eitaa logo
سلمان رئوفی
5.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 (67) 2- قاعدۀ دیگری که باید بحث کنیم و قاعدۀ مهمّی است، این است که: کلّ معاملةٍ بالباطل فهی فاسدة. نمی‌گوییم حرام تکلیفی؛ چون بحث خواهیم کرد که ببینیم آیا از مدرک این قاعده، حرمتِ تکلیفی هم برمی‌آید یا نه؟ امّا فساد و حرمت وضعی مسلّماً از این دلیل برمی‌آید که شرح خواهیم داد. مدرک این قاعده، جملۀ شریفه‌ای از آیۀ قرآن است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این جمله در دو آیه آمده است: یکی در سورۀ مباركۀ بقره: «و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لِتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالإثم و أنتم تعلمون» . دوّم در سورۀ مباركۀ نساء، همان آیه‌ای که غالباً در کتب معاملات به آن تمسّک می‌شود: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلّا أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم و لاتقتلوا أنفسکم إنّ الله کان بکم رحیماً» . بنابراین، جملۀ «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» دو جا در قرآن تکرار شده است. آیۀ دوّم که آیۀ سورۀ نساء است و در ادامه‌اش جملة «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض» هست، مکرّر در مباحث معاملات مطرح و بحث شده است. لکن آنچه از اين آيه مورد استفادۀ فقهاء قرار گرفته است، غیر آن چیزی است که ما می‌خواهیم از این آیه استفاده کنیم. آنها خواستند از اين آيه اطلاقی اخذ کنند که به آن در هر موردی که در اعتبارِ قيد زائدي در يك معامله شکّ وجود دارد، تمسّک بشود؛ که با این اطلاق،آن قيد زائد را نفی بکنند. یا به تعبیر دیگر، خواستند یک قاعدۀ کلیه‌ای درست کنند با این آیه شریفه که هر معامله‌ای که عن رضیً باشد، ولو دلیل خاصی نداشته باشد، جایز و ممضی است. فرض بفرمایید اگر شک کنیم که در صیغۀ بیع، عربیّت شرط است یا نه؟ تمسّک می‌کنند به اطلاق «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» می‌گویند (مثلاً): اطلاقِ این آیه، نفی می‌کند قیدِ لزوم عربیت را. بنابراين، فقهاء در مکاسب و در ابواب گوناگونِ معاملات، معمولاً برای اثبات حليّت یا لزوم معامله یا در باب معاطات و امثال اینها به این آیه تمسّک می‌کنند، تمسّک به عقد مستثنی است، «إلّا أن تکون تجارة عن تراضٍ». استفاده‌ای که ما از آیه می‌خواهیم بکنیم به این بخش از آیه یعنی به عقد مستثنی هیچ ارتباطی ندارد. ما از عقد مستثنی منه می‌خواهیم استفاده کنیم که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» است؛ لذا بعضی از بحثهایی که در ذیل این آیه هست، ما آن بحثها را وارد نمی‌شویم. مثل اینکه استثناء، منقطع است یا متصّل. یا اینکه آیا در «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» اطلاق تامّ است یا نه؟ اطلاقی وجود دارد یا ندارد؟ اينكه مراد از تجارت آیا بیع است یا اعمّ از بیع است؟ اینها را بحث کردند. بحثهای متعدّد دیگری هم هست. فرض کنید اگر استثنای منقطع است، نکتۀ منقطع‌بودنِ آن چیست؟ اینها ارتباطی به بحثِ اینجای ما ندارد. ما استنادمان به این آیۀ شریفه به آن جملۀ مستثنی منه است یعنی: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». جمله‌اي كه در هر دو آیه تکرار شده است، می‌خواهیم از این، استفادۀ قاعدۀ کلّی بکنیم. برای اینکه مطلب را درست بدست بیاوریم، تارةً: باید در مفردات این جمله بحث کنیم، معنای مفردات جمله را بفهمیم، و أخری: معنای مفهومی جمله را استحصال کنیم و بیان کنیم. امّا مفردات: «لاتأکلوا»، «أموالکم»، «بینکم» و «بالباطل». امّا «لاتأکلوا»، أکل در اینجا بدیهی است که به معنای حقیقی خود «خوردن» نیست. چنانچه در فارسی می‌گویند: مالِ مردم خور، حرام خور. معنایش این نیست که واقعاً می‌‌خورد! معنای اکل در اینجا، تملّک و تصرّف و دست‌گذاشتن بر روی یک شیئی است. این، در محاورات عرب هم فراوان است. مثلاً می‌گوید: فلانٌ یَستَأکِل الضعفاء لِیَأخُذ أموالَهم، كه اين عبارت در لسان العرب است. یا أکَّلتُک فلاناً، فلانی را به تو خوراندم، معنایش این است که أمکَنتُک منه، تو را بر او مسلّط کردم، دست تو را بر روی او بازگذاشتم. أکل، به این معناست. یا در آیۀ قرآن است «لاتأکلوا الرّبا أضعافاً مضاعفة»، ربا نخورید؛ یعنی در مالِ ربا تصرّف نکنید! معنایش خوردن نیست. کسی آن جنسی را یا پولی را که از ربا بدست آمده است، نمي‌خورد. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از میرهاشم حسینی
⚫️ مجلس بزرگداشت حضرت آیت الله مصباح یزدی(رضوان الله علیه) 🔰با سخنرانی استاد میرهاشم حسینی 🔸چهارشنبه - ساعت 15 🌐 پخش از صفحات رسمی: 👈اینستاگرام‌استاد‌ میرهاشم‌حسینی https://www.instagram.com/Mirhashem_ir 👈 روبیکا استاد میرهاشم حسینی: https://rubika.ir/Mirhashem_ir -------- ▫️کانال‌اطلاع‌رسانی ايتا استاد میرهاشم‌حسینی https://eitaa.com/Mirhashem_ir
👈خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ 👈اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. 👈«لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ 👈وارد جامعه می شود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. می توان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، 🔆جریان های بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود می آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. 👈دنبال این ها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از ، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ، اگر نگوییم از همه‌ی این ها، از بسیاری از اینها - 👈می شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... و. این، یکی از کارهای اساسی است. 👈این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما [طلاب نخبه] نمی تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. 🔆بیانات در دیدار نخبگان ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ @salmanraoofi
🔸 (68) یا در حدیث «لَعن الله آکِلَ الرّبا و مؤکِلَه»، خورندۀ ربا و خورانندۀ ربا. که خورندۀ ربا عبارت است از آن مقرِض، خورانندۀ ربا عبارت است از آن مقتَرِض که وقتی قرض گرفت، ربا را می‌خوراند به آن قرض دهندۀ بی‌مروّت و پول ربا را به او می‌دهد. این، مؤکّل است. بنابراین، اکل در این موارد معنایش معلوم است. اکل یعنی تملّک، تصرّف، دست‌گذاشتن بر اموال دیگران. «أموالکم» یعنی چه؟ مراد این نیست که مال خودتان را نخورید. هر کسی مال خودش را می‌تواند بخورد، حق و باطل ندارد. ضمیر «کُم» راجع است به مخاطبین به «یا أیّها الذین آمنوا». هم در آیۀ سورۀ نساء این است که «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»، و هم در آیۀ سورۀ بقره «یا أیّها الذین آمنوا» چند آیۀ قبل در آیات صیام است. بنابراین، مخاطبْ جامعۀ مؤمنین‌اند. البته همه‌جا خطابِ جمع به این معنا نیست، لکن در موارد متعدّدی خطابِ جمع خطابِ به جماعت است کأنّه جماعت را، مجتمَع را، مجموعۀ مخاطبین را که مؤمنین هستند مثل یک شخصِ واحدی فرض کرده است که این شخصِ واحد قطعاً مالی دارد، مالِ این شخصِ واحدکه مجتمَع است، چیست؟ همان چیزی است که مجموعۀ مال این فرد و آن فرد و آن فرد و آن فرد است، همچنان‌که هویّت انسانی این مجتمَع که یک هویّت وحدانی دارد؛ یک جامعه، یک ملّت، این یک هویّت وحدانی دارد. همچنانکه این هویّت وحدانی از لحاظ بشری متشکّل است و قابل تجزیه است به هویّت تک تک افراد، تشکیل شده از این آدم، آن آدم، آن آدم، تا می‌شوند بیست میلیون، سی میلیون. اموالشان هم همین‌طور است. این مجتمَع یک مالی دارد که عبارت است از مالِ متعلّق به این، مال متعلّق به آن، مال متعلّق به آن. این ربطی به او ندارد. مالِ شخصیِ زید، مال شخصی عمرو، مال شخصی بکر، مال شخصی خالد، اینها را وقتی در اعتبار به نظر می‌آورید، مجموع این اموال متعلّق می‌شود به مجموع این چند نفر. این، غیر از اموال عمومی يا مال بیت المال است که همه در آن شریکند. درست مثل «و لاتقتلوا أنفسکم» است، خودهاتان را نکُشید، نه اینکه خودکشی نکنید (حالا بنا بر اینکه به این معنا باشد). آنجا البته دو قول هست. اگر به این معنا که دیگرکُشی نکنید؛ یعنی در جامعه‌ای، چرا خودهایتان را می‌کُشید؟! همین که در فارسی هم مستعمل است. بنابراین، وقتی می‌گوید: لاتأکلوا أموالکم، یعنی مال دیگران را که جزئی است از این مجموعۀ مالی که متعلَّق است و منتسَب است به جامعه، این را لاتأکلوا بالباطل. بنابراین، مراد از «لاتأکلوا أموالکم» این نیست که مالِ شخصِ خودتان را نخورید، چنانچه بعضی از مفسّرین مثل فخر رازی گفتند که مال شخصِ خودتان را نخورید به باطل! یعنی مثلاً پول را ندهید شراب بکنید و بخورید، مراد این نیست. و امّا قوله تعالی «بینَکم»، مستفاد از این کلام این نیست که کسی مالِ کسی را بردارد بخورد، بلکه کلام در تصرّف در مال دیگران بوسیلۀ آن مبادلاتی است که بین او و دیگران انجام می‌گیرد، کلام در این است. که مرحوم آقای طباطبائی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در المیزان، عبارت خوبی دارند، تفطّن خوبی دارند. ایشان می‌فرمایند: و فی تقیید قوله «لاتأکلوا أموالکم» بقوله «بینکم» الدالُّ علی نوع تجمّع منهم علی المال و وقوعه فی وسطهم. اینکه گفتند: «أموالکم بینکم» کأنّه مالی است در وسط اینها، اینها تجمّع بر این مال دارند. این‌طور تصویر می‌شود، از این استفاده می‌شود: إشعارٌ أو دلالةٌ بکون الأکل المنهیِّ عنه بنحو إدارته بینهم. می‌فرماید: اکل مالِ غیر را نکنید، آن اکلی که ناشی است از تبادل مال، که مال دست به دست می‌گردد، به دور می‌افتد. این به او می‌دهد، او به این می‌دهد، این به او می‌فروشد، او به این هبه می‌کند. و نقلُه من واحدٍ إلی آخر بالتَّعاور و التّداول. احتمال می‌دهم تعاور غلطِ تصحیف باشد، «تعاوُض» درست باشد. در المیزان، تعاور دارد. تعاور هم ممکن است بگوییم، یعنی عاریه بدهند؛ چون ملکها، ملکهای عاریه‌ای است. انسان عاریه‌ای یک چیزی دارد، بعد که می‌فروشد، این عاریه منتقل می‌شود به او. بنابراین، به این نکته باید توجّه کرد که «لاتأکلوا أموالکم بینکم» فرق دارد با «لاتأکلوا أموال الناس». کما اینکه در بعضی از آیات، در خود همین آیه، در پایان آیه این‌طور دارد: «لتأکلوا أموال الناس بالباطل». در سورۀ بقره آمده: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». آنجا هم أکل به باطل است، امّا «بینکم» آنجا نیست. معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔶کارکردها و فواید علم : آیا باید فقط به عرفان عملی پرداخت و نباید به عرفان نظری اهمیت داد؟ یا علم عرفان نظری نیز لازم و مفید است؟ پاسخ: ، اصل، مهم و اساسی است اما هیچ گاه نباید گمان شود که نیازی به عرفان نظری نداریم. کسانی که چنین تصوراتی دارند قطعا در اشتباهند. توضیحش این است: عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است. عارفان اسلامی به برکت سیر و سلوک یا جذبه و هدایت های شریعت، حقایق هستی را شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه و تبیین کرده اند. به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم کرده است. علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد. عرفان نظری فواید و برکات زیادی دارد؛ از جمله: ۱. عرفان نظری، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی و تسلط به این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و است. این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را توضیح می دهد و کسانی که اهل شهود نیستند می توانند از این طریق، به مشهودات نهایی عارفان درباره هستی، علم حصولی پیدا کنند. ۲. عرفان نظری، از عرفان و مسائل عرفانی دفاع می کند. ۳. عرفان نظری، به فلسفه و کمک شایانی می کند؛ چرا که این سه علم، از جهت قلمرو پژوهش و تبیین، اشتراکاتی دارند. فلسفه، هستی شناسی بر پایه عقل است؛ کلام، مسائل اعتقادی را بحث می کند و هستی شناسی اش بر پایه نقل و عرفان نظری هستی شناسی بر پایه شهود است. ۴. ، قوی ترین و بهترین دستگاه فکری موجود برای تبیین معارف الهی است و بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد. زیرا به فرموده خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است. ۵. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف را فراهم می کند. مباحث مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و حق تعالی، علم خداوند، ، ، و مباحث انسان کامل همچون ضرورت انسان کامل، ، نبوت، رسالت، ، معجزه و کرامت، و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث همچون حقیقت موت، ، ، نفخ صور، ، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و.... در حقیقت، مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر و وارد شده در باب معارف و عقاید است و کسی که از این علم بی بهره است، از معارف عمیق آیات و روایات بی بهره می ماند. ۶. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود. ۷. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است. عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است. محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد. ۸. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای در و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد. ، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، های خود را می تواند بفهمد. ۹. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند. ۱۰. علم عرفان نظری می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی و فرهنگی باشد. [ ] از این رو، باید برخی از عزیزان که توانایی و علاقه دارند، بعد از فراهم کردن مقدمات لازم، زیر نظر استاد مسلط، با برنامه مناسب، عرفان نظری بخوانند و متخصص شوند تا جامعه انسانی از این نعمت بزرگ، بی بهره نماند. به لحاظ می‌شود گفت: تحصیل، تحقیق، تدریس و تألیف در زمینه عرفان نظری، واجب کفایی است. استفاده شده از کانال استاد واحد جوان @salmanraoofi
🔸 (69) معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است. آنجا با شاهد دروغ و قسم دروغ، قضیه را به نفع خودتان تمام کنید! نتیجه این بشود که: «لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». اینجا دیگر «بینکم» نیست، اینجا خوردنِ مال مردم است. پ س یک اکلِ مال به باطل است که انسان مالِ مردم را می‌خورد! که در این آیۀ «لتأکلوا فریقاً مِن أموال الناس بالباطل» گفته شده، یا در آیۀ «إنّ کثیراً مِن الأحبار و الرّهبان لَیَأکلون أموال الناس بالباطل» گفته شده، که این، خوردنِ مال دیگران است. یک مطلب، اکلِ مال الناس بینهم بالباطل است. «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این چیز دیگر است. مراد این نیست که انسان مالِ مردم را بخورد. مراد این است که نحوۀ دَوران‌دادن مال و گرداندنِ مال بین شما و مردم، نحوۀ باطلی نباشد، که اکل مال از طریق یک معاملۀ باطل، یک ادارۀ باطل، یک مُداوِلۀ باطل حاصل بشود. نهی از این است. اینها دو مطلب است. بنابراين، کلمۀ «بینکم»، اینجا حاملِ یک معنای مهمّی است. من البته دیدم بعضی دیگر از مفسّرین هم- مفسّرین قدیمی- به همین معنا توجّه کردند، مرحوم آقای طباطبایی هم توجّه کردند. البته به ذهن خود ما هم این معنا رسیده بود، که بعد در استحصال مضمونِ آیه این را عرض خواهیم کرد. کلماتِ آن مفسّرین را هم ذکر می‌کنیم. می‌رسیم به «بالباطل». اینجا یک کلام در باب معنای «باء» است که این «باء» «بالباطل» به چه معناست؟ یک کلام در معنای باطل است که خودِ باطل به چه معناست؟ این «باء» غالباً در استعمالات به معنای «باء» استعانت است که همین «باء» استعانت را در تعبیرات خیلی از فقهای ما، اصولیین و غیره، تعبیر می‌کنند از آن به «باء» سببیّت. با اینکه اینها با هم فرق دارد! «باء» استعانت آنجایی است که استعمال می‌شود برای افادۀ استعانت به چیزی، مثل کتبتُ بالقلم. اینجا به سبب قلم نباید گفت! سببیّت و علیّت نیست، اینجا استعانت است. کتبتُ بالقلم، بوسیلۀ قلم، با استعانت از قلم نوشتم. معمولاً آنجاهایی که مجرور به «باء» ابزار یک فعلی است، آنجا این «باء» برای استعانت است. امّا گاهی می‌گویند: فَبِما نقضِهِم میثاقَهم، این «باء» باءِ سببیّت است؛ یعنی به سبب نقضهم، ِاینجا «باء»، باءِ سببیت است. معمولاً در کلمات، مشاهده می‌شود که مکرّر از «باء» استعانت تعبیر می‌کنند به «باء» سببیّت. به هر حال، مراد معلوم است. اینجا یا باء، باء سببیت است که به معنای استعانت است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»؛ یعنی بسببِ أمرٍ باطل، بالإستعانة مِن أمر باطل. که آن امر باطلی که به استعانۀ آن شما اکل مال می‌کنید، چیست؟ مثلاً فلان‌طور معامله، معاملۀ منابذه، معاملۀ رشوه و از قبیل اینها. یا باء الصاق است. الصاق یعنی جملۀ قبل را به جملۀ بعد ملصَق‌کردن و ملحق‌کردن؛ مثل «مررتُ بزید»، این «باء» به معنای الصاق است؛ یعنی کان مروری مُلصَقاً بزید. که بگوییم: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بشیءٍ ملصَقٍ بالباطل؛ یعنی علی وجه الباطل. نتیجه این می‌شود که «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل» مثلاً. یا به این معنا بگیریم، فرقی نمی‌کند. پس آنچه مستفاد از ظاهر آیه است این است که: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل». بر وجه حقّ اگر چنانچه اموال یکدیگر را بخورید، مانعی ندارد. بر وجه باطل، اموال را تصرّف نکنید و نخورید! به نظر من می‌رسد که «باء» استعانت است یا «باء» الصاق است، و نيز ممكن است یک معنای دیگری باشد. البته اینجا مرحوم آقاي خويي یک احتمالی را مطرح کردند که این به معنای باء تعویض باشد؛ مثل «بعتُ هذا بهذا»، یعنی در عوض. این را فروختم در عوضِ این. «باء» باءِ تعویض است به معناي: چیزی را عوض چیزی قراردادن. به آن مقابله هم می‌گویند، باء مقابله یا باء تعویض. مرحوم آقای خویی احتمال دادند که باء مقابله باشد، که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بعوضِ الباطل، در مقابل یک چیز باطلی؛ یعنی پولتان را ندهید شراب بخرید که شراب باطل است! این هم یک احتمال. البته این احتمال أضعف از آن دو احتمال است. و أمّا باطل، باطل چیست؟ در باب باطل بحثهای زیادی شده است؛ چون در قرآن کلمۀ باطل با شقوقِ مختلفش مکرّر آمده است، شاید سی و چهار، پنج مورد کلمۀ باطل، یبطل، بَطل، آمده است. اگر انسان بخواهد استحصال کند، یک احاطه‌ای به این آیات لازم دارد. ما یک مروری و یک نگاهی کردیم، یک جمع‌بندی‌ای از این آیات را عرض می‌کنیم. ان‌شاءالله فردا. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔆سید منذر حکیم مدیر کل پژوهش مجمع جهانی اهل بیت(ع) 🔆چرا برخی با رویکرد مقارن در فقه، مخالفند؟ 🔹 اینکه بسیاری ازعلمای بزرگوار شیعه به فقه مقارن نپرداخته و به حداقل آن که باب تعارض است اکتفا کرده‌اند؛ شاید به این دلیل است که گمان می‌کردند بعد از مقارنه‌هایی که علمای سلف مثل مرحوم شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی، محقق، علامه و شهیدین انجام دادند، دیگر ظرفیت تمام شده است و مقارنه بحث کردن بی فایده است، زیرا با تحقیقات آنها، مراد از رشدی که در مخالفت با اهل سنّت قرار داده است روشن می‌باشد. 🔹 برخی علل نپرداختن به فقه مقارن را افتادن در دامن طرق غیر صحیح می‌دانند. به نظر ایشان، وقتی منابع شیعه مشخص بوده و راه استنباط واضح است، پرداختن به ادله و مباحث آنها، ناخودآگاه ما را به سمت مخالفین کشانده و ممکن است سبب گرایش‌های غیر صحیح گردد. 🔹 اما اگر مثل مبنای مرحوم بروجردی را مد نظر قرار دهیم، می‌یابیم که این راه نه‌تنها نادرست نیست، بلکه بسیار نیازمند به کارگیری این شیوه هستیم. به نظر مرحوم بروجردی، برای فهم کلام امام صادق (ع) که درگیر با اهل سنت بودند و سوالات فقهی آنها را پاسخ می‌دادند، باید مطالب اهل سنت دیده شود تا فهمی دقیق‌تری از کلام امام صادق (ع) داشته باشیم. 🔹 در نتیجه، فقه اهل سنت موضوعیت ندارد. بلکه طریقی برای رسیدن به مبنای صحیح و دقیق است، لذا این چنین نیست که ظرفیتش تمام شود، بلکه همیشه نیازمند دانستن فقه اهل‌سنّت هستیم. ره @salmanraoofi
