#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت سوم؛
بوی تند بنزین روانیام کرده بود
همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید:
«حالا فهمیدی چرا میگفتم اون روزها بچه بازی میکردیم؟»
فندک را روی میز پرت کرد،
با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند:
«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته بود
این حرفها بیشتر دلم را میترساند
مظلومانه نگاهش کردم
ترسم را حس کرده بود
به سمتم خم شد،
دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد:
«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! "بنعلی" یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! "حُسنیمبارک" فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز "ناتو" با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار "قذافی" هم دیگه تمومه!»
میدانستم برای سرنگونی بشّار اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود
نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد:
«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد،
دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت
با لبخندی فاتحانه خبر داد:
«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم
نمیدانستم از من چه میخواهد
صدایش به زیر افتاد و عاشقانه تمنا کرد:
«من میخوام برگردم سوریه…»
یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم
قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم:
«پس من چی!؟»
نفسش از غصه بند آمد
صدایش به سختی شنیده میشد:
«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!»
کاسه دلم از ترس پُر شده بود
به هر بهانهای چنگ میزدم
کودکانه پرسیدم:
«هنوز که درسمون تموم نشده!»
نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم
از جا پرید و عصبی فریاد کشید:
«مردم دارن دستهدسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7377
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۲۸۶🍃••┈┈•
هیچ وقت دماغت رو بالا نکش !👇
اگه بالا جا داشت، پایین نمیومد!👆
«مادربزرگ خدابیامرزم»
خدایی فیلسوفی بود برا خودش😂😂😂
وقتی نمیتونی جلو چکه بینیت رو بگیری به چیت مینازی!؟ هان😜😜
--------🔸😜🔸--------
🌸 به نام خداوند بیزار از تکبر
🔸از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم؛
مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللّهُ وَ مَنْ تَجَبَّرَ قَصَمَهُ اللّهُ؛
هر كس فروتنى پيشه كند، خداوند بلندش نمايد و هر كس بزرگى كند، خداوند خُردش نمايد.
(📙نهج الفصاحه،ص۷۵۵، ح۲۹۳۹)
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍🏻 تواضع و فروتنی صفتی است که نزد خداوند محبوبیت زیادی دارد.
لذا خداوند افراد فروتن و متواضع را بزرگ کرده و صاحب عزت میکند.
اما تکبر صفتی است که خدا را خشمگین کرده و فرد متکبر را حتما خار و ذلیل خواهد ساخت.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121504855171513.pdf
8.36M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ سهشنبه
۲۷ دی ۱۴۰۱
۲۴ جمادیالثانی ۱۴۴۴
۱۷ ژانویه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee