eitaa logo
سالن مطالعه
193 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
985 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۵۹ 🌹بازیهای جایگزین موبایل برای کودکان ⏪آشپزی کردن 🔹کدام کودک است که بازی با وسایل آشپزخانه را دوست نداشته باشد؟ تقریباً تمام بچه‌ها از آشپزی و بازی با وسایل آشپزخانه لذت می‌برند. 🔹با توجه به سن فرزندتان با آن‌ها به آشپزی کردن بپردازید. برای بچه‌های کوچک‌تر پیمانه کردن و اندازه گیری را در نظر بگیرید این تجربه‌ای لذت‌بخش برای آن‌ها خواهد بود. 🔹برای بچه‌های بزرگتر هم پخت کیک و یا شیرینی پزی و درست کردن ژله‌های رنگانگ یا سرخ کردن سیب زمینی و مانند اینها مناسب است. ◀️ 🧚‍♂️تربیت فرزند خلاق و نوآور🧚‍♂️ ✍️سعی کنید فرزند خود را به گونه ای تربیت کنید که: 🔶بجای دنباله روی از دیگران خود مسیر ایجاد کند. 🔶بجای تقلید از دیگران خود نوآوری کند. 🔶حتی در بازی فردی و گروهی او را تشویق کنید تا بازی جدیدی کشف کند. 👌هر گاه شبیه دیگران رفتار کرد محترمانه به او بفهمانید که از این کار خوشتان نیامده است. 👌حتی اگر شبیه دیگران بهانه گیری کرد و از شما چیزی درخواست کرد به او بفهمانید که چون با شیوه دیگران سخن گفته خواسته او را اجابت نمی‌کنید. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۳۵ 🖋 مقاله‌ی نهم: قسمت دوم؛ ◀️ بنی‌نضیر، جنگ طمع‌کارانه یهود پس از نبرد احد و بازگشت سپاهیان اسلام به مدینه، بنی نضیر با سوءقصد به جان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پیمان خود را شکستند. 🔹شرایط این نبرد، بسیار بحرانی بود و روحیه مردم چندان مناسب جنگ نبود. نکته مهم در این رویارویی، نقش هم‌پیمانان یهود در مدینه است که با وعده یاری یهود، آنان را به مقاومت تشویق کردند. (۸) با فرمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سپاه اسلام به سوی قلعه بنی‌نضیر حرکت کرد. یهودیان با دیدن آنان، درون قلعه‌هایشان رفتند. سپاه اسلام، قلعه را محاصره کرد و این محاصره به طول انجامید. یکی از دلایل این محاصره، آن بود که ارتباط یهود با منافقان مدینه که قول همکاری داده بودند، قطع شود. 🔹بدین ترتیب، بعد از شش روز (طبق نقلی دیگر پانزده روز) محاصره و نرسیدن کمک از سوی منافقان و تخریب املاک بیرون قلعه توسط مسلمین، یهود تسلیم شد؛ مشروط به این‌که جانشان در امان باشد و جز اسلحه، هر اثاثیه‌ای که شترانشان قدرت حمل آنها را دارند، با خود ببرند. یهود هنگام کوچ اجباری، زن‌هایشان را وادار به دف زدن و آواز خواندن کردند تا وانمود کنند که خوار و زبون نیستند. 🔹منافقان مدینه، هنگام کوچ بنی‌نضیر با ناراحتی آنان را بدرقه کردند. زید بن رفاعه در جمع بنی‌غنم پنهانی به عبدالله بن ابی گفت: "از نبود بنی‌نضیر، در مدینه وحشت می‌کنم، ولی آنان به سوی عزت و ثروت می‌روند و به سوی قلعه‌هایی بلند که مانند اینجا نخواهد بود." (۹) 🔹به اتفاق مفسران و مورخان، آیات دوم تا پانزدهم سوره حشر درباره رویداد بنی‌نضیر نازل شده؛ به گونه‌ای که ابن عباس آن را سوره بنی‌نضیر نامیده است. (۱۰) ◀️ خندق، آتش یهود، جنگ مشرکان هیئتی از روسای یهود بنی‌نضیر و بنی‌وائل به مکه رفتند و ابوسفیان را به گردآوری نیرو تحریک کردند. بهانه آنها نیز برای تشویق، پیروزی مشرکان در عملیات احد بود. 🔹پس از جنگ احد ناامیدی مشرکان که در جنگ بدر حاصل شده بود، تبدیل به بارقه امید گردید؛ امید به این‌که می‌توانند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را از میان بردارند. این هیئت به سراغ قبایل دیگر شبه جزیره نیز رفتند و آنها را برای حمله به مدینه با خویش هم‌رأی کردند. 🔹در عملیات پیش نیز یهودیان بنی‌نضیر به مشرکان قول همکاری داده بودند، اما عمل نکرده بودند. اما این بار قول دادند که هم زمان عملیات انجام دهند. پس از رفت و آمد فراوان یهود، لشکر ده هزار نفری مشرکان که از تمام جزیرةالعرب جمع شده بود، به سمت مدینه حرکت کرد. 🔹پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مردم مدینه را جمع کرد و نظر آنها را خواست، مردم که از مشاوره جاهلانه سال گذشته خود در جنگ احد، نتیجه بدی گرفته بودند، گفتند: "همان یک بار که سال پیش نظر دادیم، ما را بس است؛ حرف حرف شما باشد." سلمان (۱۱) گفت: "یا رسول الله، در ایران وقتی جمعیتی به شهری حمله می‌کرد و توان انسانی و تجهیزاتی مدافعان و مهاجمان برابر نبود، در برابر مهاجمان خندق می‌کندند. بدین‌صورت، جنگ فرسایشی می‌شد و در نتیجه، احتمال عقب‌نشینی دشمن افزایش می‌یافت." پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نظر سلمان را هوشمندانه دانست و پذیرفت. (۱۲) 🔹شایان توجه است که شهر مدینه از جانب غرب و شرق، در محاصره دو رشته کوه به نام حره غربی و شرقی قرار داشت، در ناحیه جنوبی هم حره جنوبی و کوه عیر، موانع طبیعی بودند. بنابراین، تنها قسمتی که می‌شد از آن به شهر نفوذ کرد، قسمت شمالی بود که کوه احد با فاصله‌ای نسبتا زیاد در آن قسمت قرار داشت. علت این‌که در نبرد سال قبل هم، مشرکان به احد آمدند، همین نکته بود. از آنجا که احد از شهر بسیار دور بود، خندق در نقطه‌ای جنوبی‌تر که بین کوه احد و کوه سلع بود، حفر گردید. خاک خندق در سمت مدینه ریخته شد و لشکر سه هزار نفری مسلمین بر دامنه کوه سلع که مشرف به خندق و سپاه احزاب بود، استقرار یافت. این نحوه آرایش نظامی، شاهدی روشن بر رعایت تاکتیک‌های نبرد نظامی از سوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5462 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۵ آذر ۴۰۱ قسمت اول: بسم الله الرّحمن الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الارضین ارواحنا فداه. خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، جوانان دلیر بسیجی؛ این حسینیّه‌ی ما را با نور انگیزه‌های بسیجی که بحمداللّه در شما هست، منوّر کردید؛ هفته‌ی بسیج هم بر همه‌ی شما مبارک باد، بلکه بر همه‌ی ملّت ایران مبارک باد. بسیج یکی از ابتکارهای مبارک امام بزرگوار ما بود؛ البتّه ابتکارات بزرگ ایشان، ابتکاراتی که در زندگی مردم، در تاریخ کشور یک حرکتهای عظیمی را ایجاد می‌کرد، یکی دو مورد نبود لکن یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترینِ این ابتکارها تشکیل بسیج بود که ایشان در اوایل آذر ۵۸ در آن سخنرانی معروفشان، اعلام کردند [لزوم تشکیل] لشکر بیست‌میلیونی کشور را.(۱) خب، بسیج بعد از فرمان امام تشکیل شد؛ این مال سال ۵۸ است. برکات بسیج و این ابتکار عظیم به قدری بود که امام در آذر سال ۶۷، یعنی نُه سال بعد از آن، آن خطابه‌ی والا و شیوا و بلند را در مدح بسیج صادر کردند.(۲) در این نُه سال به دست بسیج در کشور چه اتّفاقی افتاد که امام بزرگوار را آن جور تحت تأثیر قرار داد که آن بیان والا و شیوا و آن تعبیرات عجیب و آن ادبیّات عجیب را به کار بردند؟ حالا من چند جمله از آن ادبیّات فاخر امام بزرگوار را می‌گویم که یادتان بیاید امام عزیز ما در این بیانیّه، و در واقع در این خطابه، با بسیج مثل یک پدری صحبت می‌کنند که به فرزندان خودش عشق می‌ورزد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت سی و یکم مسافر که نبود. چند نفری هم که با ما هم سفر بودند، نظامیان ایرانی و سوری بودند. قرار بود ساعت ۱۱ پرواز کنیم. اما خبری نشد. حسین می‌رفت و می‌آمد و با کسی که لباس کاپیتان - خلبان هواپیما به تن داشت، صحبت می‌کرد. خلبان از ترس شلیک توپ یا خمپاره تکفیری‌ها، نداشتن سوخت را بهانه کرده بود و نمی‌خواست پرواز کند. حسین با او و چند نفر دیگر کلنجار رفت از دور نگاهشان می‌کردم، معلوم بود که می‌خواهد به خلبان روحیه بدهد. خلبان بالاخره راضی شد و رفت سوخت زد. بدون هیچ تشریفات خروجی و بازرسی، سوار هواپیما شدیم و نفهمیدیم که با حسین چطور خداحافظی کردیم. هواپیما که از زمین کند، بغضم ترکید. این بار برای مظلومیت و تنهایی حسین گریه کردم. زهرا و سارا ساکت بودند و از پنجره تخم مرغی هواپیما به دمشق نگاه می‌کردند. زهرا که دید، بق کرده‌ام پرسید: "راستی مامان از خواهر بزرگترمون زینب بگو." سارا هم وارد گفت‌وگو شد: «تا حالا فرصت نشده که قصه زندگیت رو، برامون تعریف کنی. از کودکی‌هات بگو، و از ازدواج با بابا و تولد زینب.» دل‌ودماغ صحبت نداشتم. با بی‌حوصلگی گفتم: «باشه برای بعد.» زهرا پرسید: «حتما می‌خوای به یادداشتهای اون روزها مراجعه کنی.» خنده تلخی کردم و بی‌حوصله گفتم: «برخلاف این چند ماه که هر روز اتفاقات رو توی دمشق می‌نوشتم، سی و هفت سال زندگی با حسین رو فقط تو دلم نوشتم.» سارا دست روی خطوط پیشانی‌ام گذاشت و با نرمی انگشت آن را کشید و گفت: «من می‌میرم برای حرفهای دلی، قول بده رسیدیم به تهران، یادداشت‌های دلت رو برای ما بخونی، باشه مامان؟!» جوابی ندادم. حرف های زندگی با حسین نگفتنی و نهفتنی بود. دخترها لبریز از اشتیاق، منتظرجواب بودند. هواپیما از میان ابرهایی که رعدوبرق می‌زدند، بالا رفت. یاد شلیک توپ و تانک در خیابانهای دمشق افتادم که به اشتباه فکر می‌کردم رعد و برق است. دخترها غم را در چهره ام می‌دیدند و دوست داشتند که رشته اندوه زده ذهنم را پاره کنند. گفتم: «می‌دونید که با خاطره‌گویی میونه خوبی ندارم.» هواپیما که از آسمان سوریه خارج شد. به دخترها که همچنان منتظر پاسخ بودند، گفتم: «خاطراتم رو از کودکی تا امروز می‌نویسم.» با خودم درگیر بودم. یک گوشه دلم به نوشتن بود و یک گوشه آن به سکوت. توی آخرین تماسی که با حسین داشتیم به او گفتم الآن نزدیک یک ماه است که به تهران برگشته‌ایم و دلمان می‌خواهد برگردیم پیش شما. حسین از سارا شنیده بود که بنا دارم خاطراتم را بنویسم اما مرددم، تشویقم کرد که: "پروانه، من و تو متعلق به خودمون نیستیم. من یه تکلیف حسینی دارم و تو یه تکلیف زینبی، پس خاطراتت رو بگو يا بنویس، و فعلا از اومدن به سوریه حرف نزن، وقتش که شد می‌گم بیا." حسین که در سخت‌ترین شرایط بحرانی سوریه ما را تشویق به آمدن می‌کرد، گفت: "بمان و بنویس." او هیچگاه چنین درخواستی از من نداشت. دوباره حرف‌هایش را مرور کردم؛ یعنی چه حکمتی پشت این درخواست بود؟! آیا پس از ۳۷ سال جهاد، دمشق برای او ایستگاه آخر است؟! آیا کوتاهی من در نگفتن خاطرات زندگی با حسین، قصور در تکلیف زینبی است؟! یعنی من باید خودم را برای روزی که حسین نیست، آماده کنم؟! اصلا بهتر نیست، این دفعه از او بخواهم که مدتی پیش ما باشد و به سوریه نرود؟! چرا میان این همه فرمانده باید حسین این مسئولیت را به دوش بکشد؟! چرا....؟! میان این افکار آشفته، عقلم هی زد که: «پروانه از خدا بترس، اگه مانع رفتن حسین شی، فردای قیامت می‌تونی پیش حضرت زینب سرت رو بالا بگیری؟» به خودم آمدم و شیطان را لعنت کردم، با خودم گفتم به جای اینکه حسین را از وظیفه‌اش منصرف کنم، باید به فکر انجام وظیفه خودم باشم. عزمم جزم شد تا کتابزندگی‌ام را بنویسم. خاطراتم محو یا سایه‌وار و پراکنده و مغشوش بودند حسین هم نبود که تلخ و شیرین زندگی‌ام را از گذشته‌های دور به یادم بیاورد. قاب عکس حسین را که خنده شیرینی داشت، مقابلم گذاشتم. قلم و کاغذ برداشتم و چشمانم را بستم، به گذشته‌های دور نقبی زدم تا تصویر کودکی‌ام جان گرفت و به سال ۱۳۴۳ در همدان و آن خانه بزرگ پدری‌ام در کوچه برج و محله «پل مراد» رسیدم، گرمی آن روزهای دور، زیر پوستم دوید. قلمم روی سفیدی کاغذ روان شد و نوشتم؛ سه تا خواهر بودیم؛ ایران، افسانه و پروانه با یک دنیا آرزوهای کودکانه. شب‌ها که ستاره‌ها چشمک زنان، توی آسمان پهن می‌شدند، عروسکهای‌مان را کف مهتاب، رها می‌کردیم و به زحمت از نردبان چوبی بالا می‌رفتیم. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دومین سرود گروه«ضحی» با نام از شهرستان لاهیجان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
بیانات رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان - Khamenei.ir.mp3
35.83M
🎙 صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمع کثیری از بسیجیان. ۱۴۰۱/۹/۵ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🔴 پست قابل تأمل گیلدا مورکرت (فعال ضد امپریالیست و ضد جنگ) ⏪📣 گیلدا مورکرت نوشت: آمار در خصوص زنان در ایران و آمریکا چه میگوید؟! 👈 سهم زنان متخصص: ایران ۹۸ درصد آمریکا ۸۵ درصد 👈 رخ دادن مرگ و میر مادران در هر ۱۰۰ هزار تولد زنده: ایران ۷ آمریکا ۲۳ 👈 سهم زندانیان زن: ایران ۳ درصد آمریکا ۱۰ درصد 👈 سهم پزشکان زن: ایران ۴۰ درصد آمریکا ۳۴ درصد 🔴 پاسخ این فعال ضد امپریالیست که خود زنی امریکایی‌ست نشون می‌ده بر خلاف جو حاکم بر فضای مجازی، نه تنها ایران به عنوان کشوری که در آن حقوق زنان تضعیف شده شناخته نمی‌شه، بلکه ایران رو در آزادی حقوق زنان دارای رتبه‌ی بالاتر از آمریکا می‌دونن. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
‌چی‌بودیم چی شدیم؟ محرومیت‌زدایی در جمهوری اسلامی به روایت آمار و ارقام ‌ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee