eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سید یاسر جبرائیلی
✨۱۲ فروردین؛ روز شکست سنگین لیبرالیسم از اسلام سیاسی ▫️برگزاری رفراندوم درباره نظام جمهوری اسلامی، تبدیل به اوّلین عرصه‌ بروز و ظهور تضادّ فکری مهندس مهدی بازرگان و اعضای دولت موقّت با امام(ره) و مردم شد. ▪️«جمهوری اسلامی» در واقع نظریه‌ای سیاسی مبتنی بر اندیشه سیاسی اسلام و الگویی برای پیاده‌سازی حکومت اسلامی بود. امام(ره) وقتی در یازده آبان‌ماه 1357 در گفتگو با تلویزیون لوکزامبورگ هدف نهضت را برقراری جمهوری اسلامی و برنامه را تحصیل استقلال و آزادی اعلام کردند، این هدف و برنامه، تبدیل به یک شعار و مطالبه فراگیر مردمی شد که در همه راه‌پیمایی‌های سراسری در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به گوش میرسید: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». ▫️ایشان در مقطع پس از پیروزی انقلاب و ناظر به رفراندوم درباره نظام سیاسی جدید، ضمن دعوت مردم به رأی به جمهوری اسلامی، تصریح داشتند که رأی به جمهوری اسلامی، رأی به حکومت اسلام است و مردم را دعوت میکردند که در رفراندوم به جمهوری اسلامی رأی دهند. ▪️با این‌ وجود امّا اعضای دولت موقّت که مشخّصاً از جانب امام(ره) مأمور برگزاری رفراندوم درباره «جمهوری اسلامی» شده بودند، در زمره مخالفان جمهوری اسلامی قرار گرفته و شروع به موضع‌گیری علیه ایده جمهوری اسلامی و ارائه مدلهای حکومتی جایگزین کردند. مهندس بازرگان آشکارا موضع میگرفت که باید به جمهوری اسلامی صفت «دموکراتیک» را اضافه کرد؛ یا احمد صدر حاج‌سیّد‌جوادی وزیر کشور دولت موقّت که متولّی برگزاری انتخابات بود، پا را فراتر گذاشت و پیشنهاد حذف کلمه اسلام را داد: «مناسب آن است که فقط مفهوم جمهوری دموکراتیک باشد تا در تدوین قانون اساسی بتوانیم آن را به هر شکلی درآوریم.». ▫️علاوه بر اعضای دولت موقّت، جریانهای معارض فکری چون کمونیست‌ها، لیبرال‌ها، تجزیه‌طلبان و... که علی‌رغم قلّت اعضا و فقدان حمایت مردمی، از پشتوانه رسانه‌ای داخلی و خارجی قدرتمندی برخوردار بودند، تبلیغات وسیعی علیه «جمهوری اسلامی» به راه انداختند. امام(ره) در مقابل همه این جریانهای انحرافی ایستادند و تصریح کردند: «آنچه ملّت شریف ایران در سرتاسر کشور با فریاد از آن پشتیبانی نموده است همین «جمهوری اسلامی» بوده است، نه یک‌کلمه زیاد و نه یک‌کلمه کم.» و حتّی در پاسخی علنی به تمایلات مهندس بازرگان فرمودند آنها که میخواهند کلمه «دموکراتیک» را به این عبارت اضافه کنند، غرب‌زدگانی هستند که نمیفهمند چه میگویند: «اینها یا جاهلند و نمیفهمند چه میگویند، یا عامدند و خائن... ملّت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند نه جمهوری، نه جمهوری دموکراتیک [ که] یعنی جمهوری غربی، یعنی بی‌بندوباری غرب.» ▪️حزب جمهوری اسلامی نیز که در واقع محلّ تشکّل نیروهای سیاسی پیرو امام(ره) بود، در پاسخ به این فضاسازی سنگین رسانه‌ای علیه جمهوری اسلامی، روز دوّم فروردین 1358 تجمّعی در میدان آزادی تهران با سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از اعضای شورای انقلاب برگزار کرد که صدها هزار نفر از مردم تهران در آن تجمّع شرکت کردند و وزن اجتماعی تفکّر حامی «جمهوری اسلامی» به نمایش گذاشته شد. آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنرانی اعلام کردند که جریان انقلابی اجازه نخواهد داد فرصت‌طلبان مسیری را که با صدای «لااله‌الّاالله» پیموده شده، منحرف سازند. ▫️سرانجام رفراندوم، به‌عنوان اوّلین انتخابات آزاد در تاریخ ایران، در روزهای دهم و یازدهم فروردین‌ماه 1358 برگزار شد و آن‌گونه که رئیس ستاد انتخابات وزارت کشور دولت موقّت اعلام کرد، از مجموع 20 میلیون و 288 هزار و 21 شرکت‌کننده، 20 میلیون و 147 هزار و ۵۵ نفر، یعنی 99.3 درصد به جمهوری اسلامی رأی آری دادند. ✍کتاب روایت رهبری، صص ۳۰-۲۷ @syjebraily
54 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ⏪ 2) کمک به مجتهد برای درک صحیح از موضوعات اقتصادی روز : متاسفانه امروزه بجای درک صحیح از این دسته موضوعات مثل بانک به تحلیل سطحی این مسائل و قرار دادن این موضوعات تحت یکی از عناوین حرام یا حلال میپردازد غافل از اینکه همین عناوین به ظاهر حلال با توجه به علم اقتصاد و تاثیر کلانی که در اقتصاد میتواند داشته باشد مسلما طبق نظر همان فقیه نیز تحت عناوین دیگری قرار گرفته و روح مسئله با دانستن علم اقتصاد معلوم شده و حقیقت آن روشن میشود . لذا به نظر میرسد بحث فقهی و دقیق و صحیح از بانک بدون دانستن علم اقتصاد و روابط جاری در آن و تاثیر عظیم بانک بر اقتصاد جامعه و رابطه تنگاتنگ این دو میسر نیست. ▫ با توجه به نکاتی که گذشت این علم برای موضوع شناسی صحیح و دقیق فقهی مسلما لازم است و فارغ از درک کلی که به فقیه نسبت به اقتصاد اسلامی میدهد برای موضوع شناسی صحیح در مباحث اقتصادی روز از علوم پایه برای اجتهاد در موضوعات اقتصادی محسوب میشود . نکته : گرچه بهتر است فقیه خود در موضوعات مهم کارشناس باشد اما برای موضوع شناسی در این موارد میتواند به کارشناسان متدین و خبره مراجعه کند لذا اینکه علم اقتصاد از علوم پایه برای مجتهد محسوب شود بعید به نظر میرسد . ▫ اما برای اجتهاد در اقتصاد و مباحث اقتصادی نوین قطعا از علوم پایه خصوصا در مسائل اقتصادی روز خواهد بود به بیان دیگر مجتهد به این علم برای درک دین نیاز ندارد اما برای موضوع شناسی صحیح در بعضی مسائل به این علم احتیاج مبرم دارد . 📈 علم سیاست 🔹 سیاست به منزله یک فن در روابط سیاسی و به منزله یک علم در مباحث علمی فن سیاست است با توجه به این که سیاست قطعا یک بخش مهم از دین است و فقه سیاسی بخش مهمی از فقه شیعه ، دانستن این علم برای کسانی که میخواهند در فقه سیاسی تحقیق کرده و قلم بزنند از مهمات امور است پس مقدمه بودن آن برای یک دسته از طالبان اجتهاد پر واضح است با توجه به این مطالب در این مجال به اهمیت این علم با توجه به داشتن حکومت و لزوم پرداختن به آن برای تبیین و کشف قواعد فقه سیاسی اسلامی و راه های کشف این قواعد پرداخته ایم . کارشناسان این علم در تعریف آن گفته اند : همه آن فعالیتهایی که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت ، تحکیم قدرت دولت ، و استفاده از قدرت دولت همراه است . 🔹 در تعریف دیگری گفته اند : سیاست حکومت کردن بر انسانهاست و سیاست در مورد رابطه کسانی که بر آنها حکومت میکنند و کسانیکه بر آنها حکومت میشود یعنی میان فرمانروا و فرمانبردار بحث و استدلال میکنند و این رابطه مرکز زندگی سیاسیت . 🔹 و گفته شده : علم سیاست برای کشف اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی و به طور کلی سازمان و عملکرد حکومتها ، احزاب سیاسی و گروههای ذی نفوذ نهاد اجتماعی و اندیشه های سیاسی را بررسی میکند. 🔹 همینطور گفته اند : مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این استکه آنرا مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه میدانند . 🔹 به طور کلی موضوع این علم حکومت ، نحوه اداره حکومت ، قدرت و روابط جاری بین منابع قدرت ، نحوه توزیع و برخورد و اداره منابع قدرت و مردم و مباحثی از این قبیل است . 🔹 به نظر میرسد فقیه نکته سنج و دقیق از این علم بی نیاز باشد چرا که قرآن و عترت مشحون از این مسائلند و مجتهد به این علوم عاری از اخلاق و انسانیت محتاج نیست . ▫ البته اطلاع از سیاست اسلامی و روشهای آن در برخورد با کفار ، مشرکین ، منافقین برای فقیهی که میخواهد وارد سیاست شود یا در مسند اجرا یا ولایت قرار گیرد قطعا لازم است لذا این علم جز علوم پایه برای اجتهاد نیست چرا که در فهم احکام نقشی ندارد اما اطلاع از سیاست اسلامی اطلاع از روشهای سیاسی اسلام است که برای افراد خاصی دانستن آن واجب است لذا اطلاع از سیاست اسلامی جز علوم پایه برای بعضی مجتهدین خواهد بود اما جز علوم پایه برای اجتهاد مصطلح نیست . ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
55 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 📐 لزوم پرداختن به علم سیاست با توجه به داشتن حکومت از نکاتی که باعث اهمیت علم سیاست شده و پرداختن به آن را ضروری میکند به وجود آمدن حکومت انقلاب اسلامی و ایجاد یک حکومت دینیست . از لوازم این پدیده مبارک لزوم عمل بر طبق دستورات شرع در ساحت های مختلف این حکومت و به تبع لزوم روشن شدن احکام مختلف مورد ابتلاست از جمله مهمترین این احکام احکام سیاسی خصوصا مسائل مربوط به ولی فقیه است . مباحثی مثل شرعی بودن احکام حکومت با توجه به انتساب به حا کم عادل و تبعات آن ، دایره اختیارات ولی فقیه ، حقوق ولی بر مردم و حقوق مردم بر ولی ، حدود ، رابطه قانونی و وظیفه شرعی ولی فقیه نسبت به مراجع تقلید دیگر ، رابطه قانون و حکم ولی فقیه و مسائلی از این قبیل که بسیار مورد ابتلاست جز با باز کردن بابی به عنوان فقه سیاسی و پرداختن به قواعد استنباطی آن در علم اصول میسر نیست امیدواریم فقها و اصولیون با پرداختن به این مسائل به غنای فقه و اصول در این باب بیفزایند . ◀ لزوم استخراج قواعد فقه سیاسی با توجه به علم تاریخ امروزه یکی از نیازهای مبرم در علم سیاست دانستن قواعد و فرمولهاییست که ائمه طبق آن با طاغوتهای زمان خویش برخورد میکرده اند . این قواعد و کلیات امروزه راهگشای مشکلات سیاسی فقها و جوامع شیعه خواهد بود . آنچه مهم است راه کشف این قواعد و فرمولهاست . گرچه حضرت امام با طرح مسئله توجه فقیه به مقتضیات زمان و مکان افق وسیعی را در سیاست جلو دید اهل فن گذاشتند اما مسلما راههای دیگری نیز برای غنای فقه سیاسی وجود دارد یکی از این راهها پرداختن به برخوردهای سیاسی ائمه و کشف قواعد و فرمولهای این برخوردهاست . ◀ برای کشف این قواعد به متقن ترین وجه باید کارهای ذیل را انجام داد : ⬅ 1) بازسازی فضای زندگی ائمه از همه جهات : برای این کار باید با 🔹 الف)تقسیم جامعه به عوام و خواص و بررسی هر دو صنف از همه جهات خصوصا از جهت عقیده به امام ، جانفشانی در راه دستورات ایشان ، انسجام و وحدت جامعه شیعه در فرمانبرداری از امام و مسائلی از این قبیل اوضاع سیاسی جامعه شیعه را کاملا از همه جهات روشن کرد 🔹 ب) بررسی موقعیت سیاسی جامعه شیعه از لحاظ قدرت و نفوذ در جامعه و دستگاه حاکم ، 🔹 ج) شخصیت حکام هم دوره ائمه و روشهای حکومت داری آنها در شیوه برخورد با مخالفین و موافقین و جامعه شیعه ، 🔹 د) پشتوانه های سیاسی اقتصادی جامعه شیعه و امام علیه السلام و بررسی هر موضوع دیگری که لازم است تا فضای سیاسی از همه جهات روشن شود. ⬅ 2) جستجو برای روشن کردن مشکلات سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی جامعه شیعه و معضلاتی که امام علیه السلام با آن معضلات روبرو بوده اند ⬅ 3) روشن کردن شیوه برخورد امام علیه السلام در برخورد با این معضلات از منابع معتبری مثل روایات شیعه و نقل های معتبر تاریخی و منابع دیگر ⬅ 4)تحلیل دقیق علت راهبردها و برخوردهای امام ⬅ 5) استنتاج قواعد کلی حا کم بر این برخوردها و راهبردها با کشف این قواعد و فرمولها میتوان برای مشکلات جامعه شیعه راهبردهایی از سیره ائمه که از علم آنان به مصالح و مفاسد حقیقی سرچشمه میگیرد راه حلهایی مطمئن برای حل معضلات جهانی منطقه ای و کشوری به دست آورد و فقه سیاسی شیعه را با توجه به قواعد برگرفته از سیره معصومین پر بار نمود . 📈 علم حقوق 🔹 همه مباحث علوم مقدماتی اجتهاد به توقف اجتهاد بر این علوم بازگشت نمی کند و بعضی از این علوم به فهم بهتر کلمات اصحاب کمک کرده یا نیاز ثانوی برای اجتهاد به آنها پیدا شده یعنی اولا و بالذات به آنها برای اجتهاد نیازی نیست با این حال فقها و اصو لیون به مقدمی بودن این علوم اذعان کرده اند علم حقوق نیز از این گونه علوم است که کمک به اجتهاد می کند اما اولا و بالذات نیازی به آن نیست با توجه به قرار گرفتن این علم در قسم اول و کمک شایان این علم به فقیه در بیان و نظام بخشی ما به توضیح نکاتی راجع به این علم پرداخته ایم . ▫ تخصص و علم حقوق گرچه در غرب به منزله فقه برای متدینین است و تمامی قوانین زندگی را در همه مجالات تبیین می کند اما مطالب و مباحثی از این علم میتواند زبان گویایی به فقها بخشیده و مباحث فقهی و اصولی آنان را روشنتر سازد و نظام بهتری ببخشد در این مجال به تبیین این نکته که این علم چه کمکی به فقها میتواند داشته باشد و چگونه میتواند به منزله یک علم مقدمی در استنباط به آنان کمک کند پرداخته ایم . 🔹 کارشناسان این علم در تعریف آن گفته اند : دانشی که به تحلیل قواعد حقوقی سیر تحول و زندگی آن میپردازد . در تعریف روشن تری گفته شده : حقوق مجموعه قواعدی است که بر اشخاص از آن جهت که در اجتماع هستند حکومت میکند . ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
56 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ⏹از مجموعه تعریفهای این علم و کاربرد آن در غرب روشن است که این علم به منزله فقه برای غرب است و تمام قوانین خود را به موضوعات مختلف سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، حقوق فردی ، خانواده و... تقسیم کرده و قانون گذاری را به حقوق دانان وا گذار کرده اند . آگاهی به کلیات این علم و اصطلاحات آن مثل ماده قانونی و... به فهم صحیح و دقیق بعضی مسائل فقهی کمک شایانی میکند و در ارائه مطالب فقهی زبان گویایی به فقیه میبخشد و اگر به طور دقیق فرا گرفته شود و رابطه صحیحی بین مباحث حقوق و فقه برقرار شود میتواند نظم خاصی به فقه مجتهد بخشیده رابطه ای شبکه ای ،منظم ،روشمند و دقیق بین اجزای فقه مجتهد برقرار سازد . ⏺ما در اینجا به یک بحث راهگشا برای استفاده صحیح از علم حقوق در علم اصول ا کتفا میکنیم : در علم اصول بحث حجیت ظواهر آیات کتابی مطرح است و اخباریها منکر حجیت ظواهر کتاب هستند و علمای اصول به حجیت ظواهر آیات قائل شده اند به عنوان مقدمه باید گفت در ظاهرالفاظ فرقی بین کتاب و غیر کتاب نیست مثلا در قرآن کریم آمده « اوفوابالعقود » و در سنت هم « المومنون عند شروطهم » آمده که هر دو جمع هستند . از ناحیه مباحث ادبی هم «عقود» و هم «شروط» جمع هستند و هیچ فرقی بین این دو تعبیر نیست . در این مقام اصولیون به اخباریها اشکال کرده اند که چرا به « اوفوا بالعقود » نباید تمسک شود و حجت نیست اما به «المومنون عند شروطهم » تمسک می کنید . از نظر ادبی ، لغوی و لفظی هیچ فرقی بین دو لفظ نیست هر دو جمع هستند البته «عند شروطهم» جمع محلای به الف لام است وبنای علمای اصول هم این است که ا گر اضافه عهدیه نباشد یعنی شروط معین نباشد عموم دارد لذا ا گر «شروطهم» عموم دارد « اوفوا بالعقود » هم عموم دارد . ⏹با توضیح یک اصطلاح حقوقی میتوان این اختلافات را که حتی بین اصولیون هم به چشم می آید جواب داد : به عنوان مقدمه باید گفت در اصطلاح علم حقوق یک عموم قانونی وجود دارد و یک عموم لفظی این عمومات به لحاظ ظاهر لفظ با هم فرقی نداشته اما از لحاظ برخورد علمی متفاوتند . مراد عموم قانونی آن عامی است که به صورت قضیه عامه آورده شده اما بدین جهت که برای رفع موارد شک مورد استفاده قرار گیرد . مثلا گفته شده: ا کرم العلماء و این عام ناظر به این باشد که موارد شک با آن رفع شود. حال اگر یک عالم دانشگاهی است و نمی دانیم که ا کرامش واجب است یا نه شک ما با استفاده از این عموم باید رفع شود. لذا در این بحث اصولیون گفته اند قانونگذار در این مقام باید در مقام اجمال یا اهمال نبوده بلکه در مقام بیان باشد البته با توضیحات گذشته مراد این میشود که عام را در مقام رفع شک جعل کرده باشد . ⏹حال با توضیحات داده شده در جواب اصولیون میتوان گفت :آیات قرآن یا در مقام اهمالند که اصل کلام ناظر بر قانونی نیست مثل «لیس الذکر کالانثی» چرا که آیه نمیخواهد اصل فرق گذاری بین زن و مرد را در قانونگذاری بیان کند . یا آیات خود مجملند « مثل احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلی علیکم» که «ما یتلی علیکم» مجمل است لذا اصل قانون و موارد حلال هم مجمل میشود و یا در مقام بیان نیستند و لذا برای رفع شک جعل نشده اند پس مثلا نمیشود به «اوفوا بالعقود» برای رفع شک در مورد لزوم بیع استناد کرد . حال بحثی که با اخباریها میشود مطرح کرد این است که آیا در قرآن کریم عموم قانونی وجود دارد یا نه ؟ در ابتدا باید به بررسی قرآن از حیث قانونی بپردازیم مسئله اساسی در مورد قرآن کریم این است که آیا آیات قرآن در اسلام جنبه شعار اساسی _ به اصطلاحی که خواهیم گفت _ دارد یا آیات آن به منزله قانون اساسی هستند با مقصودی که شرح خواهیم داد . با یک مثال منظور خود را روشن میکنیم مثلاً در نظام جمهوری اسلامی شعارهای اساسی «استقلال آزادی جمهوری اسلامی » است البته آزادی خود یک مفهوم حقوقی هم است لکن اینجا به عنوان شعار آورده شده است الان نمی توان به شعارهای اساسی برای امور قانونی تمسک کرده و مثلا بگوییم « با فلان کشور معامله آزاد میتوان داشت » و مجوز این کار هم همان شعارهای اساسی انقلاب اسلامی است در هیچ جای دنیا به شعار اساسی تمسک نمی شود به عبارت دیگر هیچ گاه شعار اساسی به دلیل اینکه ماده قانونی نیست برای رفع شک جعل نشده و با آن رفع شک نمی کنند . آنچه غیر از شعارهای اساسی در یک نظام وجود دارد قانون اساسی است قانون اساسی آن چهارچوب های کلی را بیان می کند در کنار آن قوانینی هم دارند به عنوان قوانین موضوعی یا قوانین خاص. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
57 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ◽️قانون اساسی هم برای رفع شک نیست ا گر مثلاً در قانون اساسی ذکر شود:« در این دولت تجارت خارجی آزاد است » نمی توان به آن برای تجارت خارجی با هر کشوری تمسک کرد آنچه برای رفع شک است ماده قانونی است . ماده قانونی قانون خاصی است که جعل می شود تا در مقام رفع شک به آن استناد شود . ◀️به نظر میرسد قرآن به منزله قانون اساسی باشد اما قانون اساسی که در آن راجع به کلیات قوانین فقهی و همچنین مباحث نبوت امامت قیامت و اخلاق و عرفان هم مطالبی آمده و کلیاتی وضع شده است .فرق قرآن با قانون های اساسی متداول بشری این است که قانون های اساسی که توسط بشر نوشته میشود ا کثر قریب به اتفاقش مربوط به حقوق فردی و اجتماعی است اما قرآن از جامعیت فقهی عقائدی معنوی برخوردار است . ⏹حال راجع به آیات قرآن با توجه به مسائل قانونگذاری باید گفت : آیات قرآن به پنج دسته تقسیم میشود : ⏪دسته اول : آیاتی که ناظر به امور تکوینی است و ربطی به اعتبار و قانونگذاری ندارد مثل آیه « وما ربک بظلام للعبید» این آیه ناظر به مقام تکوینی صرف است و ربطی به اعتبار و قانونگذاری ندارد لذا نمی شود به این آیه برای تساوی دیه زن و مرد تمسک کنیم چرا که اصلا ناظر به این مقام نیست . ⏪دسته دوم : آیاتی که ناظر به مقام ملاکات قانونگذاریست گر چه ملا کات هم امورتکوینی هستند اما فرق بین قسم اول و دوم از نظر قانونی این است که آیاتی که در مقام تکوین صرف است زیر بنای قانونی قرار نمی گیرد اما آیاتی ناظر به ملاکات ناظر به زیربنای قانونی هستند پس در قسم اول صرفا یک نکته تکوینی بیان می شود مثل « و ما ربک بظلام للعبید» اما در قسم دوم که امور تکوینی هم هستند این امور واقعی را شارع می خواهد زیربنای احکام خودش قرار بدهد . مثل آیات « افنجعل المجرمین کالمتقین » و « افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لایستون » البته باید توجه داشت که این آیات بیان میکنند که در این شریعت مقدس احکام کافر و مسلمان یکی نخواهد بود و اما حدودش چگونه است باید سنت بیان بکند لذا این آیاتی که ناظر به ملاکات هستند هم نمی شود به آنها تمسک کرد چرا که ملاکات فقط زمینه قانون گذاری و تشریع است اما خود قانون نیست و عموم قانونی ندارد ⏪دسته سوم :آیاتی است که بیشتر جنبه های شعاری دارند مثل استقلال آزادی جمهوری اسلامی آیه « یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث» این آیه در قرآن کریم این طور آمده است « النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یامرهم بالمعروف اعراف 157 » 🔹سنخ مسائل مطرح در این آیه جنبه شعار گونه دارد پیغمبری که امی است و نامش در تورات است و زنجیر ها را برمیدارد این ها قانون نیستند ادامه آیه هم به این دلیل است که چون یک عده از خبائث را اهل یهود حرام کرده بودند از خصایص این پیامبر این است که طیبات را حلال می داند لذا این آیه حالت شعارگونه دارد و ترسیم چهره رسول الله است و این حالت با جعل قانون تناسبی ندارد لذا اطلاقی ندارد که به آن تمسک شود. ⏪دسته چهارم : آیاتی هستند که جنبه های قانون اساسی را دارد جنبه اعتباری دارد مثل « احلّ الله البیع» و « اوفوا بالعقود » این آیات به این معنی هستند که بیع و عقود از نظر شرع امضاء است اما رباء امضاء نشده و ا گر جنبه آیات جنبه قانون اساسی باشد آن هم قابل تمسک نیست چرا که همانطور که گذشت برای رفع شک جعل نشده است ⏪دسته پنجم : آیاتی که ماده قانونی باشد ماده قانونی ماده ایی که جعل شده برای رفع شک این نکته اساسی است اما باید توجه داشت که آوردن لفظ عام یا لفظ مطلق کافی نیست باید معلوم شود که این روح ماده قانونی است اگر به صورت ماده قانونی باشد این قسم پنجم قابل تمسک است 🔹آنچه در این مقام میتوان گفت این است که آیاتی در قرآن وجود دارد که ماده قانونی هستند مثل آیه «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین بقره 232 » شواهدی وجود دارد که این آیه ماده قانونی است و می شود به آن تمسک کرد لذا با توجه به مطالبی که گذشت باید گفت اخباری ها در اشتباه بوده و اینکه مطلقا آیاتی که ماده قانونی باشند در قرآن نداشته باشیم صحیح نیست . ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
باسمه تعالی استاد عزیز و بزرگوارم که عمده آنچه در فهم معارف الاهیه و معالم اسلام به دست آورده ام از محضر ایشان بوده و خوشه چین خرمن معارف این استاد گرانقدر و گرانمایه بوده ام حضرت استاد حجت السلام و المسلمین علی امینی نژاد که مسلما در فلسفه و عرفان جزو انگشت شماران مجتهد در این علوم الهی هستند به تازگی با همت و توکل موسسه ای پژوهشی و آموزشی به نام نفحات تاسیس کرده اند این موسسه فعلا فعالیتهایی در فضای مجازی دارد و به ترویج آثار قویم ایشان در این فضا می پردازد نشانی کانال این موسسه در ایتا @Nafahat_eri می باشد فعلا بیانات اخلاقی حضرت استاد که ذیل احادیث در ابتدای بعضی دروس افاده می فرمودند در کانال قابل استفاده است نکات بسیاری در حدیث شناسی و جمع عالی و راقی بین روایات متعارض اخلاقی، لابه لای سخنان گوهربار استاد موجود است که بزرگواران را به استماع این سخنان از این عالم عامل دعوت می کنم و از همه التماس دعا دارم والسلام سلمان رئوفی ۱۳۹۹/۱/۱۴ @salmanraoofi
Ostad Amini nejad 33.mp3
14.21M
🔰 فایل ۳۳ از مباحث اخلاقی جناب استاد امینی نژاد 🔹️ ۳ نکته ای که اگر در شخصی باشد، او منافق است. 🔸 یکی از مهمترین خطراتی که همه انسان ها را تهدید میکند، به ویژه کسانی که ظواهر دینی دارند که در رأس آن ها روحانیون قرار دارند، رخنه نفاق در جان آن ها است. 💢 موسسه آموزشی پژوهشی نفحات @Nafahat_eri
هدایت شده از روزنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی ماجرای آقای سیدکاظم شریعتمداری به بهانه سالروز درگذشتش/12 💥فیلم #اعترافات_قطب_زاده و تصریح به دخالت آقای #سیدکاظم_شریعتمداری در #کودتا علیه انقلاب اسلامی 🔻سایر مطالب مرتبط را در #روزنه بخوانید: @rozaneebefarda
هدایت شده از روزنه