🔸 (70) دربارۀ جملۀ آیۀ شریفه «لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» که عرض كرديم در دو جاي قرآن هست؛ بسیاری از مفردات اين آیه را عرض کردیم، رسیدیم به کلمۀ «باطل». مراد از باطل چیست؟ یک حرف، حرفِ لغویین است که ببینیم باطل را به چه معنايي می‌گيرند؟ بعد ببینیم در استعمالات قرآنی از مجموعِ دهها موردی که کلمۀ باطل در قرآن به کار رفته است، محصَّل و مستحصَل از اینها چیست؟ وقتی که در قرآن، باطل گفته می‌شود، از آن چه چیز اراده می‌شود؟ بعد برسیم به اینکه مراد از باطل در این آیۀ شریفه چیست و چه چیزهایی معاملۀ به باطل یا اکل به باطل است؟ که بگوییم: یا معامله فاسد است، یا حرمت تکلیفی هم بشود ثابت کرد. در لغت، یک معنای اصلی برای باطل ذکر می‌شود که انسان در مجموع می‌فهمد معنای اصلی این است، و یک سلسله و مجموعه معانی‌ای که بر اساس آن معنای اصلی به تدریج در بین اهل لسان و اهل لغت رائج شدند. غالباً لغات این‌طوری است، یک هستۀ مرکزی دارد، یک معنای مرکزی و اصلی دارد که اوّل به این معنا به کار رفته است، بعد بر حسب وجوه و اعتبارات و عنایات گوناگون، این معنا توسعه پیدا کرده است، شقوقی پیدا کرده است. لکن در واقع، وقتی انسان نگاه کند، هر یک از این معانیِ بالعنایه، مرجعش به همان معنای اصلی است؛ لذا در میان کتب لغت، خصوصیت کتاب مقاییس اللغه ابن فارس این است که آن معنای اصلی را، ذکر می‌کند، اینکه چقدر مصیب در این معناست یا مصیب نیست، نمی‌خواهیم راجع به اعتبارِ آن کتابِ لغت عرض کنیم. به هر حال، در کلمۀ باطل هم همین‌طور است. آنچه معنای اصلی است در «بَطَل»، معنای نابودی و هلاک و نبودن‌شدن است. معنای باطل در اصل این است. بعد البته معانی حاشیه‌ای که در واقع معانی بالعنایه هستند، که به تدریج صورت حقیقت به خودشان گرفتند، همۀ اینها در حال حاضر معنای حقیقی‌اند، نمی‌شود گفت آنچه اهل لغت ذکر می‌کنند، معانی مجازیند؛ لذا به لغت که مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم باطل به معنای ذهاب الشیء، ضیاع الشیء، ضایع‌شدن، گم‌شدن، خسران، زوال، فساد، قلّت مکث، چیزی که یک لحظه‌ای هست و بعد نیست، و دوامی ندارد، آمده است. این، آن معانی‌ای است که در لغت است. در کلمات مفسّرین کلمۀ باطل، قریبِ همین معانیِ لغوی تفسیر شده است؛ چون در قرآن کریم در سی و چند مورد کلمۀ باطل آمده است. مفسّرین قدیمی مثل إبن عباس و قُتاده تا مفسّرینی که بعداً آمده‌اند، یکجا باطل را به شیطان معنا کردند، یکجا باطل را به شرک معنا کردند، یکجا به بهتان، یکجا به کذب، و از این قبیل. مثلاً در آیۀ شریفۀ «لاتلبسوا الحقّ بالباطل» حق را به قرآن و باطل را به تورات و انجیل یا کتب محرّفه تفسیر کردند. غالباً مصادیق را ذکر کردند. لکن آن چیزی که ما با ملاحظۀ چندین آیۀ قرآنی بدست می‌آوریم، یک سخنِ جمع‌بندی‌شده است که این را عرض می‌کنیم. اگر انسان بی‌دقّت به این حرف نگاه کند، به نظر یک حرف خطابی و منبری می‌آید، امّا اگر در این حرف دقّت شود، یک حرف استدلالی و منطقی است. این جمع‌بندی‌ای که از معنای باطل در قرآن به نظر انسان می‌رسد، این در این آیۀ مورد بحث ما هم مورد استفاده قرار می‌گیرد، در بقیۀ مواردی هم که کلمۀ باطل آمده است: «لِیُحِقُّ الله الحقَّ و یُبطِل الباطل» و موارد زیادی که حق و باطل مقابل هم آمدند، در آنجاها هم می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. آنچه در مجموع فهمیده می‌شود این است كه: باطل در قرآن، مقابل حق است. همه‌جا مقابل حق و ضدّ حق شناخته شده است. حق یعنی چه؟ حق یعنی ما هو کائنٌ، ما هو واقعٌ، ما هو ثابتٌ، آنچه هست، آن را حق می‌گویند؛ یعنی واقعیّت. باطل بنا بر این، یعنی ما لاوقوعَ له، ما لاثَباتَ له، وجود ندارد، حقیقت ندارد، واقعیّت ندارد. این، معنای باطل است در قرآن. حق و باطل در کتاب کریم الهی در چهار مورد به کار رفته است. بطور کلّی حقیّت و بطلان به چهار چیز، چهار مورد نسبت داده شده است که آیاتش را می‌توانید مراجعه کنید: یکی در مورد ذات حقّ متعال است که: «ذلک بأنّ الله هو الحقّ و أنّ ما یَدعون من دونه الباطل». آلهۀ دیگر باطلند، ذات مقدّس حق، حقِّ مطلق است، نفسِ ثَبات و وجود است، حقّانیت مطلق است، حقّ است، وجود دارد. سایر آلهه وجود ندارند. بت هست، آن بتی که او را إله می‌دانند، او در یک مرحله‌ای از وجود جمادی است، یا انسانی است که وجود دارد، امّا به عنوان أنّه إلهٌ اصلاً وجود ندارد. این در یک مرحله است که حق در مقابل باطل، یعنی ذات مقدّس ربوبی و ذات اقدس الهی در مقابلۀ با مَن عداه؛ چه آن کسانی که ادّعا می‌شود که اینها ربوبیّت دارند و الوهیّت دارند، چه در مقابل کلّ خلق با یک نگاه دیگری- که آن محلّ کلام ما نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔅عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ى علميه- همانطور كه امام (ره) مكرر فرمودند- قاعده ى نظام جمهورى اسلامى است و همه چيز روى اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلى امكانپذير است، و هركدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همهى آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد........ اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناى پيچيده و ممتازى كه امام (ره) براى ما معنا مى كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مى كنيم يعنى تركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره): فقه جواهرى حوزه و روحانيت ؛ ص96 @salmanraoofi
هدایت شده از بیداری ملت
🔴اتفاقاتی که اخیرا برای ادمین و خانواده ی محترمش افتاده، در عین حقیقت بودن ماجرا، واقعا باور کردنش حداقل در دوره ی ریاست آیت الله رئیسی بر قوه قضائيه سخت و ناممکنه! به طرز عجیبی احساس می کنم تمام این ماجراها مخصوصا فشار مضاعف چند مامور کلانتری و قاضی پرونده به این خانواده که متاسفانه منجر به فوت پدر و ضرب و جرح داماد و مادر خانواده که الان در بیمارستان بستری هستن شده، اون هم توسط مامورینی که باید حافظ جان و مال و ناموس مردم باشن، فقط و فقط توسط عواملی برای ضربه زدن به آبروی نیروهای خدوم و ایثارگر و شخص رئیس قوه قضائیه، برنامه ریزی شده! دقت کنید؛ برخورد قهری به شدید ترین شکل ممکن و به رغم وجود مستندات قوی و محکم مبنی بر بی گناهی خانواده محترمی، که حتی به فرض محکومیت و نداشتن ادله، این شدت برخورد حتی با بدنام ترین محکومین امنیتی و قاتلان زنجیره ای هم دیده نشده، چه دلیلی می تونه داشته باشه؟ اون هم دقیقا با خانواده ادمین کانالی که یکی از سرسخت ترین رسانه های مدافع مواضع نظام و مخصوصاً شخص آیت الله بوده و هست! توهم توطئه ندارم اما عجیب شاخکام حساس شده روی این موضوع، و البته علت سکوت کانال های شلوغ اصطلاحا انقلابی هم برام قابل درکه! همون مسئله ی "تُف سربالا" و ازین حرفا...!!! عبدالرضا یعقوبی ✍️بیداری ملت @bidariymelat
سلمان رئوفی
🔴اتفاقاتی که اخیرا برای ادمین #بهلول و خانواده ی محترمش افتاده، در عین حقیقت بودن ماجرا، واقعا باور
باسمه تعالی جناب حجت الاسلام و المسلمین رئیسی در این مورد شخصا پاسخگو باشند و پیگیری کنند که کار به پیگیری مستقیم رهبر معظم انقلاب نکشد ان شاءالله والسلام سلمان رئوفی @salmanraoofi
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi