#معرفی_بازی ۷۷
🤹♂ انتقال تخم مرغ
یک تخم مرغ پلاستیکی را بر روی یک قاشق یک بار مصرف قرار دهید و آن را در دهان کودک خود بگذارید.
از او بخواهید که بدون اینکه تخم مرغ از قاشق بیفتد آن را به چند متر دورتر در ظرفی مشخص بیندازد.
استفاده از دست در این بازی ممنوع است و کودک باید بتواند بین عضلات دهان و پاها هماهنگی خوبی را برقرار کند.
این بازی کودکانه در خانه سرو صدای زیادی ندارد
و تحرک زیادی هم از کودک طلب نمیکند
اما تمرکز بالایی را لازم دارد تا تخم مرغها بدون افتادن بر روی زمین به مقصد برسند.
🌺فواید بوسیدن کودک😘
🔹بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش میدهد!
-بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه میکند!
-بوسیدن فرزند باعث میشود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود!
-بوسیدن فرزند باعث میشود که کودک در کنار والدین احساس امنیت بیشتری بکند!
-بوسیدن فرزند اشتهای روانی و غذایی او را افزایش میدهد!
-بوسیدن فرزند یک نوع تن آرامی را برای او فراهم میکند!
🔹هنگام بوسیدن فرزند میتوان سفارش های لازم تربیتی و آموزشی را به او گوشزد کرد (در این موقعیت همکاری کودک بالاست).
🔹 نکته آخر:
بچه هایتان را خیلی ببوسید مخصوصاً دست های انها را دست هایشان را روی گونه تان بگذارید، چون دست ، مغز دوم و یک عضو کلیدی و بسیار مهم است!
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۵۰
🖋 مقالهی سیزدهم:
#اولین_عامل_نفوذی_یهود
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6306
قسمت چهارم؛
برنامههای ابوبکر در نفوذ به سازمان حکومتی پیامبر
🔸الف. شخصیتپردازی
▪️۱. همراهی با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله
▪️۲. کمکهای مالی
اقدام دیگر ابوبکر برآوردن نیاز مالی اسلام و مسلمانان بود.
با این شیوه مسلمانان اعتماد کاملی به ابوبکر و حُسن نیت او در تمامی رفتارهایش مییافتند.
برای نمونه؛ برخی معتقدند ابوبکر بلال حبشی را پس از اسلامش از صاحب او خریداری کرده است.(۱۲)
بنابراین وقتی ابوبکر به حکومت میرسد، تاریخ مبارزهای از بلال با غاصبان حکومت ثبت نکرده است.
نام بلال در زمرهی یاران ممتاز علی بن ابیطالب علیهالسلام که در خانهی حضرت تجمع کردند، مشاهده نمیشود؛
هرچند در میان یاران غاصب خلافت نیز نام او مشاهده نشده است.
▪️۳. دعوت به اسلام
ابوبکر تلاش گستردهای کرد که افراد از طریق او به اسلام در آیند؛(۱۳)
چرا که میدانست اینان سرانجام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به پیامبری خواهند پذیرفت
و اگر از مسیر او پیامبر را بپذیرند،
و به واسطه او مسلمان شده باشند، در آینده سوء نیت او را نمیپذیرند.
از سوی دیگر، سطح معرفت و بصیرت تازه مسلمانان، در آن اندازهای نبود که ترفندهای یهود و مشرکان را بشناسند،
عوامل نفوذی را شناسایی کنند
و معارف دینی خود را تعمیق بخشند.
هجرت مسلمانان به حبشه در سال پنجم بعثت روی داد؛
دو سال پس از علنی شدن اسلام.
بنابراین مهاجران به حبشه، تنها دو سال پیامبر اکرم را درک کردند.
آنان در این سالها باید خود را پنهان میکردند تا از شرّ مشرکان مصون باشند.
بنابراین نمیتوانستند گرد هم آیند و اسلام خویش را تکامل بخشند.
در سال هفتم بعثت، مسلمانان گرفتار شعب ابوطالب شدند.
شعب مکان خوبی بود که اطراف پیامبر اکرم گرد آیند، اما شرایط زندگی به اندازهای دشوار بود که مانع آموزش آنها میشد.
با پایان تحریم همهجانبهی پیامبر، حضرت ابوطالب از دنیا رفتند و شرایط برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز دشوار شد و دیگر نمیتوانستند در مکه باقی بمانند؛
بنابراین از سال دهم بعثت به بعد، کسی که مسلمان میشد، نمیتوانست در مکه بماند و به مدینه میرفت.
از سوی دیگر، اسلامی هم که به مدینه رفته بود، به همت مصعب بن عمیر در سال دوازدهم بعثت و در هفده تا بیست سالگی او بود.
بنابراین در مکه بصیرتی نسبت به پیچیدگیهای یهود و نیات شوم آنها برای مسلمانان حاصل نشد و جریان یهودیان و نفوذ آنان، از چشم مسلمانان پوشیده ماند.
در مدینه هم پیش از هجرت، فرصت مناسبی برای کسب بصیرت اهالی مدینه نبود.
پس از هجرت هم فراغتی برای مسلمانان ایجاد نشد که به اینگونه مسائل بپردازند.
◀️ دومین گام برای غصب خلافت پس از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله؛
💥 تشكیل سازمان غصب خلافت
مأموریت دوم ابوبکر این بود که سازمانی تشکیل دهد، و گروهی را گرد هم آورد که به خلافت وی پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله معتقد باشند.
بدیهی است هر چه این سازمان زودتر تشکیل شود، سریعتر میتوانند نفوذ کنند و برای خود چهرهای مناسب در نزد مردم بپردازند؛
بنابراین پایهی سازمان نفاق در مکه گذارده شد.
وی کسانی را فراخواند و هسته اصلی را تشکیل داد و با گذشت زمان کسانی را به سازمان افزود.
در ادامه، شواهدی بر تشکیل سازمان توسط ابوبکر و رهبری وی بر آن، ارائه خواهد شد.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6385
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۳۹)
نقطهی مرکزی هویّت تمدّن غربی عبارت است از تفکیک میان دین و پیشرفت؛
این نقطهی مرکزی است:
اگر میخواهید پیشرفت کنید،
دین را باید کنار بگذارید؛
حالا [به طور] شخصی یک اعتقادی داشته باشید اشکال ندارد،
امّا دین را در مسائل زندگی نباید دخالت بدهید،
اگر میخواهید پیشرفت کنید؛
این نقطهی اساسی و مرکزی هویّت تمدّن غربی است
جمهوری اسلامی درست نشانه گرفته همین مرکز را و شلّیک کرده و به هدف زده.
جمهوری اسلامی با شعار دین وارد میدان شده،
علاوه بر اینکه توانسته خودش را حفظ کند،
توانسته رشد کند،
توانسته این منطق را منتشر کند،
توانسته ریشهدار کند؛
اَ لَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة؛
همین آیهای که تلاوت کردند
جمهوری اسلامی با وجود خودش،
با حضور خودش ابطال کرده،
به چالش کشیده هویّت مرکزی تمدّن غربی را.
خب عصبانیاند دیگر؛
اینها عصبانیاند
حقیقت قدرتهای غربی یک مافیا است
که در رأس این مافیا صهیونیستها
و تجّار برجستهی یهودی
و سیاستمداران تابع اینها هستند،
آمریکا هم ویترینشان است
و همه جا پخشند
قدرت غربی این است؛
خب این نمیتواند تحمّل کند این را
هر روز به فکر این است که یک کاری بکند،
یک ضربهای بزند به جمهوری اسلامی.
۱۴۰۱/۰۵/۰۵
بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت پنجاه و یکم؛
حسین قسمش داد که به زندگی برگردد و کار کند و خاطرش را جمع کرد که نمیگذارد آب توی دل یتیمهای پدرم، تکان بخورد.
مدتی بعد، ایران، از تهران به همدان آمد.
هر دو مستأجر بودیم.
اما نوبت بندی میکردیم که هیچوقت بچهها تنها نمانند.
عمه هم باغ ارث پدریشان را ۳۰ هزار تومان فروخت، چون حسین دیگرفرصت نمیکرد برای آبیاری برود به باغ.
حسین با پول باغ نزدیک خانه پدرم در "چالهقامدین" یک زمین خرید.
مقداری هم قرض کرد
کار در شرکت شن و ماسه را هم رها کرد.
گفت: «شرکت مال یه سرمایه داره، نمیخوام ادامه بدم. میرم سر یه کار حلال تر.»
و شروع کرد به ساختن خانه.
تا رسید به زیر سقف، پولش تمام شد.
رفت وام گرفت و بالاخره خانه را تا سفتکاری رساند.
پول قرضی هم تمام شد و برای کارهای داخلی مثل لولهکشی و برقکشی ماند.
گفت: «پروانه حتی یه ریال هم پول ندارم. نمیدونم چکار کنم.»
یادم آمد که داخل سماوری که جهیزیهام بوده مثل قلک، پول میریختم، حساب وکتاب آن را نداشتم.
سماور را آوردم و پیش حسین برگرداندم و بدون اینکه بشمارم و بدانم چقدر پسانداز کردهام، اسکناسهای پارهپوره یا تاخورده را لابهلای اسکناسهای صاف گذاشتم و گفتم:
«این هم پول.»
برق شادی توی چشم حسین افتاد، پرسید:
«اینا رو از کجا آوردی؟!»
گفتم: «بهم پول که میدادی، جمعشون کردم، شده این.»
پولها را شمرد،
خیلی نبود.
اما از ابتکارم خوشش آمد. گفت:
«خیلی به موقع بود سالار.»
این دومین بار بود که با اسم سالار صدایم میکرد.
خوشم میآمد.
بیشتر از آن زمانی که آقام، با این اسم صدایم میکرد.
بعد از یک سال از خانه مستجری مشت قنبر اسباب کشی کردیم و به خانه نوساز خودمان رفتیم،
گچ ها هنوز خیس بودند
و همه جا بوی نم میداد.
تا این خانه، خانه شود خیلی راه بود.
به معمار مؤمن و خداشناسی به اسم حاج مهدی بدهکار بودیم.
حسین از بدهکار بودن بیزار بود.
تنها راهی که به فکرم رسید فروش جهیزیهام بود.
یک جهیزیه خوب شامل یک تخته فرش دستباف کاشان، سرویس طلا و ظروف کامل دست نخورده را فروختیم و پول حاج مهدی را دادیم.
پشتکار و پاکدستی حسین، یکی از سهامداران اتوبوسهای مسافربری را بر آن کرد که از او بخواهد راننده اتوبوسهای مسیر تهران - همدان
شود
و این پیشنهاد همان چیزی بود که حسین میخواست.
حسین قبلا گفته بود «رابط ما برای آوردن اسلحه، شخص مطمئنی نیست و گروه به این رسیده که یکی باید در پوشش راننده، این مأموریت رو به عهده بگیره.»
یک روز حسین آمد، ولی با پیشانی بخیه شده و چشمهای سرخ و خونمرده و پلکهای کبود
با نگرانی پرسیدم:
«چه بلایی سرت اومده؟!»
تعریف کرد:
«با چند نفر به تهران اعلامیه میبردیم. مأموران برای تفتیش وارد اتوبوس شدن و ما دعوای الکی راه انداختیم و دوستانم دعوا رو جدی گرفتن چشم و چالم رو سیاه کردند ولی مأموران خام شدن و رفتن.»
دفعه دیگر به خانه آمد از حالاتش میفهمیدم که اتفاقی افتاده، اما سعی میکرد همه چیز را حتی به من نگوید و سروته ماجرا را با شوخی به هم بدوزد.
گفتم:
«حسین تو چشمات میخونم که اتفاقی افتاده.»
گفت: «به خیر گذشت. جریمه شدم. یه جريمه حسابی که خیلی بهم چسبید.»
ادامه دارد ...
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#هفته_بسیج
۵ آذر ۴۰۱
قسمت شانزدهم؛
چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، رئیسجمهور آمریکا آمده بود ایران
و میگفت اینجا جزیرهی امن است؛
ایران را میگفت جزیرهی امن.
چند ماه بعدش انقلاب شد،
در همین جزیرهی امن!
این جور اینها غافلگیر شدند،
این جور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد
و اینها را با ترس و تردید و خوف به کنج انزوا راند؛
یک چنین وضعی را انقلاب به وجود آورد.
انقلاب شد یک سدّ مستحکم،
اینها را بیرون کرد؛
عواملشان یک عدّهای خودشان فرار کردند،
یک عدّهای بیرون شدند،
یک عدّهای اعدام شدند؛
[لذا انقلاب] یک سدّی در مقابل حضور آمریکا و به طور کلّی حضور غرب در منطقه ایجاد کرد.
خب، یک هویّتسازیِ جدیدی شد؛
یعنی هویّت وابستگی
و آویزان بودن به انگلیس و آمریکا را کشور تبدیل کرد به هویّت استقلال،
استحکام،
روی پای خود ایستادن،
حرف قدرتمندانه زدن،
باج ندادن؛
عمده این بود:
باج ندادن.
یک سدّی این جوری ایجاد کرد که این طبعاً در ایران منحصر نماند
و همان وقتها ما گفتیم؛
چون همیشه در بیرون تبلیغات میکردند که
«ایران میخواهد انقلاب را صادر کند»،
بنده یک وقتی در نماز جمعه گفتم
بحث صدور انقلاب ما مثل صدور انقلاب در بعضی از انقلابهای دیگر نیست؛
انقلاب ما مثل بوی گل است،
مثل هوای بهاری است،
کسی نمیتواند جلویش را بگیرد؛
پخش میشود.
وقتی شما یک باغ پُر از گل اینجا دارید،
همسایهها،
اطراف، از این بوی گل استفاده میکنند،
کسی جلویش را نمیتواند بگیرد؛
و این [مسئله] اتّفاق افتاد در کشورهای دیگر،
ملّتها بیدار شدند.
ادامه دارد ...
▪️🌺▪️--------------
@salonemotalee
24.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بدون_تعارف
با خواهر مسیح علی نژاد
▪️🌺▪️--------------
@salonemotalee
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پروژه کشته سازی با لیوان آب آلبالو در مشهد!
▪️🌺▪️--------------
@salonemotalee