بازخوانی ماجرای آقای سیدکاظم شریعتمداری به بهانه سالروز درگذشتش/10 شریعتمداری در آینه خاطرات/9 مروری بر ماجرای وساطت مرحوم بین امام و آقای شریعتمداری [صفحه 1 از 3] 💥اختصاصی @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔳مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین فلسفی از وعاظ شهیر ایران و مورد وثوق مراجع و علمای اعلام بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بالاگرفتن ماجرای اختلافات جریان شریعتمداری با امام و انقلاب اسلامی، به رسم سنت‌های اخلاقی حوزه علمیه، تلاش فراوانی برای اصلاح ذات‌البین انجام داد که این تلاش‌ها با کارشکنی و عدم همکاری آقای شریعتمداری، به شکست انجامید. 🔘مرحوم فلسلفی در خاطرات خود به تشریح ماجرا پرداخته و چنین می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آنکه امام به قم تشریف بردند و در منزل کوچکی نزدیک رودخانه ساکن شدند امام در اتاق کوچکی می نشستند و ملاقات های ایشان هم آنجا بود. نماینده پاپ را نیز در همین اتاق پذیرفتند و آن بیانات مشهور را خطاب به او در همین اتاق ایراد نمودند. در آن هنگام من قم بودم یک روز صبح امام به وسیله یکی از دوستان پیغام داد که به فلانی بگویید اینجا بیاید. خدمت ایشان رسیدم امام تنها بود. شروع سخن ایشان گفتگو درباره بود. امام فرمودند ما می¬دانیم که اجانب به خصوص با این انقلاب خیلی دشمن هستند و با وسائل گوناگون به آن ضربه می¬زنند. حالا اول کار است که آمده¬اند و حزب درست کرده¬اند. این حزب خلق مسلمان علی التحقیق ریه خارجی دارد. این کلمه خلق را داخل عنوان حزب گذارده¬اند _ مثل اینکه کلمه را می¬خواستند داخل نام جمهوری اسلامی ایران کرده و بگویند جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران _ خلق مسلمان هم یعنی همین. خلق در فارسی همین توده است. امام افزود اینها می¬خواهند از همین حالا میان مسلمانان زمینه جنگ درست کنند و بگویند حزب جمهوری اسلامی و حزب خلق مسلمان. این قضیه ضربه زدن به انقلاب و پایمال کردن خون¬های مسلمانان است. می¬خواهند این انقلاب را بکوبند و این موفقیت را از بین ببرند و یک چیز دیگر جایش بگذارند که منافع خودشان را تامین کند. بعد امام فرمود مشکل این است که آقای به نام یک آیت‌الله وابستگی خودش را به این حزب اعلام کرده و آن را وابسته به خود معرفی کرده است. یعنی بین این حزب و بین آقای شریعتمداری ارتباط هماهنگی و همرنگی برقرار است. این کار خیلی خطرناک است. ممکن است تمام زحمت ها به هدر برود. اینکه گفتم شما بیایید برای این است که بگویم پیش آقای شریعتمداری بروید و به طور خصوصی از قول من به ایشان بگویید این کار را اجانب کرده‌اند شما که این مطلب را پذیرا شده‌اید یا اگاهید یا نا اگاه مصلحت شما این است که فورا در جراید و رادیو و تلویزیون اعلام کنید که از این حزب برکنار هستید و مسائل آن به هیچ وجه به شما ارتباط ندارد تا حیثیت شما محفوظ باشد. من همان موقع حرکت کردم و به منزل آقای شریعتمداری رفتم و به ایشان که در اتاق دیگری بود پیام دادم که آقا من حرف خصوصی با شما دارم وقتی که آمد پیام امام را به ایشان رساندم؛ اصل پیام این بود که آقای شریعتمداری بنویسد و امضا کند که من به هیچ وجه به این حزب ارتباط ندارم و این حزب نیز به من وابستگی ندارد. 🔻کانال نخبگانی : https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053 ادامه در صفحه بعد👇🏽
هدایت شده از روزنه
مروری بر ماجرای وساطت مرحوم بین امام و آقای شریعتمداری [صفحه 2 از 3] وقتی به ایشان پیام را گفتم موضوع را بسیار عجیب تلقی کرد گفت آقا این حزب متعلق به مسلمان‌ها است، من به این حزب بستگی دارم، این را علنا گفته¬ام و همه هم می‌دانند اگر بگویم بستگی ندارم مساوی با از بین رفتن اعتبار و حیثیت من است. آیا من خودم را تحقیر کنم و بگویم وابستگی به این حزب ندارم و آن را نمی¬شناسم؟ من این کار را نمی¬کنم ایشان این عبارت منفی را خیلی محکم گفت. من برگشتم خدمت امام رفتم و گفتم ایشان می گوید حیثیت من در خطر است و اگر انصراف خود را اعلام کنم باید از حیثیت خودم چشم بپوشم و بسیاری از دوستانم را که پایه گذار این حزب بودند از دست بدهم من این کار را نمی کنم. امام اظهار تاسف کردند و گفتند این آقا متوجه قضایا نیست، شما بروید و بگویید حیثیت شما با وابستگی به این حزب از بین خواهد رفت. جدا نشدن از این حزب مقدمه بر باد رفتن حیثیت شماست اما اگر جدا شدید حیثیت شما کاملاً محفوظ می‌‎ماند و در قم آقایی هستید. من به این وسیله با ایشان اتمام حجت می‌کنم. من مجدداً رفتم پیش آقای شریعتمداری و گفتم آقا اینکه شما می‌گویید درست مقابل نظر امام است. شما می‌گویید کناره گرفتن من از این حزب به معنی از دست دادن حیثیت خود است و من هرگز این کار را نمی‌کنم ولی امام می‌فرماید از بین رفتن حیثیت شما بر اثر وابستگی به این حزب است. این حزب خارجی است آن را برای این درست کرده اند که با انقلاب اسلامی مقابله کند انقلاب را بکوبند و اوضاع را برگردانند و آنچه در گذشته بود از جمله سلطه آمریکا تجدید شود. امام ضمنا فرمود بگویید اگر حیثیت شما با اعلام عدم وابستگی به این حزب ضربه بخورد ما شما را حفظ می‌کنیم و جبران خواهیم کرد که کوچکترین ضرری به حیثیت شما وارد نشود. من پیام امام را به ایشان گفتم و بعد هم خودم صحبت کردم گفتم من الآن به شما می‌گویم این‌طور که امام می‌فرمایند مقاومت شما خیلی به شما ضربه خواهد زد. اما اگر کناره‌گیری کنید و بگویید این حزب مربوط به من نیست و من کاری به این حزب ندارم من الآن از طرف خودم می‌گویم و بعد می‎روم به امام هم می‌گویم اگر موافقت ایشان را جلب کردم می‌آیم نتیجه را به شما می‌گویم پیشنهاد من این است که شما استعفا را بنویسید و امضا بکنید. با این کار مقدمه‌ای درست می‌شود و مجلسی در مسجد اعظم می‌گیریم به رادیو و تلویزیون هم می‌گوییم بیایند، آقای گلپایگانی و آقای نجفی هم بیایند، شما هستید، امام هم شرکت می‌کند، در آن مجلس من منبر می‌روم و آن‌طور که شما می‌خواهید صحبت می‌کنم. می‌گویم آیت‌الله شریعتمداری که در انقلاب اسلامی با قلم و قدم خدمات بسیار کرده‌اند اخیراً متوجه شده‌اند که حزب خلق مسلمان مضر است و بر خلاف مصلحت انقلاب اسلامی است. اصلاً انقلاب اسلامی یک حقیقت است و آن حقیقت اسلام است. لذا آیت‌الله شریعتمداری با مشورت امام و مصلحت‌بینی ایشان از حزب خلق مسلمان استعفا کرده و نوشته‌اند که این حزب مربوط به من نیست. در این مجلس هم که امروز با حضور امام تشکیل شده و همه آقایان مراجع برای تقدیر از آیت‌الله شریعتمداری در آن حضور یافته‌اند من اعلان ایشان را می‌خوانم، سپس نوشته شما را روی منبر با حضور همه آقایان قرائت می‌کنم و بعد هم از شما بسیار تشکر و تقدیر خواهد شد. جراید و رادیو تلویزیون این مطلب را منتشر می‌کنند و با این کیفیت حیثیت شما ضربه نمی‌خورد. الآن حاضر هستید این کار عملی شود؟ چون در بیان مطلب احترام زیادی برای ایشان بود قدری فکر کرد و گفت گمان نمی‌کنم امام این کار را بکند. گفتم من می‌روم و می‌گویم اگر فرمود این کار را می‌کنم آیا شما نیز بدون تردید این کار را می‌کنید؟ گذشته از امام آقای گلپایگانی و آقای نجفی هم هستند. آنها هم قطعا می‌آیند. باز متحیر ماند ولی بعد گفت خیلی خوب بروید به امام بگویید ببینید امام حاضر است یا نه؟ اگر حاضر است این کار را بکنید. برای سومین بار خدمت امام آمدم و گفتم آقای شریعتمداری با این وعده‌ای که من به او دادم و گفتم منبر می‌روم و آن‌طور که بخواهید صحبت می‌کنم موافقند اما نگران هستند که شما با این امر موافقت نکنید آیا شما موافق هستید؟ امام فرمود بله انقلاب اسلامی و حفظ عز اسلام و کوتاه کردن دست اجانب آنقدر برای من مهم است که با این طرح حتما موافقت دارم و در مجلس هم شرکت می‌کنم می آیم و می‎نشینم آنچه را هم خود ایشان بخواهد و شما مصلحت می‌دانید در منبر بگویید. 🔻کانال نخبگانی : https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053 ادامه در صفحه بعد👇🏽
هدایت شده از روزنه
مروری بر ماجرای وساطت مرحوم بین امام و آقای شریعتمداری [صفحه 3 از 3] گفتم بسیار خوب من گمان می‌کنم با این مذاکراتی که شد در صورتی که پیش ایشان برگردم قبول می‌کند. بعد فردا صبح سر فرصت برویم اگر کمبودی داشت بنویسم و بیاوریم تا حضرتعالی ببینید پس از آنکه قبول شد امضا شود و آخرالامر هم برای تشکیل مجلس برویم و به وعده خود وفا کنیم. امام گفت بله من می‌آیم. بروید و بگویید. برای بار سوم به منزل اقای شریعتمداری رفتم و موافقت امام را به ایشان اعلام کردم. گفتم خوب بنا شد که شما متنی را امشب خودتان بنویسید فردا بیاییم ببینیم اگر نواقصی داشت تکمیل کنیم و بعد ببریم به امام بدهیم اگر ایشان موافقت کرد امضا کنیم و سپس مجلس را تشکیل دهیم. گفت بله بد نیست موافقت می‌کنم اما یک شرط دارد من باید امشب با بعضی از رفقا مشورت کنم بدون مشورت قول قطعی نمی‌دهم. امشب برای من شب مشورت باشد من متن را می‌نویسم. اگر مشورت درست درآمد و خصوصیاتی علاوه شد آن وقت فردا صبح این جا بیایید که تکمیل کنیم. مطلب را تقریبا تمام شده تلقی کردم از منزل آقای شریعتمداری بیرون آمدم و به منزل امام رفتم. دفعه اول که من پیش امام رفتم یکی دو نفر هم بودند و بیرون رفتند اما دفعه‌های بعد گاهی چهارنفر و گاهی پنج نفر بودند و گاهی هم اتاق پر بود ولی امام تا مرا می‌دید حرفش را قطع می‌کرد در را باز می کرد به اتاق مجاور می‌رفت و من هم آن جا می‌رفتم و آن گاه می‌فرمود چطور شد؟ و من می‌گفتم چنین و چنان شد. دفعه آخر هم که آمدم و امام فرمود چطور شد گفتم تقریبا قبول کرده ولی گفته است باید امشب روی این مطلب مشورت کنم هم درباره اصل قضیه و هم درباره بعضی از کمبودهای احتمالی من مشورت می‌کنم. شما هم فردا صبح بیایید و نتیجه را به امام بگویید. امام فرمود خیلی خوب امشب قم بمانید و فردا صبح بروید. فردا صبح که نزد آقای شریعتمداری رفتم ایشان گفت رفقای من موافقت نکردند و گفتند هم در قم و هم در آذربایجان حیثیت افراد بسیاری از بین می‌رود. ضربه بزرگی هم به شما می‌خورد. نباید اصلاً درباره مطلب فکر کنید بنابراین من آن نوشته را نمی‌نویسم! به منزل امام برگشتم و مطالب را به ایشان عرض کردم، . (خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تدوین: علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1382، ص395-399) 🔻کانال نخبگانی : https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053
🔁سوال کردند که سال ورود به تخصص پایه 7 یا پایه 9، سال احسن ورود به تخصص پابه 7 است یا پایه 9؟ 🔅🔅🔅 ↩️ پاسخ: من فکر می کنم این مسئله به سه نکته بر می گردد: یکی این که فرد چه مراتبی از علوم را طی کرده؟ دوم این که فرد چه مقدار علاقه دارد به آن چیزی که می خواهد واردش بشود از نظر تخصصی؟ و سوم این که فرد چه مقدار همت و هدف بلند دارد برای ورود به تخصص؟ در مورد علوم و مراتب طی شده، در فقه و اصول وقتی کسی وارد رسائل و مکاسب می شود، این [شخص] وارد سطح اول تخصصی فقه و اصول شده؛ چون ما می توانیم سه سطح تخصصی یا دو سطح تخصصی هم در نظر بگیریم، این [شخص] وارد سطح اول تخصصی شده. سطح دوم تخصصی اش، درس خارج است. در فلسفه و عرفان اگر کسی بدایه و نهایه بخواند و بعد وارد اسفار بشود باز یک مقدار تقریبا وارد سطح اول تخصصی شده. طبق نظر اساتید ما اگر یک مقدار حکمت مشاء و اشراق بخواند و حدود چهار جلد از اسفار هم بخواند، این [شخص] دیگر وارد سطح دوم تخصصی شده، جلد های یک، دو، و سه و شش اسفار را اگر بخواند وارد سطح دوم تخصصی شده. در مورد عرفان، بعد از اتمام فصوص یا خواندن یک مقدار زیادی از فصوص، فرد وارد سطح تخصصی عرفان می شود. این از نظر سطح علوم، بنابراین بستگی دارد، اگر کسی ما فرض کنیم که بدایه و نهایه را تا پایه شش تمام بکند، پایه هفت مثلا بخواهد اسفار شروع بکند و مثلا آن فلسفه های مشاء و اشراق را هم بخواند، این [شخص] وارد تخصص می شود. بنابراین به پایه من نمی توانم بگویم، مگر فقه و اصول، که ورود به تخصص فقه و اصول همان پایه 7 هست از نظر طی مراتب علوم؛ اما از نظر علاقه باز هم به نظر من پایه نمی شود تعیین کرد، ما یک دوستی داشتیم از پایه دو و سه ایشان تقریبا علاقه به علم کلام پیدا کرد، از همان موقع هم مطالعات کلامی را شروع کرد و الان باز نزدیک بیست سال است همان علم کلام را دارد ادامه می دهد. بنابراین از نظر علاقه باز من نمی توانم بگویم پایه 7 هست یا پایه 9 هست یا پایه 10 هست. ممکن است یک طلبه ای ببیند به فقه و اصول علاقه ندارد، فلسفه و عرفان را تازه مثلا پایه 9 شروع کند، احساس کند علاقه دارد؛ بعد باید مراحل علمیش را طی بکند تا بتواند وارد تخصصش بشود. این هم از جهت فرد و علاقه فرد که نمی شود سالی معین کرد که مثلا بگوییم که چه سالی فرد وارد تخصص می شود. ممکن است از پایه 3 مثلا احساس علاقه به تفسیر بکند، خوب یک مقداری که مراتب علوم نقلی و عقلی را طی بکند، این [شخص] وارد تخصص تفسیر می شود. در مورد همت فرد و هدف فرد هم من فکر می کنم که اگر طلبه ای یک همت معمولی هم داشته باشد و یک هدف خیلی بلند هم نداشته باشد، این خوب است که لااقل یک مقدار فقه و اصول بخواند که تقریبا می شود همان پایه 9، یک مقدار هم علوم عقلی بخواند، می شود بدایه و نهایه و بعد از همان حدود پایه 9 و 10 ببیند که به چه تخصصی می خواهد وارد بشود، حالا مثلا فلسفه و عرفان است یا فقه و اصول است یا علوم انسانی است. بنابراین پایه تخصصی را بسته به فقط فقه و اصول می شود گفت که تقریبا پایه 7 است؛ ولی از نظر تحصیلات معمولی حوزوی، اگر کسی یک مقداری از علوم حوزوی را خوانده باشد شاید همان پایه 9، 10 بهتر باشد برای این که تصمیم بگیرد که وارد چه سطحی از علوم تخصصی بشود. البته در مورد علوم انسانی هم می خواستم عرض بکنم، علوم انسانی یک سطح خرد دارد که مثلا اگر تخصص در اقتصاد باشد، خوب به طور طبیعی مثلا فوق لیسانس وارد تخصص می شود یا بعد از لیسانس وارد تخصصش می شود. آن ورود در تخصص یک رشته علوم انسانی است که حالا یک لیسانسی یا فوق لیسانسی اگر باشد. رشته نظریه پردازی در علوم انسانی نداریم و آن سطح کلان ورود در تخصص علوم انسانی است که باید بتواند نظریات تولید علوم انسانی اسلامی را یک احاطه ای داشته باشد؛ آن هم خودش یک سطحی از ورود در تخصص است که شاید بشود باز برای آن یک برنامه چهار، پنج ساله ای ارائه داد. ولی به نظر می رسد که طلبه اگر یک مراتب نسبی ای از علم را طی بکند، حالا علوم نقلی یا علوم عقلی، این [شخص] تازه خوب است که ببیند می خواهد وارد چه تخصصی بشود یا بسته به هدفش ببیند که می خواهد وارد چه کاری بشود و علاقه خودش را هم در نظر بگیرد، همت خودش را هم در نظر بگیرد؛ تخصصی هم عرض کردم دو سطح است: یک سطح معمولش است که خوب ورود در تخصصی فقه و اصول، سطح معمولش همین ورود در رسائل و مکاسب است. تخصصی مهم اش می شود ورود در درس خارج. در همه علوم هم همین طور می شود در نظر گرفت، بهتر است آن سطح عمومی اش طی بشود، که مثلا در همین رسائل و مکاسبش همین می شود که الان لااقل پایه 9 باشد، حالا تصمیم بگیرد که آیا می خواهد به فقه و اصول ادامه بدهد یا کار دیگری را می خواهد ادامه بدهد. @salmanraoofi
57 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 💢 فلسفه فقه فلسفه فقه از مهمترین علوم مقدمی برای اجتهاد است و به نظر نگارنده اهمیت آن از علم اصول در این مجال کمتر نیست اما متاسفانه اهمیت علم فلسفه فقه مورد غفلت قرار گرفته است گرچه دلایل بسیاری برای اهمیت این علم میتوان ارائه کرد نگارنده در این مجال به معرفی مباحث مهم این علم ، اهمیت روشهای فقهی و لزوم پرداختن به حجیت این روشها و فرق این علم - به نظر نگارنده - با قواعد اصولی پرداخته است . ▫️در این علم از تعریف فقه و جایگاه آن ، هدف ، تاریخ ، دایره مباحث فقه ، تقسیم ابواب فقه ، ارتباط فقه با علوم دیگر ، روشهای فقهی ، ماهیت احکام ، مراحل حکم ، احکام ثابت و متغیر ، ارکان و انواع حکم فقهی ، منابع تشریع تعریف اجتهاد ، مبادی اجتهاد و مباحث دیگری که به عنوان مبادی محسوب میشود بحث میکنند. ✅آنچه به نظر نگارنده از مهمترین وظایف فلسفه فقه است بررسی حجیت شیوه استنباط است . برای روشن شدن نکته مورد نظر به باید به آنچه شهید صدر در ارائه حقیقت علم اصول اشاره کرده اند بپردازیم . ایشان در کتاب حلقات در حلقه اولی علم اصول را منطق اجتهاد دانسته اند باید گفت از ظاهر کلام ایشان بر می آید که ایشان همانطور که منطق را تصحیح کننده صورت فکر می دانند همانطور هم علم اصول را تصحیح کننده صورت استدلال فقهی می دانند . اما باید گفت بحث از حجیت یا به عبارت ایشان دلیل بودن یک عنصر مشترک در استنباط ، بر جعل شرعی کلی در علم اصول بحث از صحت ماده آن است که البته در استدلال فقهی کبرای قیاس استنباط قرار میگیرد . 🔹نکته دیگر اینکه با دقت در سیر استدلال فقها روشن میشود که استنباط یک فقیه گرچه مبتنی بر مبانی اصولیست اما سیر استنباط و صورت فکر یک فقیه با قواعد علم اصول به هر تعریفی حتی تعریف ایشان متفاوت است به عنوان مثال همیشه شیخ اعظم ابتدا به ارائه حکم یک موضوع پرداخته سپس در صورت لزوم موضوع را تنقیح و بررسی میکند ولی آیه الله بروجردی ابتدا به ارائه موضوع و تنقیح آن پرداخته سپس به بررسی حکم میپردازد همچنین در ارائه و بررسی ادله شیخ اعظم ابتدا سراغ روایات رفته و بعضا به آیات اشاره ای میکنند اما آیه الله بروجردی همیشه به ارائه آیات پرداخته سپس روایات را بررسی میکنند همینطور شیوه ظهور گیری و سیر ظهور گیری این دو فقیه با هم متفاوت است و همچنین شیوه حل تعارض و جمع ادله این دو و غیره . 🔹این سیر بررسی موضوع سپس حکم همچنین سیر ارائه ادله و روش استفاده و استناد به ادله همچنین روشهای بررسی موضوع ، روشهای رجالی برای بررسی سند ، روشهای ظهور گیری و فقه الحدیث ، روش حل تعارض روایات، میزان و نحوه استفاده از علم اصول ، نحوه برخورد و استفاده از اجماع و شهرت ، نگاه فقیه به اقوال فقهای دیگر و نحوه برخورد با اقوال ، نحوه اعمال احتیاط ، نگاه فقیه به قرآن در فقه و نحوه استفاده از آن ، رابطه قرآن و سنت در نظر فقیه ، نگاه و نحوه استفاده فقیه از عقل از نکاتیست که صورت و سیر استنباط یک فقیه را روشن میکند . 🔹به نظر نگارنده همانطور که مبانی و ماده های استنباط در علم اصول مورد بررسی قرار گرفته و دلیلیت و حجیت آنها بررسی میشود همینطور باید صورت و سیر چینش ادله و روشهای برخورد با موضوع و حکم و روش فقه الحدیثی مبانی رجالی مبانی برخورد با اقوال و غیره نیز از حیث چینش و روش مورد بررسی قرار گرفته و حجیت آنها بررسی شود تا استنباط که دارای صورت و ماده است هم از حیث صورت و هم از حیث ماده صحیح باشد بررسی صورت استنباط که همان روش استنباط است به عهده علم فلسفه فقه خواهد بود و بررسی ماده استنباط بر عهده علم اصول است . شایسته تذکر است که اولین فقیهی که به نقدهای روشی فقهای دیگر پرداخته و این مباحث را در استدلالات فقهی خود آورده و نقدهای روشی به صاحب حدائق ،محقق اردبیلی و صاحب مدارک و شهید ثانی دارد فقیه سترگ صاحب جواهر محقق نجفی می باشد . اشرافی که این مباحث به طالب اجتهاد برای استنباط میدهد پر واضح است و برای فقها نیز این مباحث باعث باز شدن افق دید ، منظم و شبکه ای شدن فکر فقهی ، استنباط بهتر با سهولت و غنای بالاتر است . ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
58 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 💢برای روشنتر شدن اهمیت فلسفه فقه به چند مورد اشاره میکنیم. ⏹الف) بحث غایات گرچه در مباحث فقهی و بین فقها مهجور است اما میتواند نقش مهمی در فقه و حل تعارض روایات داشته باشد به عنوان مثال در بحث بیع سلاح که روایات آن تعارض دارد اگر به هدف شارع که عدم سلطه کفار بر مسلمین است توجه شود به راحتی میتوان حکم کرد که اگر بیع سلاح باعث سلطه کفار بر مسلمین است این بیع جایز نیست و اگر باعث تقویت کفار نیست یا باعث شعله ور شدن آتش بین کفار و تضعیف آنان و مشغول نشدن آنان به مسلمانان است این خرید و فروش جایز است بنا براین توجه به غایات میتواند در فهم روایات و حل تعارض روایات کمک کند همچنین به نظر میرسد توجه به غایات در فقه میتواند به کم شدن احتیاط و حل بعضی مسائل مستحدثه و همچنین حل مشکلات حکومت اسلامی نیز کمک کند . ⏹ب) یک فقیه با دانستن تاریخ علم و آنچه بر یک علم در طول تاریخ گذشته میتواند از فراز و فرود مسائل ، مباحثی که توسط بزرگان علم داخل شده و یا رشد پیدا کرده ، مباحثی که قابل طرح و پیگیری هستند اما متروک مانده و مباحث مفید دیگر مطلع شود که علم به این مسائل باعث منظم شدن و اشراف فکری فقیه شده و باعث میشود با درک بهتر نقاط قوت و ضعف علم ، بهتر به پیشبرد علم بپردازد . ✔️برای روشن شدن اهمیت تاریخ یک علم مثالهایی را در مورد علم رجال و اصول و فقه متذکر میشویم ⏮تاریخ علم اصول : بعضی محققین بر این عقیده اند که در آن زمان كه فقه نوشته شد فقهاى اهل‏سنت مباحث فقهى را از مباحث حكومتى جدا مى‏كردند و شان فقيه را استنباط مى‏دانستند و براى فقيه حق دخالت در امور تعيين حاكم و صلاحيت حاكم و مسائلی از این قبیل را قائل نبودند لذا فقه بیشتر به سمت فقه استنباطى سوق پیدا کرد و اصول نیز اصول فقه استنباطى شد . اما فقه اهل‏بيت فقه ولائى است و طبيعتش ترکیبی بين استنباط و ولايت است شیعه هم گرچه طبیعت فقهش ولائیست اما در زمان تدوین علم اصول غیر آ گاهانه اصول فقه استنباطى نوشت . ایشان معتقدند باید مبانی اصول فقه ولایی در باب اجتهاد وتقلید به مناسبت بحث مناصب فقیه مطرح و بررسی شود . 100 روشن است که این آ گاهی تاریخی چه تاثیر شگرفی در علم اصول و نوع نگاه این محقق به این علم داشته است چرا که این طرح در واقع ایجاد یک علم اصول در درون علم اصول کنونی است . ⏮تاریخ علم رجال : بعضی محققین در علم رجال معتقدند گرچه خلفا نوشتن حدیث را منع کرده بودند اما شیعه به دلیل تشویق ائمه علیهم السلام به نوشتن احادیث ، تاریخی متفاوت در حدیث و به تبع رجال با تاریخ اهل سنت در این دو علم دارد لذا در شیعه علاوه بر پرداختن به رجال و ناقلان شفاهی حدیث به بررسی نسخی که احادیث در آن ثبت شده نیز می پرداخته و سند بعضی احادیث در واقع سند نسخیست که حدیث از آن نقل شده لذا بحثهای فهرستی یعنی بررسی نسخ حدیث هم در بین شیعه رواج پیدا میکند که در کتب قدیم شیعه بحث فهرستی نامیده شده است و کتاب نجاشی و شیخ طوسی از مصادیق همین نوع نگاه هستند . این آ گاهی تاریخی باعث شده که سبک رجالی این محقق و نتایجی که به آن دست پیدا میکنند کاملا متفاوت بوده و منهجی کاملا جدا در رجال داشته و به تبع در فقه نیز به نتایج دیگری برسند چرا که در بعضی موارد حدیثی که به نظر ایشان از نظر رجالی صحیح است از نظر فهرستی ضعیف و غیر قابل اعتنا می باشد. 101 🔹ج) بحث روشهای فقهی نیز از مباحثی است که اگر فقیه در فلسفه فقه به آن بپردازد بسیار موثر است مباحث روش شناسی میتواند شامل مباحث زیر باشد 1- روشهای بررسی موضوع 2- روشهای رجالی برای بررسی سند 3- روشهای ظهور گیری و فقه الحدیثی 3- روش حل تعارض روایات 4- میزان و نحوه استفاده از علم اصول 5- نحوه برخورد و استفاده از اجماع و شهرت 6- نحوه اعمال احتیاط 7- نگاه فقیه به قرآن در فقه و نحوه استفاده از آن8- رابطه قرآن و سنت در نظر فقها 9- نگاه و نحوه استفاده فقیه از عقل ⏪ ادامه دارد.... 📝پانوشت: 100. مصاحبه با استاد مددی مجله فقه شماره 58 101. مصاحبه با استاد مددی مجله فقه شماره 58 @salmanraoofi
59 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 💢آشنایی با مباحث فقهی یک فقیه از زاویه فلسفه فقه فوائد ذیل را در بر خواهد داشت : ⏪1- توانایی بررسی کامل نقاط قوت و ضعف یک مکتب در 1) روش اجتهادی در فقه و اصول 2)در حل مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و پاسخ گویی به مسائل مستحدثه و مشکلات جامعه 3- توانایی ایجاد یک مکتب یا مکاتبی جدید با استفاده از نقاط قوت مکاتب مختلف 4- توانایی مقایسه نقاط قوت و ضعف مکاتب با یک دیگر 5- امکان استفاده از روش مکاتب مختلف برای حل یک معضل فقهی در صورت به بن بست رسیدن مکاتب دیگر در ارائه حل مسئله 6- امکان استفاده از مبانی و راههای هر مکتب برای حل مسائل فقهی و غنی سازی دلائل فقهی 7- توانایی حدس نظریه یک فقیه با دانستن روش فقهی او در جایی که نظری ارائه نداده 8-بهتر فهمیدن متن فقهی و منظور یک فقیه با توجه به دانستن مبانی او در اجتهاد . 9- توانایی ارائه برنامه درسی برای اجتهاد و تعیین مقدار اهمیت و لزوم هر علم از علوم مبنایی اجتهاد با توجه به روش فقهی هر مکتب 10- تسریع در امر اجتهاد با توجه به فهم بهتر از فقه و فقها و اشراف ایجاد شده در سایه دانستن روشهای فقهی و اصولی هر مکتب . نکته دیگری که بر اهمیت علم فلسفه فقه می افزاید پیدایش روشهای ثابت استنباط با گذشت سالها از عمر علم فقه است به نظر میرسد غنی کردن و متنوع کردن و تولید روشهای اجتهادی دیگر جز با توجه به مباحث این علم میسر نیست لذا ا گر بخواهیم امروزه با یک روش علمی یک تحول صحیح دقیق علمی متقن در فقه و اصول داشته باشیم مسلما علم فلسفه فقه ما را به بهترین وجه راهنمایی خواهد کرد . ⏹نکته پایانی اینکه اشرافی که یک فقیه در سایه بدست آوردن مطالب بالا از فقهِ فقها و روشهای اجتهادی بدست می آورد باعث میشود راحت تر ،بهتر ،سریعتر ،دقیقتر به نقض و ابرام مطالب یک فقیه بپردازد و بتواند فقهی غنی تر ارائه کند . اصولا مباحث فلسفه فقه نقشه ای جامع از علم ارائه میکنند و راه را برای استفاده بهتر و سریعتر و دقیقتر هموار میکنند. ⏹با توجه به مطالب ارائه شده فلسفه فقه جز مهمترین علوم برای اجتهاد خواهد بود چرا که در باز کردن افق دید فقیه نسبت به فقه ، منظم کردن فقه فقیه ، آشنایی با روشهای استنباط ، اشراف دادن به فقیه نسبت به علم، کمک به فقیه برای رشد علم ، آشنایی با نقاط ضعف و قوت علم و مباحث مهم دیگر کمک خواهد کرد لذا بی شک فلسفه فقه جز علوم پایه برای اجتهاد خواهد بود که افقهای نویی را فرا روی فقیه میگشاید . والسلام سلمان رئوفی والحمد لله وحده @salmanraoofi
💠 در حصر هم زیارتش ترک نشد! شهید صدر از یازده‌سالگی که وارد حوزه نجف شد هر روز به حرم امام علی علیه‌السلام شرفیاب می‌شد تا اینکه... ▪️ ١٩ فروردین، چهلمین سالگرد شهادت شهید صدر @shahidsadr @salmanraoofi
1 🔅🔅 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحجة بن الحسن صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِه‏ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلاً. ❇ بحثی که بنا شده در خدمت آن باشیم این هست که آیا برای اثبات ولایت فقیه به مقبوله عمر بن حنظله می‌توان استناد کرد أم لا؟ پس عنوان بحث، بحث اثبات ولایت فقیه به طور عام نیست، بحث این است که آیا به استناد به این روایت مبارکه و شریفه می‌توان اثبات کرد ولایت فقیه را أم لا؟ بنابراین نتیجه این می‌شود که اگر به این نتیجه رسیدیم که این روایت دال بر این مسأله نیست قهراً معنای آن عدم اثبات یا عدم ثبوت ولایت فقیه نخواهد بود، معنایش این است که این روایت مستند نمی‌تواند واقع شود، اما ادله دیگر؛ کتاباً، سنتاً و عقلاً جای خودش را دارد. ابتدائاً روایت مبارکه را به بخش و مقداری که مربوط به مقام فعلاً می‌شود قرائت کنیم. ◀ صاحب وسائل قدس سره در باب یازدهم از ابواب صفات قاضی، حدیث اول این روایت شریفه را ابتدائاً از کافی نقل فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ یعقوب عن مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بن یحیی عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا [يَكُونُ] بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ....» ◀ حالا این منازعه‌ای که بین آن‌ها بوده یا به نحو شبهه حکمیه بوده که آیا مثلاً زوجه از چه ارث می‌برد و یا این که شبهه حکمیه در بین نبوده؛ امتناع داشتند مثلاً‌ بعض ورثه از اعطاء حق سایرین، دعوا داشتند. «فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ فَقَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً (أی باطلاً) وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً له لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ...» 🔹 خب حالا که شما می‌گویید نه به قضات آن‌ها مراجعه کنند و نه سلاطین‌شان، پس چه کار کنند این‌ها، جامعه شیعه در این ظرف چه کند؟ «قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ...» الحدیث. 🔹 خب این حدیث، حدیث طویلی است ادامه دارد. این بخش آن فعلاً مورد استدلال و بحث ما است. بعد می‌فرماید که: «وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى‏» یعنی تا محمد بن عیسی که در سند کافی بود ما یک سند دیگری هم داریم که شیخ در تهذیب ایراد فرموده است. و باز: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى نَحْوَهُ.» که باز تا محمد بن عیسی، سند آخری وجود دارد. ◀ مرحوم طبرسی هم در احتجاج به نحو ارسال این روایت شریفه را نقل فرموده. خب برای این که ما ببینیم به واسطه این روایت شریفه می‌توانیم ولایت فقیه را اثبات کنیم أم لا؟ به دو بحث نیاز داریم قهراً. 🔹 یک بحث دلالی است که آیا این فرازهایی که یا فرازی که در این روایت آمده بود «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً» دلالت بر ولایت فقیه می‌کند یا نمی‌کند؟ پس یک بحث دلالی. 🔹 و بحث دوم، بحث سندی است که آیا ثابت است صدور این مطلب از امام معصوم(ع) یا این که ثابت نیست و این روایت از نظر سند و صدور محل اشکال هست. ▫ پس بنابراین بحث ما در دو مقام قرار می‌گیرد: مقام اول در بحث دلالی و مقام ثانی در بحث سندی و صدوری. قبل از ورود در اصل بحث دو سه تا مقدمه لازم هست که به آن توجه بکنیم؛ 1⃣ مقدمه‌ أولی این هست که برای ولایت، شُعب و انواعی به حسب ما تعلق‌به‌ الولایة ذکر شده در کلمات بز
3 🔅🔅🔅 📐 حالا این جا هم می‌گوییم ولایت دارد یعنی تسلط دارد، به حکم شارع تسلط دارد بر این امر یا این امور. حالا تسلط داشتن بر یک امر یا بر امور یتصور علی انحاء؛ دوازده نوع تسلط قابل تصویر است که باید به این‌ها توجه کنیم و در مقام استفاده ببینیم آیا همه این‌ها از دلیل استفاده می‌شود یا نه. 1⃣ «الاول التسلط الاستقلالی الانحصاری علی الایجاد» که فقیه تسلط داشته باشد به نحو مستقل خودش بدون ضمیمه شدن به اذن دیگر، اجازه دیگری، نه خودش مستقل است مانند یک مالکی که مستقل است، می‌تواند خانه خودش را بفروشد، متاع خودش را بفروشد، از دیگری لازم نیست اذن بگیرد، مستقل است آن هم استقلال انحصاری دارد یعنی دیگری نمی‌تواند همان کاری را که او انجام می‌دهد انجام بدهد، فقط در اختیار اوست، این منصب فقط مال اوست، کسی دیگر نمی‌تواند انجام بدهد. آن هم این تسلط استقلالی انحصاری بر ایجاد است که یک کاری را در خارج ایجاد بکند. این مثل تسلط... از باب تشبیه عرض می‌کنیم، مثل تسلط انسان بر اموال خودش است که این استقلالی است، اذن دیگر، اجازه دیگری در این باب لازم نیست، منحصراً هم این حق و این ولایت مال خودش است، کسی دیگر این ولایت را ندارد حالا لولا شارع و خدای متعال و ائمه. آن کسی دیگر که می‌گوییم غیر از آن‌ها مقصود است و بر ایجاد هم هست،‌ یعنی ایجاد بیع، ایجاد هبه، ایجاد اجاره، ایجاد وقف و هکذا و هکذا. یا مثل ولایت صیبه بر زواج خودش، ازواج خودش با دیگری. خب خودش تسلط دارد، مستقل هم هست، اذن پدر این جا لازم نیست، خودش مسلط بر این امر هست و بر ایجاد هم هست. 2⃣ قسم دوم؛ «التسلط الاستقلالی غیر الانحصاری علی الایجاد» تسلط استقلالی دارد لازم نیست در إعمال این ولایت از دیگری اذن بگیرید یا اجازه بگیرد. اما انحصار به خودش ندارد، در کنار خودش، در عِدل خودش دیگری هم همین را دارد. خدای متعال هم به این این ولایت را عطا فرموده، هم در کنار این به دیگری عطا فرموده. منتها باز هم در ایجاد است، بر این که یک امری را ایجاد کند. مثل ولایت شبیه ولایت أب و جد، که أب ولایت استقلالی دارد ولی انحصاری نیست، نفس این ولایت را خدای متعال به جد أبی هم داده، بنابراین جد ولایت دارد استقلالاً اما انحصاری نیست. أب ولایت دارد استقلالاً ولی انحصاری نیست. این هم بر ایجاد بود. بنابراین أب می‌تواند صغیره خودش را، صبیه صغیره خودش را اگر مصلحت او باشد و قبطه او مراعات شده باشد بنابر احوط، او را تزویج کند. اجازه جد نمی‌خواهد، اجازه دیگری نمی‌خواهد، حتی موافقت خود صغیره هم نمی‌خواهد قبل البلوغش. نفس این ولایت را هم پدرش دارد، پدر این پدر، آن هم این ولایت را دارد. پس انحصاری نیست ولی استقلالی هست. 3⃣ قسم سوم؛ «التسلط الانضمامی الانحصاری علی الایجاد» ولایت دارد یعنی تسلط انضمامی دارد، خودش مستقل نیست، تحقق این امر و ایجاد این امر در خارج نیاز دارد به إعمال ولایت این به ضم ولایت دیگری، دو تا باید کنار هم قرار بگیرد تا این محقق بشود. مثل اذن پدر در تزویج باکره، خب این جا پدر ولایت دارد اما ولایتش انضمامی است، او نمی‌تواند بدون اجازه و اذن صبیه باکره بالغه‌اش بیاید او را تزویج بکند. باید این اذن ضم بشود، ضمیمه بشود به اذن خود آن صبیه تا این که بتواند این ازدواج محقق بشود. ▫ س: انضمامی غیرانحصاری؟؟ ولایت باکره بر خودش انضمامی انحصاری است. ☑ ج: نه، آن صغیره بود قبل البلوغ بود، آن جا انحصاری... آن جا چی بود؟ آن جا گفتیم استقلالی... ▫ س: آیا جد در کنار أب ولایت ندارد بر ازدواج باکره؟ ☑ ج: چرا، اذن او هم کفایت می‌کند، نه، انضمامی را داریم می‌گوییم. س: ؟؟ ☑ ج: بله، بله. انحصار ندارد این جا. مثال برای این جهت داریم عرض می‌کنیم. ▫ س: ؟؟؟ ازدواج خودش انضمامی انحصاری است. ☑ ج:‌ بله. ▫ س: اما ولایت پدرش انضمامی غیرانحصاری است. ☑ ج: بله، مثالی که می‌خواستیم بزنیم از این ناحیه می‌خواستیم بزنیم که انضمام را روشن بکنیم. 📐 خب «التسلط الانضمامی الانحصاری علی الایجاد» این جا هم باز ایجاد است. 4⃣ چهارم؛‌ «التسلط الانضمامی غیر الانحصاری علی الایجاد» تسلط انضمامی غیر انحصاری است مثل همین مثالی که زدیم از ناحیه پدر و جد وقتی که محاسبه بکنیم. خب تا حالا شد چهارم قسم، چهار نوع تسلط و ولایت تصویر شد. 🔢 قسم پنج و شش و هفت و هشت؛‌ این‌ها «التسلط علی الدفع و المنع بالصور الأربعة» یعنی شبیه حق وتو، چیزی را نمی‌تواند ایجاد کند، در آن اقسام قبل او تسلط بر ایجاد داشت حالا یا به نحو استقلال یا به نحو انضمام، یک چیزی را به وجود بیاورد، پدیدار کند آن را. در این قسم این است که نه، چیزی را نمی‌تواند ایجاد بکند ولی می‌تواند مانع بشود، می‌تواند دفع کند، می‌گوید این کار نباید بشود. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
Karimi-MiladHazratAliakbar1396[04].mp3
7.7M
🔆میلاد حضرت علی اکبر (علیه السلام) مبارک باد 🔅صدای آقای محمود کریمی @salmanraoofi
۳ 🔅🔅🔅 📐 پس قسم پنجم شد ولایت بر اماره و... یعنی امارت و حکومت و اقامه مصالح عامه و امور نوعیه. 6⃣ ولایت قسم ششمی که در کلمات هم هست، قائل هم دارد، ولایت گسترده‌تر از این قسم پنجم است که گفته می‌شود ولایت اولویت. در آیه شریفه داریم «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/6) پیامبر عظیم الشأن(ص) حتی در امور شخصیه أولی از مردم هست ولو به مصالح عامه برنگردد، او این ولایت را دارد، همین طور که شخص بر اموالش ولایت دارد، بر خودش ولایت دارد، أولای از او بر همین اموال شخصی، پیامبر عظیم الشأن هست. ◀ بعضی گفتند که فقیه هم در این باب همین طور هست. از باب نمونه عرض می‌کنم؛ این میزان الفقاهه‌ای که اخیراً چاپ شده از مرحوم درچه‌ای که استاد مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است، ایشان در جلد بیست و سوم، صفحه 62، در حاشیه می‌فرماید «و لایخفی أنّه ناصب المقام نقل حکایةٍ وقع بین الشیخ المحسن الخنفر و صاحب الجواهر علی ما نقله الاستاد سلمه الله». نمی‌داند این استاد، شاید آقای آخوند باشد. «و هو أنّ الشیخ محسن» که از فقهای بزرگ عرب هست، شیخ محسن خنفر از فقهای بزرگ هست و ظاهراً صاحب کرامات هم هست ایشان. «کان قائلاً بثبوت عموم النیابة للفقیة حتی أنّ له أن یتصرف کل تصرفٍ کان فإنّه کان للإمام ذلک فلذا یثبت لنائبه» برای این که برای امام این مسأله ثابت است که هر تصرفی می‌تواند بکند. مال زید را برای خودش بردارد ولو مصالح عامه نباشد. مال زید را بردارد بدهد به عمر، همان جور که زید می‌تواند مال خودش ببخشد به عمر، للإمام این که مال زید را بردارد ببخشد به عمر. یا شخص «الطلاق بید من أخذ بالساق» است. زوج، حق طلاق زوجه‌اش را دارد، امام هم این حق را دارد که زوجه زید را طلاق بدهد بدون رضایت زید و هکذا. ⬅ ایشان قائل بوده همین ولایت عامه گسترده که برای امام معصوم(ع) هست، همین برای فقیه هم وجود دارد. این شیخ محسن خنفر، قائل به این مسأله بوده. فلذا قال له صاحب الجواهر «هل یکون للإمام أن یطلق زوجة احدٍ من المسلمین بلاوجهٍ» یک مواردی داریم که حالا در فقه ذکر شده مثل این که زوج غائب شده، چهار سال، چندین سال است خبری از او نیست، خب تحت یک شرایطی آن جا گفته شده فقیه می‌تواند طلاق بدهد. یکی از موارد این است. ⏪ یادم هست که در استفتائات مرحوم آیت‌الله العظمی میلانی رحمه الله، سابقاً دیدم، حالا هم تجدید چاپ شده، آن استفتائات شاید الان باشد. مرحوم آیت‌الله خادمی در اصفهان نامه‌ای نوشتند برای (قبل از انقلاب) مرحوم آیت‌الله میلانی که یک نفر زندانی است و این زندانی او طولانی است و برای زوجه او امر مشکل شده چه کار کند؟ مرحوم آیت‌الله میلانی در جواب می‌نویسند من اخیراً تجدید نظر کردم در ادله ولایت فقیه، این‌ها را بفرستید مشهد، من امرشان را اصلاح می‌کنم. و آقای خادمی هم این‌ها را می‌فرستد مشهد، ظاهراً آیت‌الله میلانی این را طلاق می‌دهد به خاطر این مشکله که برای این زوجه بوده که او مثلاً حبس أبد دارد یا پنجاه سال، سی سال باید زندان باشد، این زوجه در... این توسعه بیشتر... مرحوم امام به این توسعه قائل نیستند در ولایت فقیه. ایشان «فی ما یرجع الی الحکومة» می‌فرماید. اما این بزرگان أوسع است. حالا این شیخ محسن خنفر رضوان الله علیه، این سعه بالا را قائل بوده فلذا «قال له صاحب الجواهر هل یکون للإمام أن یطلق زوجة‌ احدٍ من المسلمین بلاوجهٍ فقال نعم» شیخ محسن خنفر گفت بله. «فقال صاحب الجواهر أیها الناس إشهدوا أنّی طلقت زوجة الشیخ محسن» شما قائل به این هستید دیگه، خیلی خب. «فقال شیخ محسن إنّ الکلام فی الصغری یعنی لم یحرز بعده اجتهادک» بله مرحوم آسید محسن امین هم در اعیان الشیعه این داستان را نقل فرموده. 📐 خب این هم قسم ششم هست. ما آن که حالا در صدد بیان آن هستیم که آیا از مقبوله استفاده می‌شود همان پنجم است، نه ماسبق و نه این ششمی که حالا بعضی قائل هستند. این امر اولی که باید به آن توجه کنیم که از ناحیه متعلق ولایت این... ❇ امر دومی که باید به آن توجه کنیم این است که مقصود از ولایت چیه و انقساماتی که ولایت دارد چه انقساماتی است که ببینیم آیا در مقام استفاده از مقبوله تمام آن‌ها استفاده می‌شود یا نه؟ 🔹 مقصود از ولایت عبارت است از تسلط فقیه بر امر یا امور، شبیه آن چه که برای مالک می‌گوییم، می‌گوییم «الناس مسلطون علی اموالهم» ما از این «الناس مسلطون علی اموالهم» چه می‌فهمیم؟ چه مفهومی به ذهن ما می‌آید؟ این مفهوم به ذهن ما می‌آید که او سلطه دارد بر اموالش، هرچه را اختیار کند می‌تواند راجع به آن انجام بدهد، می‌تواند بفروشد، می‌تواند هبه کند، می‌تواند خودش تصرف کند، می‌تواند اباحه تصرف برای دیگران بدهد و هکذا و هکذا. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi