هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
"#نیمه_شبی_در_حله"
نوشته حجتالاسلام مظفر سالاری
بامضمونی درباره وظایف مسلمانان درزمان غیبت
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#نیمه_شبی_در_حله
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/19139
◀️ قسمت ۶۴م
وزیر ادامه داد:
"کسی که از جانش ناامید است، هرکاری ممکن است انجام دهد.
جرم او و دستیارانش روشن و آشکار است.
اجازه دهید او را به نگهبانها بسپارم."
حاکم گفت:
"چنین خواهد شد. خودتان هم بروید. قنواء تو هم از جلوی چشمهایم دور شو. چقدر مایه تاسف است که دخترم آلت دست دشمنان شده و هنوز هم در خواب است.
تنبیهی نیز برای تو در نظر گرفتهام. یک هفته در اتاقکی نیمه تاریک و خالی از هرگونه وسایل، زندانی خواهی شد. پس از آن با رشید ازدواج خواهی کرد و به مدت دو سال، تنها هفتهای یک بار مرا خوهی دید."
حاکم دوبار دستهایش را به هم کوبید.
دو نگهبان قوی هیکل وارد شدند.
قنواء جلوی پدرش زانو زد و گفت:
پدر، هیچ غریبهای نمیتواند ادعا کند که بیش از من به شما وفادار است. من بدون شما هیچ پشت و پناهی ندارم؛ اما هستند کسانی که با نبودن شما به آرزویشان خواهند رسید.
اگر موجب شرمساری شدهام قول میدهم که خودم را مسموم خواهم کرد و شما میدانید که اگر چنین ارادهای کرده باشم هیچ کس نمیتواند مرا از این کار باز دارد.
اکنون که من نیز قدمی تا مرگ فاصله ندارم، دلم میخواهد به حرفهایم گوش کنید.
- نمایش را بگذار برای وقتی دیگر.
قنواء ایستاد و گفت:
بر این افسوس نمیخورم که به زودی خواهید فهمید این بار نمایشی در کار نبوده است.
افسوس میخورم که به زودی آرزو میکنید کاش به حرفهایم گوش کرده بودید تا بتوانید توطئهای را که در پس توطئهای ساختگی پنهان شده، در یابید.
مادر قنواء از پشت پرده بیرون آمد و به حاکم گفت:
هرگاه دیدی غریبهای خود را دلسوزتر از خویشانت نشان میدهد، جای آن دارد که تردید کنی. شنیدن حرفهای دخترت چه ضرری دارد که او را چنین از خود میرانی؟!
حاکم گوشه تخت نشست و به قنواء گفت:
کار زنان این است که رای مردان را بزنند. مختصر بگو. حوصله داستانسرایی ندارم.
قنواء رو به رشید کرد و گفت:
ابوراجح شاگردی دارد به نام مسرور. ما امروز او را دیدیم که به دارالحکومه آمده بود.
پرسوجو کردیم و فهمیدیم که به نزد جناب وزیر رفته است.
رنگاز روی وزیر پرید؛
ولی خود را کنترل کرد و گفت:
کاملا درست است. مسرور از توطئه ابوراجح پرده برداشت و من به پاس این خدمت، حمام ابوراجح را به او بخشیدم.
حاکم به قنواء گفت:
مقدمهچینی نکن، چه میخواهی بگویی؟!
- به نزد رشید رفتیم و از او خواستیم به ما بگوید که آدم بیسر و پایی چون مسرور با جناب وزیر چهکار داشته.
رشید چون جوان صادقی است و هنوز چون پدرش آلوده دسیسهگریها و توطئهچینیها نشده است. او آنچه را بین مسرور و پدرش گذشته بود، برایمان تعریف کرد.
من و هاشم و امینه شاهد هستیم.
خلاصه ماجرا این است که وزیر با آلت دست قرار دادن مسرور، توطئهای چیده که با قربانی کردن چند انسان بیگناه، چند قدم به آرزوهایی که در سر میپروراند نزدیکتر خواهد شد.
خوب است به رشید دستور دهید تا خود همه ماجرا را شرح دهد.
حاکم خمیازهای کشید و گفت:
حرف های رشید چه ارزشی دارد؟!
همسر حاکم گفت:
تو فکر میکنی سیاستمدار بزرگی هستی و وزیرت به قدری از تو میهراسد که جرات هیچگونه نافرمانی و یا توطئهای را نخواهد داشت.
از فرط غرور نمیتوانی بپذیری که ممکن است دخترت به توطئهای پی برده باشد که تو از آن غافلی. به وزیر بگو بیرون برود تا رشید به راحتی بتواند حرف بزند.
وزیر نگاه معنا داری به رشید کرد و با اشاره حاکم از خلوت سرا بیرون رفت.
همسر حاکم به یکی از نگهبانها اشاره کرد که برود و مراقب وزیر باشد.
حاکم از رشید خواست که نزدیکتر برود.
رشید به حاکم نزدیک شد و تعظیم کرد.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/19218
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ
وَالعَصرِ؛
قسم به عبور تکتک ثانیههای زندگی!
لحظهای بی حضورتان خسرانِ مطلق است؛
میشود با حضور شما کمی تازه شویم؟ ...
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
نیمهشبی خواب بودم که صدای در خانهام بلند شد!
از پنجره طبقه دوم از مردی که پشت در بود، پرسیدم که چه میخواهد؛
گفت؛ فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم
به سمت در خانه رفتم،
در حین پایین آمدن از پلهها فقط در ذهن خودم گفتم:
"با خودت چکار کردی حاج احمد!؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛"
همین!
رفتم؛ با روی خوش با آن مرد حرف زدم
و کارش را هم راه انداختم
و آمدم خوابیدم.
همان شب؛ حضرت حجه بن الحسن (عج) را در خواب دیدم ...
فرمود:
"شیخ احمد!
حالا دیگر غر میزنی!؟
اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم؛
راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
نقل از شیخ احمد کافی ...
🔸🌺🔸 --------------
قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
@khademyaran_mahdavi
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
عملی که سرنوشت انسان را تغییر میدهد!
کدام بخش از مفاتیحِ #امام_خمینی بیشتر استفاده شده بود؟!
🔸🌺🔸--------------
قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
@khademyaran_mahdavi
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
🤲 #دعای_عهد
دور پنجم؛ روز ۳۸م
از حضرت امام صادق علیهالسلام:
هركس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد؛
و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد او را از گور بیرون آورند و در خدمت آن حضرت باشد؛
و حق تعالی به هركلمه هزار حسنه او را كرامت فرماید و هزار گناه از او محو كند.
🔸🌺🔸--------------
قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
@khademyaran_mahdavi