سفره انقلاب فرار می‌کردند. حجم توهم چنان بود که فراخوان پر کردن میدان آزادی میدادند. هر کس میمرد کشته شده بود. شاهین نجفی امان نامه میداد و صدف بیوتی آموزش ساخت سلاح. خواندن سرود ملی را شرم آور کردند. شادی را جرم ساختند و دستور ناراحتی و اعتصاب میدادند. از همجنس باز تا محجبه، از تجزیه طلب تا سلطنت طلب، از دموکرات تا شاه دوست، ... دست به دست هم دادند تا کار تمام شود و آخرش چه شد؟ طوفان واقعیت توهم مجازی را برد و خیابان خالی پیدا شد. ما به زندگی مان برگشتیم و آنها به افسردگی شان. 57 را دیده بودند اما هنوز فکر می‌کردند انقلاب یک جوسازی اراذل و دخالت خارجی بوده. در 401 اولی را سفارش دادند و در 404 دومی را. هر دو ناکام، چراکه انقلاب چشمه است، از درون میجوشد. البته 401 یک بازیگر درونی هم داشت. آنها که سالیانی در این تنور دمیدند و نان درآوردند. از ابتدای سال اخبار گشت ارشاد را داغ کردند، تیتر پشت تیتر، جلد پشت جلد، حتی یک جرقه ناکام با سپیده رشنو زده شد اما نگرفت، تا بالاخره مهسا امینی آتش را روشن کرد. گسل حجاب را دست کم نگیرید. فکر میکردند میلیونها زن به خیابان می آیند. حالا میلیونی هم نشد، حداقل صدها هزار، صدهزار هم نشد، ده ها هزار (0.01درصد ایران) که میشد. اما امروز تقریبا هیچ تصویری از 401 نیست که از بالا گرفته شده باشد جز یکی دو عکس با جمعیت به زور چند صد نفر. آنهم در رسانه ای ترین رویداد معاصر. اصلِ مردم نیامدند، آ.خامنه ای، یک مرجع تقلید دینی، پشت بلندگو از زنان کم حجاب که هدف 401 بودند، تشکر کرد، آن هم دو بار! سه سال بعد باز اسرائیل فکر میکرد با حمله به ایران مردم بیرون میریزند و کار را تمام میکنند. اینبار هیچکس نیامد. انقلاب مصنوعی 401 اما شروع یک تغییر بزرگ بود: افتادن حجاب ها از 401 بود که همه چیز رو آمد، صحنه روشن روشن شد. اینجا کومله از همان اول با پرچم کردستان در صندلی جلو نشسته بود. همان اول کومله نقده را گرفت و هشتگ آزادی زد. همجنس بازان رژه میرفتند. پهلوی خودش مراسم پابوسی نتانیاهو در اسرائیل را پوشش میداد. رجویسم همه جا بود و آموزش کوکتل مولتوف میدادند. خودشان شعار "من بی ناموسم" و "من سلیطه ام" را فریاد میزدند. خیلی سریع ارتباط پارچه روی سر و تحریم تیم ملی روشن شد. طولی نکشید که شعارهای رکیک اندام جنسی در دانشگاه داده شد. در عرض چند هفته به لزوم حمله آمریکا رسیدند. هزاران نفر در کانادا جمع شدند که درخواست تحریم ایران و ثبت تروریستی سپاه را میدادند. پرچم را که همان روزهای اول آتش زدند. پلیس و مامور پیشکش. اصلا زن زندگی آزادی شعار قدیمی کومله بود. همینقدر عریان. از 401 بود که پرده ها افتاد و فرصت وسط بازی گذشت، وقتی بعضی محجبه ها هشتک حمایت از ززا زدند تا پذیرفته شوند، ززایی ها به چشم عقب مانده نگاهشان کردند. مقابل حجاب اجباری، بی‌حجابی اجباری است، اختیار برچسب تبلیغاتی حذف حکومت بود. این میدان پر از مسیح علی‌نژاد هاست. وضعیت امروز حجاب در خیابان تاثیر انقلاب جنسی جهانی است نه انقلاب فلانی. ایران جزو آخرین سنگرهای هویتی است که مقابل این موج ایستاده و باید حل شود. نه آن انقلاب درون زا بود و نه این خیابان. سالها می گفتند گشت (هرگونه دخالت حکومت) نباشد همه چیز درست میشود، اصلا اینها باعث بی دینی شده اند، حالا داریم آرمانشهر دینی شان را می بینیم. هر روز تفاوت ظاهری ایران با غرب کمتر و شمال تهران اروپای دست دوم تر میشود. البته برای کسی که انسان اروپایی مرکز جهانش باشد خیلی هم اتفاق خوبیست و اصل ماجرا هم دقیقا اینجاست! 👇
👆 میخواستند زن ایرانی را حذف کنند. زنی که انقلاب واقعی 57 را آفرید. انقلابی که برای زنان دورترین روستاها بهداشت و آموزش برد. همانی که دختران را به دانشگاه فرستاد، پای ورزش زنان ایستاد. به نادیدگان فرصت داد، زن را سیاسی کرد، همانی که میلیونها زن انسان و خانه دار و شاغل و پزشک و دانشمند و کارآفرین و هنرمند و ... تربیت کرد. زن ایرانی زیر موشک و تحریم و استعمار در دامنه آتشفشان زندگی ساخت. هویتش را حفظ کرد و قد کشید. خودش بود نه ادای دیگران. زنی که دغدغه جامعه داشت و فکر میکرد. زنی که پای باور و کشورش ایستاد. چنین زنی خطرناک نیست؟ 401 پروژه حذف زن ایرانی است و سرقت دستاوردهایش. گرفتن پرچمش و و عادی کردنش. کندن لباسش و فرستادنش به سربازی دیگران، عضو جنبش شو، یکی باش از صدها رونوشت زن پاریسی. زن یعنی این. اول باید دنیایش را کوچک میکردند. «بدن خودمه» یعنی پاک کردن پیرامون. فردی کردن مساله. حذف تصویر بزرگ، فقط به خودت فکر کن، گور بابای بقیه. زندگی یعنی این. و وقتی آدمها از هم جدا شدند جمله اصلی را گفتند: دیگران به تو چه؟ و تو به دیگران چه؟ هر کسی سرش به کار خودش باشه. آزادی یعنی این با «به تو/من چه» میشود جلوی چشمت صد هزار نفر بکشند، مکانیسم ماشه ببندند و آماده ترکمنچای شوند و تو در حال لذت بردن از شجاعت در رقص باشی. میخواستند زنی بسازند در خود و برای خود. زنی که دستاوردش زیبا کردن شهر باشد، نوعی مبلمان شهری. زنی که نهایت مبارزه اش نمایش جذابیت باشد، ابژه دیگران. زنی که افقش شباهت به زن پاریسی باشد، جنس دست دوم. زنی که "زندگی نرمال" را آنجا ببیند، حسرتی مداوم. چنین زنی بی خطر است، درگیر است، ناکام است، نگران جامعه نیست، فداکاری ندارد، حل می شود، چنین زنی به راحتی رها میکند. حجب و حیای ایرانی یک تکه پارچه نبود. حجاب یک "نه" بزرگ به این نظم است. نه به شبیه دیگری شدن. نه به زیر بار رفتن، نه به در دسترس بودن، نه به ارزانی زن، نه به حذف از اجتماع، نه به قضاوت، نه به رقابت زیبایی و ایجاد میلیونها زن بازنده. مبارزه واقعی اینجاست. پس آنها میدان مبارزه را تغییر دادند: «شجاعت یعنی عریانی» حالا برو در این میدان تا دلت میخواهد بجنگ، هیچ شدی. مهسا امینی نمونه جالبی است، بدون یک جمله، یک فعالیت، حتی یک خواسته! در نهایت انفعال. تا به حال شنیده اید "من میخواهم مهسا امینی شوم"؟! چرا این قهرمان الگو نیست؟! با هوش مصنوعی برایش صدا میگذارند، چون صدایی ندارد. سخنی نگفته و کاری نکرده و حتی اراده ای هم نداشته. هیچ چیزی برای الگو بودن ندارد. مهسا امینی فقط یک نقش دارد: قربانی! او و زن های دیگر ماجرا از نیکا و سارینا و ... همه قربانی هستند نه الگو. نام چنین کسی را رمز میکنند، چون این جایگاه زن ایرانی است. همه باید حس قربانی بودن کنند تا الگوی اصلی را بپذیرند. در واقع ززا اصلا الگو نمی خواهد، چون از اول داشت: «زن آزاد غربی» اینجا زن ایرانی حتی لیاقت الگو شدن هم ندارد. باید حدش را بفهمد. گلشیفته فراهانی رهبر کبیر انقلاب نمونه اش، تا انتهای غربی شدن رفت، هرچه داشت کندند، هرچه گفتند کرد، اما هنوز به درجه انسان شدن نرسیده؛ همه جا یک "قربانی" سرکوب جهان سومی معرفی میشود که موفق شده ارزشهای غربی را بپذیرد. تارزانی که از جنگل به دنیای آدمها آمده. نوازشش کنید، لختش میکنیم، میرقصانیمش و اگر جفتک نزند جایزه هم میگرد. این آخرت زن ایرانی در دنیای ززاست. به همین عریانی. از 401 پرده ها افتاده. فکر میکنید آن استاندار جمهوری اسلامی که میگوید به حجاب اعتقادی ندارم، قبلا داشته؟ ون ها را آوردند و این بار حامیان حجاب را جمع کردند. (و همین سیاست رهاسازی تصویری ناچار و بی بدنه از نظام فرستاد که جنگ را تقویت کرد) صحنه رو شده، این نمایش سبک زندگی کسانی است که به سرمایه رسیدند، قدرت را هم فتح کردند و حالا ارزش هایشان را به جامعه تحمیل میکنند و اسمش را انقلاب میگذارند. همانطور که پهلوی و علی نژاد در بیرون میگفتند «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ بشود» داخلی هایی هم آمدند که «ما نماینده مردم هستیم، امتیاز بدهید تا شلوغ نشود» خونهای ۴٠١ را اینها در داخل نقد کردند و آنها در خارج. شورش بی رهبر انقلابی است که اینطور دزدیده می‌شود. این یکی قدرت را گرفت و جاده را برای جنگ هموار کرد، آن یکی سرباز جنگ شد تا به قدرت برسد. رسوایی 401 نهایتا جنگ را هم از پرده بیرون انداخت. دیدید حمله اسراییل به ایران چقدر یادآور 401 بود؟ از لزوم حمله آمریکا و اسرائیل نمیگفتند؟ از حذف سران سپاه؟ سفر پهلوی به اسرائیل؟ شعار زن زندگی نتانیاهو وسط جنگ؟ همان آدمها، همان شعارها، همان هدفها. جنگ تحمیلی 404 خروجی مستقیم ۴٠١ بود. تک تک کسانی که آن را داغ کردند در خون 1060 شهید شریک هستند. پروژه اصلی اینجاست. مساله هیچ وقت یک تکه پارچه نبود، همانطور که در جنگ یک تکه خاک نبود. @salmaneshoon
سخنرانی اول مهر رهبری یک سخنرانی تاریخی بود. جدای از متن، چرا باید رهبر ناگهان در میانه تصویب مکانیسم ماشه، شب قبل از سخنرانی پزشکیان در سازمان ملل خطابه مستقیم با مردم داشته باشد و از تسلیم نشدن مقابل آمریکا بگوید؟ جواب حتما در متن صحبت هاست، مهمترین نکته هم اتفاقا همینجاست: هیچ حرف تازه ای ندارد! سخنرانی را از اول تا آخر بخوانید، روزها و ماه ها گفته شده. اتحاد مردم دلیل شکست دشمن است، غنی سازی مهم و لازم و خط قرمز است، بمب نمیسازیم، مذاکره با آمریکا شرافتمندانه نیست. پس چه نکته جدیدی داشت؟ جان مطلب همینجاست؛ بعد از آتش بس مبهم که خطر حضور رهبر را به شدت بالا نگه داشت، آ.خامنه ای 4 دیدار داشت. در اولین جلسه پس از مصاحبه فاجعه بار پزشکیان و کارلسون گفت: "منتها جهت‌گیری‌ها را توجّه کنند. بخصوص در عرصه‌ی دیپلماسی جهت‌گیری خیلی مهم است؛ جهت‌گیری‌ها کاملاً‌ مراعات بشود، دقّت بشود" نخستین تذکر عمومی بلافاصله پس از جنگ که در حاشیه صحبتهای دیگر درباره حمایت از مسئولین محو کردند. در جلسه سرپایی دوم از دشمنی با "دین و دانش" گفت. "با این اتّحادِ در زیر سایه‌ی اسلام و قرآن مخالفند؛ و با دانش شما مخالفند" در جلسه بسیار جنجالی سوم که پس از بیانیه تسلیم طلبی جبهه اصلاحات و نشست خبری خفت بار پزشکیان بود یک ربع درباره رابطه با آمریکا صحبت کرد "این مسئله حل‌نشدنی است." و از کسانی که میخواهند " بین مردم اختلاف ایجاد کنند و چند صدایی در کشور به وجود بیاورند." گفت، اما کل ماجرا در سایه توصیه به حمایت از رییس جمهور شسته شد. "اتحاد مقدس" را از مقابل دشمن به "پیروی ما" و "خفه شوید" تبدیل کردند. تسلیم طلبان که مخاطب اصلی این صحبتها بودند ولایتمدارانه پرچم "تصمیم نظام است" را بلند کردند. در جلسه چهارم همان ابتدای بحث در تذکری آشکارا به پزشکیان گفت "راوی ضعف و ناتوانی و ناامیدی و مانند اینها نباشند." تصویری که این بنده خدا تبلورش بود. نه اینکه رهبر با این دولت ضعیف جنگ آفرین مخالف باشد بلکه در طول این چند ماه تقریبا هیچ تذکری نبوده که با شعبده "اتحاد" به عکسش تبدیل نشده باشد. و حالا پس از خیانت آشکار امریکا و اروپا در مکانیسم ماشه، تسلیم طلبان برای ملاقات ترامپ تیتر میزنند! حتی از ماشه هم ابزار حمله به منتقدین ماشه ساختند. سخنرانی اول مهر رهبر تکرار همان مواضع ماه ها و سالهاست که نفاق و وفاق امکان تحریفش را ندارند. به صراحت "اتحاد مقابل دشمن"، به صراحت "غنی سازی غیر قابل معامله"، به صراحت "مذاکره با آمریکا ممنوع". این یک سخنرانی تاریخی بود چون جای هیچ بازی نماند. تحریف نشدنی و تفسیر ناپذیر. مثل یک وصیت. حالا دیگر هیچ کسی نمی تواند بگوید "تصمیم نظام بود". خصوصا آنها که از فردای جنگ دنبال ترامپ بودند و متجاوز تف هم کف دستشان نینداخت. حتی لفظ "تسلیم" هم ذکر شد. "اگر چنانچه شما با طرف مقابل مذاکره کنید و آنچه را او میخواهد قبول کنید که خب، این تسلیم و ضعف کشور و نابود کردن شرف یک ملّت است؛‌" این یک اتمام حجت بود. خطاب به مردم و بی واسطه؛ ای مردم من تسلیم نشدم! اما اگر فکر میکنید با این سخنرانی کار تمام شد باید بدانید بهمن 403، رهبر عین همین حرف را زد و فرودین به مذاکره فریب رفتند! نشانه ای هم از ندامت یا عبرت ندارند. طرف ماشه را دیده و میگوید برگردم باز برجام را انتخاب میکنم، آن یکی میگوید مذاکراتی که وسطش بمباران شده فریب نبوده! لاریجانی، پدر سوم ماشه هزار پدر، که قرار بود حساب گروسی را برسد تا لحظه آخر درحال امتیاز دادن بود تا "تمدید" ماشه را بگیرد و به گفته خودش در "اتاق بازرگانی" کار به موشک رسید. یادتان نرود پارسال در چنین روزهایی همین "تیم ملی مکانیسم ماشه" در نیویورک دستهایش را بالا برد و 48 ساعت بعد از همانجا فرمان ترور نصرالله صادر شد. خسارت بارترین سفر سازمان ملل در جمهوری اسلامی. البته بازی ادامه دارد و بهروزی هم دور نیست اما این سخنرانی مردم را وارد گود کرد. خط ها روشن شده، نورافکن ها تابیده و بازیگران مجبور به انتخاب اند. اندوه که چنان زمین سیاست ما خاکی است که باید رهبر کشور خودش دوربین بگذارد متجاوز آشکار را نشان بدهد. بعدها معلوم میشود این سخنرانی پیشگری بود یا پیشگویی.