eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🌹🏴 به‌مناسبت شهادت امام حسن(ع) 👈 کاری از: فطرس مدیا -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 🏴 @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۸۷ 🖋 مقاله‌ی بیست و سوم: 🏴 فرضیه کالبدشکافانه در مورد راز مرگ [امام] حسن [ع] در قرن هفتم میلادی ▪️مسمومیت با کلراید جیوه 🖋نویسندگان: نیکول برک، میچل گولاس، سایروس رافت، علیار موسوی [۱] ◀️ چکیده راز یک مرگ مشکوک در قرون وسطی با استفاده از روش‌های علمی و حقوقی کالبدشکافانه معاصر بررسی شده است. 🔹به‌صورت کالبدشکافانه و با کمک‌گرفتن از منابع مکتوب مستند به اطلاعات شاهدان عینی در مورد حوادث تاریخی، مرگ [امام] حسن بن علی [ع] در ۴۵ سالگی که در سال ۶۶۹ میلادی رخ داد بررسی شده است. 🔹گزارش مربوط به مسمومیت فرد دیگری که همان زمان و در خانه‌ی ایشان زندگی می‌کرده و علایم مسمومیت مشابه اما غیرکشنده‌ای را تجربه کرده است، برای شروع تحلیل استفاده شده است. 🔹در پرتو اسناد باستانی (قرون وسطی) و با استفاده از واقعیات کانی‌شناختی، پزشکی و شیمیایی، این فرضیه مطرح شده که کالومل معدنی [۲] یا همان جیوه کلراید با فرمول Hg۲Cl۲ متعلق به یک ناحیه‌ی خاص در امپراتوری بیزانس (غرب ترکیه کنونی) عامل اصلی قتل [امام] حسن [علیه‌السلام] بوده است. ◀️ مقدمه 🔹یکی از مرگ‌های رازآلود قرون وسطی، مرگ [شهادت] حسن بن علی [علیه‌السلام] است. او که فرزند فاطمه [سلام‌الله‌علیها] دختر پیامبر اسلام بود در سال ۶۶۱ به‌عنوان جانشین مشروع پدرش علی بن ابی‌طالب (آخرین خلیفه‌ای که مورّخان عرب، آن را مشروع و به حق می‌دانند) معرفی شد. 🔹او در سال ۶۶۰ در مقابل رقیبش معاویة بن ابی‌سفیان که در همان سال در اورشلیم اعلام خلافت کرده بود کنار کشید و دلیل آن را نیز چنین بیان کرد: «من صلاح را در این می‌بینم که با او صلح کنم و بیعت نمایم چرا که بر این باورم هرچیزی که مانع از خون‌ریزی شود بهتر از چیزی است که باعث ریختن خون شود.» 🔹او هشت سال در عزلت در مدینه (عربستان کنونی) زندگی کرد و در ۶۶۹ میلادی در ۴۵ سالگی رحلت کرد. این ادعا را که حسن بن علی [ع] به‌صورت عادی رحلت کرده است همه‌ی کارشناسان تاریخ اسلام رد نکرده‌اند، اما به‌صورت کلی متکلمین مسلمان بر این باورند که مرگ [شهادت] وی در اثر یک اقدام منجر به مسمومیت صورت گرفته است. 🔹با توجه به در دسترس نبودن اطلاعات مربوط به کالبدشکافی، اسناد تاریخی تنها شواهد موجود برای بررسی علمیِ مواردی همچون موردِ مرگ [شهادت] حسن بن علی [ع] هستند. 🔹چند نمونه از متون تاریخی از جمله متنی که در ادامه می‌آید می‌گویند که وقتی حسن بن علی [ع] در بستر مرگ [شهادت] بود برادر کوچکترش [امام] حسین [ع] از وی خواست که عامل مسمومیتش را شناسایی نماید اما او از این کار امتناع کرد (چرا که نمی‌خواست یک بی‌گناه به غلط متهم یا کشته شود): «شاید او [فرد مسموم‌کننده] واقعاً آن فردی نباشد که من به وی شک دارم و از این رو نمی‌خواهم فردی بی‌گناه به‌خاطر من کشته شود.» 🔹با این حال متون زیر به دو مورد هم‌زمانِ اقدام به مسمومیت اشاره می‌کنند که علیه حسن بن علی [ع] و فردی دیگر که زنده ماند صورت گرفته است: «جعده دختر اشعث بن قیس کندی، حسن بن علی (سلام الله علیها) و کنیز آزادشده‌ی وی را مسموم کرد. کنیز سم را استفراغ کرد اما حسن آن را در معده‌ی خود نگه داشت. به همین خاطر در اثر سم از پا درآمد و وفات کرد.» 🔹این متن می‌گوید کنیز آزادشده‌ی [امام] حسن [ع] که او هم مسموم شده بوده است سم را استفراغ کرده و زنده مانده است. این یعنی این کنیز می‌تواند شاهدی کالبدشکافانه برای بررسی قتل حسن بن علی [ع] باشد. اما آیا گزارشی تاریخی وجود دارد که توصیفی کیفی از ماهیت این سم ارائه کرده و منجر به ارائه‌ی فرضیه‌ای کالبدشکافانه در رابطه با قتل حسن بن علی [ع] شود؟ ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3512 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 شرح حدیثی از پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره مؤمنانی که مرتبه‌شان از صحابه بالاتر است مطرح شده در ابتدای جلسه درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. ۱۳۹۸/۱۰/۰۱ 🔸🌺🔸-------------- 📚 @salonemotalee
جلسه آقا با فعالین عرصه حجاب و عفاف.docx
230.2K
♨️گزارش کامل منتشره از جلسه خاص مقام معظم رهبری با فعالان حوزه حجاب 🔻ما از حجاب مطلقاً یک قدم هم عقب‌نشینی نداریم 🔻«اعتقادم این است، مسئله حجاب و عفاف، مسئله بسیار مهمی است» 🔻«ما می‌گوییم فیلم‌هایی که مروج حجاب است را درست کنید در حالی که گزارش جشنواره فجر را برای من آوردند، دیدم فیلم‌هایی مورد تشویق قرار گرفته است که ضد خانواده و ضد عفت است» 🔻«در مساله حجاب عقب‌نشینی نکنید، اگر عقب‌نشینی کنید، حکم الهی نقض می‌شود» 🔻«حجاب و عفاف قهراً شکل برجسته‌ای پیدا می‌کند و به شکل نماد در‌می‌آید و اختیاری هم نیست» 🔻«نمی‌توانیم این مساله را در اعداد مسائل دیگر قرار دهیم. بالاتر از آنهاست. من مساله را این‌طور می‌فهمم» 🔻«من قبول نمی‌کنم بعضی در مورد مساله حجاب دچار تردید شده باشند. جامعه زنان به طور وسیع از حجاب ابا ندارند» 🔻«یک جریان مخالف نظام اسلامی و اسلام برای ایجاد فساد اخلاقی و فساد جنسی کار می کند» 🔻«اگر حجاب به این شکل در کشور ما الزامی و قانونی وجود نداشته باشد، مطمئن باشید وضع حجاب در این کشور از همه کشورهای دیگه من جمله ترکیه بدتر خواهد.» 🔺«ما سر کار آمدیم ببینیم حکم خدا چیست و به آن عمل کنیم. حالا در جامعه جوی ایجاد شده از حکم خدا عقب‌نشینی کنیم؟ ما باید رضای الهی را تعقیب کنیم...اگر امام رضوان الله علیه حجاب را اجباری نمی‌کردند، جوانان ما به جبهه نمی‌رفتند...این همه زن مومنه پشت جبهه نبود. این همه تلاش عظیم سیاسی که زنان ما انجام می‌دهند نبود.» •┈••✾☘️🕊☘️✾••┈• 🏴 @salonemotalee
🌺❤️ ❤️🌺 🇮🇷قسمت دوازدهم🇮🇷 ✒مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد. یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم و یکی محکم زدم پشت دست مریم... نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ... علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ... علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی به من انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود. داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت: - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ... و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه، دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ... - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من... این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم... ◀️ادامه دارد... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۱۱۲ قرآن کریم
۱۹۳ به نام خداوند متعال سلام و احترام خداوند کریم در قرآن مجید فرموده: یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فِی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ. فرستاده شاه، وارد زندان شد و گفت: یوسف ای مرد راستگو! درباره ی این خواب که هفت گاو فربه توسط هفت گاو لاغر خورده می شود و هفت خوشه ی سبز و هفت خوشه ی خشکیده، به ما نظر بده تا به سوی مردم برگردم، شاید آنان از اسرار خواب آگاه شوند. سوره یوسف ایه ۴۶ «صدیق» به کسی گفته می شود که گفتار، رفتار و اعتقادش، همدیگر را تصدیق کنند. دوست یوسف چون رفتار و کلام یوسف را در زندان دیده بود و از سوی دیگر، تعبیرهای خواب خودش و دوستش را مطابق واقع دیده بود، یوسف را صدّیق صدا زد. خداوند ابراهیم و مریم و یوسف و ادریس را در قرآن «صدّیق»خوانده است «صدیق»، از القابی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام داده است. از این آیه شریفه می توان این نکات را درک نمود: ۱. قبل از درخواست، سزاوار است از کمالات شخص تجلیل شود. (خوبی افراد را ببینید و یادآوری کنید گفت یوسف ای مرد راستگو و... ) ۲. سؤالات و مشکلات خود را از افراد خوش سابقه، صدّیق، راستگو و راست کردار بپرسیم. ۳. حکومت ها نیازمند نظرات دانشمندان و نخبگانند. پس نباید حاکمان از نخبگان غافل شوند که این خسرانی برای کشور و حکومت خواهد بود. ۴. اگر گفتار و رفتار ما صادقانه باشد مورد اعتماد دیگران قرار میگیرد و اگر کاذبانه باشد نباید از دیگران توقع اعتماد داشته باشیم. 🏴 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت" قسمت سیزدهم ◀️ ۵ 🔹بنی‌اسرائیل با پشت سر گذاردن سال‌های اقامت در «مصر» و تجربه‌ی زندگی با ساحران و جادوگرانِ دغل‌باز و پس از آن، تجربه‌ی معجزات حضرت موسی (ع) می‌بایست در آزمونی از همین جنس بازشناخته شوند: "آزمون سحر سامری" 🔹هر دانش‌آموزی ضرورتاً، امتحانش متناسب با آموزه‌هایش است. نمی‌توان از دانش‌آموز علم فیزیک، امتحان تاریخ به عمل آورد. نباید از یاد برد که انتخاب مجسّمه‌ی گوساله، توسط سامری نیز، معطوف به سابقه‌ی ذهنی بنی‌اسرائیل از گوساله‌ی مقدّس و آگاهی سامری از آن است؛ در غیر این صورت، حیله و مکر سامری کارگر نمی‌افتاد. 🔹در فاصله‌ی ده روز، سامری ظهور کرد. سامری، طلاهای بنی‌اسرائیل را که از فرعونیان نزد آنان مانده بود، جمع کرد و گوساله‌ای آراست و آن‌را خدای بنی‌اسرائیل نامید. ◀️ سرنوشت سامری «فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (۲۱) حضرت موسی (ع) در حالی‌که خشمگین بود، به‌سوی بنی‌اسرائیل بازگشت و به آنان گفت: "ای قوم! مگر پروردگارتان (درباره نزول تورات) به شما وعدای نیکو نداده بود؟ آیا زمان آن وعده بر شما طولانی آمد، یا آن‌که خواستید غضب خداوند بر شما فرود آید که وعده‌ی مرا تخلف کردید؟»" «بنی‌اسرائیل» در پاسخ به حضرت گفتند: «قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (۲۲) ما به اراده‌ی خویش با وعده‌ی تو مخالفت نکردیم؛ بلکه ما را وادار کردند آنچه از زیور قوم فرعون با خود داشتیم، در آتش افکنیم و سامری چنین القاء کرد.» 🔹جماعتی از بنی‌اسرائیل که از کرده‌ی خود نادم شده بودند، در مقام عذر آوردن، برآمدند و سامری را مقصّر اصلی جلوه دادند. حضرت موسی (ع)، پس از بازجویی و محاکمه‌ی سامری، به‌دلیل گمراه‌کردن بنی‌اسرائیل، او را محکوم و از جامعه‌ی بنی‌اسرائیل طرد کرد و درباره‌اش سه حکم جاری ساخت: 👈 ۱. در «قرآن» آمده است: «قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاسَ (۲۳) فرمود: برو! که بهره‌ی تو در زندگی این دنیا، این است که (هرکس به تو نزدیک شود) بگویی: با من تماس مگیر.» بدین‌ترتیب حضرت، او را به انزوای مطلق کشاند. برخی گفته‌اند: به نوعی بیماری روانی، به صورت وسواس شدید دچار شد و از انسان هراس داشت. (۲۴) 👈 ٢. دیگر این‌که فرمود: «وَ إنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ (۲۵) و تو وعده‌گاهی در پیش داری (وعده‌ی عذاب دردناک الهی) که هرگز از آن تخلّف نخواهد شد.» بدین‌صورت، حضرت مجازات اخروی او را متذکّر شد. 👈 ٣. سومین مجازات این بود که حضرت موسی (ع) به سامری گفت: «وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (۲۶) و به این معبودت نگاه کن که پیوسته او را عبادت می‌کردی و ببین ما آن را می‌سوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا می‌پاشیم.» ◀️ حضرت موسی (ع) و قومی منحرف 🔹متأسفانه «تورات» محرّف، جمع‌آوری طلای بنی‌اسرائیل و ساخته‌شدن گوساله را در «سِفر خروج» به حضرت هارون (ع) نسبت می‌دهد! هارون خطاب به حضرت موسی می‌گوید: "به آنها گفتم کی طلا دارد؟ (طلا را) از خود جدا نموده، به من دادند. آن را در آتش انداختم. این گوساله بیرون آمد. مُشه (موسی) دید که آن مردم لگام‌گسیخته هستند؛ زیرا اَهَرون (هارون) آن (مردم) را برای رسوایی در مقابل دشمنانشان، لگام‌گسیخته کرده بود. (۲۷) 🔹به گزارش «قرآن کریم»، هارون (ع) از پیش به آنها گفته بود: «ای قوم! گوساله‌پرستی فریبتان داده است، پروردگارتان فقط خدای رحمان است، مرا پیروی کنید و مطیع فرمانم شوید.» (۲۸) «بنی‌اسرائیل» گفتند: «ما همچنان او را عبادت می‌کنیم تا موسی به نزد ما برگردد.» (۲۹) 🔹موسی (ع) خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت و به آنان گفت: «در غیبت من چه جانشینانی بودید. چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند و موسی ریش برادرش را گرفت و به سوی خود کشید. هارون گفت: ای پسر مادرم! این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند. مرا دشمن‌شاد مکن و در شمار ستمکاران در میاور.» (۳۰) ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee