eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
980 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
📰 دکه روزنامه‌ - یکشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۱
۱۵ 🎈‌ "بادکنک" ❣بچه‌ها عاشق بادکنک هستند؛ اما تنها در دست گرفتن بادکنک نیست که آن ها را شاد می‌کند. بازی با بادکنک می‌تواند آن ها را به هیجان بیاورد در این جا به عنوان نمونه به چند بازی اشاره می‌کنیم: -💠الف) بچه‌ها دوست دارند بازی‌های بزرگ‌ترها را انجام دهند؛ مثل والیبال، تنیس، پینگ پنگ؛ اما توانایی بازی‌کردن با توپ های سنگین را ندارند. 🌻بادکنک، جایگزین مناسبی برای توپ این بازی هاست. شما در یک طرف ایستاده و کودکتان در طرف دیگر بایستد بادکنک را مثل بازی والیبال به طرف هم پرت کرده و نگذارید روی زمین بیفتد. این کار را با راکت تنیس یا پینگ پنگ هم می‌توان انجام داد. 🌻اتاق را به دو قسمت تقسیم کنید که توپ در زمین هر کسی افتاد، یک امتیاز به نفع دیگری محسوب شود. -💠‌ب) بادکنک وقتی می‌ترکد دور انداختنی نیست. از ترکیدۀ آن هم می‌شود استفاده کرد. بادکنک ترکیده را روی یک لیوان کشیده و آن را ببندید. حالا با نوک انگشتتان به گونه ای که بادکنک پاره نشود، آن را به طرف خودتان کشیده و رها کنید. در این صورت صدای جذابی برای بچه ها تولید می‌شود. ⚜جَست و خیز حاصل از بازی‌های بادکنکی، ورزش جسمی کودکان است. ➕یادگیری استفاده از یک وسیله تا آخیرن حد ممکن هم از مزایای برخی دیگر از این بازی هاست. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
: 🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت بیست و نهم 💠 یک نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند. تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️صحبتهای مهم جناب آقای دکتر بانکی پور در رویداد هم آهنگ: خطرناکترین بحرانی که از ابتدای تاریخ تاکنون ایران را تهدید می کند.😱
🏴 به مناسبت ۲۸ محرم سالروز رحلت این صحابی "منافق‌شناس" قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2881 ◀️ قسمت سوم ... روزی دیگر امام علی (علیه السلام) بر فراز منبر رفت و گفت: "أیها الناس، سلونی فإنّ بین جوانحی علماً جماً" شخصی به نام "ابن الکوّاء" بلند شد و سؤالات زیادی از حضرت پرسید؛ از جمله گفت: نظرت درباره حذیفه چیست؟ حضرت در جواب فرمود: "ذاک امرؤ علم أسماء المنافقین إن تسألوه عن حدود الله تجدوه بها عالماً" "او مردی است که نام منافقان را می داند. اگر از او در باره حدود الهی پرسش کنید، خواهید دید که بدان آگاه است." 🔹 فرماندار مدائن عمر بن خطاب، حذیفه را به فرمانداری مداین منصوب کرد و در این باره نامه ای به مردم مدائن نوشت. در این نامه آمده است: به حرفش گوش کنید و از او اطاعت کنید و هر چه خواست به او بدهید. حذیفه همراه با نامه خلیفه، به طرف مدائن حرکت کرد. خبر ورود فرماندار جدید به مردم مدائن رسید. آنان برای استقبال، به دروازه شهر آمدند، دیدند شخصی سوار بر الاغ در حالی که نان جو می‌خورد، به طرف شهر در حرکت است. بی‌اعتنا از او گذشتند و از افرادی که پشت سر او در حرکت بودند، سوال کردند: فرماندار، کدام یک از شما هستید؟ گفتند: همان کسی که بر الاغ سوار بود. ساده زیستی حذیفه در جایی که روزگاری پایتخت ایران بزرگ بوده، اثر تبلیغی عمیقی بر مردم آن منطقه گذاشت. پس از استقرار در مدائن، مردم نزد حذیفه آمدند و گفتند: چه می خواهی؟ حذیفه در جواب آنان گفت: تا در میان شما هستم، طعامی که بخورم و علفی که به الاغم بدهم. پس از مدتی حذیفه از کار برکنار و سلمان فارسی به جای او فرماندار شد و پس از مرگ سلمان، دوباره با حکم عمر، حذیفه به فرماندری مدائن منصوب شد. 🔹هنگامی که عثمان کشته شد و امام علی (علیه السلام) به خلافت رسید، خبر به حذیفه رسید. از این خبر خوشحال شده و گفت: اگر تیرهایی در کمان داشتم همه را بر شکم عثمان می‌زدم، او در حالی که فاجر بود مرد. آنگاه دستور داد، مردم در مسجد تجمّع کنند. حذیفه با وجود مریضی سختی که داشت با کمک یاران و فرزندانش در جمع مردم حضور یافت و پس از حمد خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر به آنان گفت: الحمد لله الَّذی أحْیا الحقّ و أمات الباطل و جاء بالعدل و أدحض الجور و کبت الظّالمین. أیها النّاس".. . إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.. ." و أمیر المؤمنین حقّاً حقّاً و خیر من نعلمه بعد نبینا محمد رسول الله و أولی الناس بالناس و أحقّهم بالأمر ... آنگاه دست راست را در دست چپش قرار داد و گفت: این بیعت با امیر المؤمنین (علیه السلام) است. 🔹فرماندار امام علی (علیه السلام) امام علی (علیه السلام) هنگامی که به خلافت رسید، حذیفة بن یمان را به عنوان فرماندار مدائن ابقا کرد. 🔹راوی حدیث حذیفه روایات زیادی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است؛ به طوری که صحیح مسلم و بخاری، ۲۳ حدیث به واسطه او از پیامبر نقل کرده اند. دو روایت از وی که از پیامبر نقل می کند: روی حذیفة؛ قال النبی (صلی الله علیه و آله): "ضَرْبَةُ عَلِی یوْمَ الْخَنْدَق، أَفْضَل مِنْ أَعْمال امَّتی إلی یومِ الْقِیامَة." "روی حذیفة قال النبی (صلی الله علیه و آله):» أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا وَ لا تُؤْتَی الْبُیوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا." ◀️ وفات در بیست و هشتم محرم، سالروز وفات حذیفه از بزرگان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از خواص اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) واقع گردید. حذیفه در اوایل خلافت امام علی (علیه السلام) به مریضی سختی مبتلا شد. دستور داد، برایش کفن بخرند. پارچه ای از حلّه به قیمت ۳۰۰ درهم برایش تهیه کردند. حذیفه قبول نکرد و گفت: نمی‌خواهم، فقط دو لباس سفید برایم بخرید. سرانجام با همان مرض در سال ۳۶ ه‌ق. و ۴۰ روز پس از خلافت امام علی (علیه السلام) در مدائن از دنیا رفت. او را کنار قبر سلمان دفن کردند.  این بزرگوار قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشند، آنها هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2933 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
45.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺کارتون (۱۴) 🎞این قسمت: خلیل آسیابان -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
درخدمت: ✅ تحکیم خانواده 💠 قسمت دهم ✅روش‌های تحکیم خانواده؛ 📌توانایی حل مشکلات خود را دارند یعنی چه؟ ☑️مراحل حل مشکلات: 1⃣اصلا بداند که مشکل دارد. 🔸مشکل خود را قبول داشته باشد. 2⃣تحلیل علل مشکل؛ 🔸علت یابی و ریشه یابی کردن مشکل 3⃣به دنبال راه‌حل ریشه کن کردن علل مشکل باشد. ▫️گاهی اوقات راه حل در: 🔸خود درمانی است 🔸مراجعه کردن به کسی است 🔸صلاح سبک زندگی است 4⃣همت، اراده و استمرار؛ 🔸حساس‌بودن در تربیت بد است روش‌مند‌بودن در تربیت عالی است. 🎯بازی باعث: 🔸قدرت حل مسئله افزایش میابد. 🔸اعتماد به نفس بالا میرود. 🔸تحمل مشکلات در او ایجاد میشود. 🔸قدرت ارتباطات اجتماعی افزایش میابد. 👈حل مشکل باید در نزدیک‌ترین زمان به بروز آنها حل شود. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
27.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 💠 ؟ قسمت چهارم: اگر اسلام مرد، تکلیف‌مان چیست؟ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
1401.05.07-Panahian-Uni-Emam-Sadeq-Mokhtasat-Zaman-Ma-Va-Ayande-Zohur-High_YasDL.com.mp3
49.33M
🎙سخنرانی دهه محرم سال ۱۴۰۱ ✨ مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم 🏴 شب اول: اهمیت زمان‌شناسی -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۹۸ قرآن کریم
(۱۷۹) به نام خدای صادق الوعد سلام خداوند راستگو فرمود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‏ ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و خود را در گروه راستگویان قرار دهید (مبادا در زمره دروغ گویان قرار بگیرید) سوره برائت آیه ۱۱۹ برخی گفته‌اند مقصود از گروه راستگویان پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام است که از همه راستگوتر بودند. به راستی دروغ تا کنون کدام معضل را از ریشه حل کرده که انسان‌ها به آن توجه می‌کنند. گفتن حقیقت و به گریه انداختن یک فرد بهتر از دروغ گفتن و لبخند بر لبان آن فرد آوردن است. یادمان باشد هیچ‌گاه به کسی که به ما اعتماد دارد، دروغ نگوییم وهیچ‌گاه به کسانی که به ما دروغ گفته اند، اعتماد نکنیم. هرگاه شخصی حتی یک دروغ بگوید، دیگران به تمام حرف‌های راست او نیز شک می‌کنند. چگونه ممکن است دروغ بگوییم و توقع اعتماد داشته باشیم. دروغ یک راه‌حل موقتی برای یک مشکل دائمی است در پایان می‌گویم به نظر ظاهرا دشمن صادق و راستگو بهتر از دوست دروغگو است. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121485455101303.pdf
11.54M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز دوشنبه‌ ۷ شهریور ۱‌۴۰۱. ۱ صفر ۱۴۴۴ ۲۹ آگوست ۲۰۲۲ ذکر روز دوشنبه؛ یا قاضِیَ الحاجات تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee