#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۷۷
🖋 مقالهی هفدهم:
#تبارشناسی_بنیامیه
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7440
◀️ قسمت سوم؛
(ادامه بحث خاندانی با روابط پیچیده)
🔹گفته شده است امیه، دست به کاری زد که تا به آن روز در میان عرب سابقه نداشت
او پیش از مرگش، همسرش را به ازدواج پسرش ابوعمرو درآورد و ابوعمرو با او همبستر شد!
مادر ابوسفیان از پرچمداران روزگار جاهلیت بود!
پس از آنکه عقیل در حضور معاویه، اطرافیانش را با نام مادرشان صدا زد و معاویه متوجه عصبانیت حاضرین شد؛ به عقیل گفت:
"دربارهی من چه میگویی؟"
عقیل گفت:
"رهایش کن!"
معاویه گفت:
"باید بگویی."
عقیل گفت:
"حمامه را میشناسی؟"
وی گفت:
"حمامه دیگر کیست؟"
عقیل گفت:
"من گفتم!"
و رفت
معاویه، نسبشناس دربار را طلبید و دربارهی حمامه از او جویا شد
نسبشناس، پس از امان گرفتن از او گفت: «حمامه، مادربزرگ تو و از پرچمداران زمان جاهلیت بود!»
🔹ابوسفیان با زنان بدکاره متعددی از قبیل مادر زیاد بن ابیه، مادر عمرو بن عاص، و مادر طلحه در ارتباط بود!
مصعب هم به عبیدالله بن ابیبکره گفت:
"پدر تو یکی از بردگان طائف بود، ولی شما بعدها ادعا کردید ابوسفیان با مادرتان زنا کرده! (تا بتوانید خود را صاحب نسب، نشان دهید) اگر زنده بمانم، شما را به همان ریشهی اصلیتان باز خواهم گردانید"
🔹از آنسو، وقتی هند جگرخوار برای بیعت نزد رسولالله (ص) آمد، آن حضرت پیمانهایی از او گرفت از جمله اینکه زنا نکند
هند گفت:
"مگر زن آزاد، زنا میکند؟"
رسولالله (ص) نگاهی به یکی از اصحاب انداخت و تبسم نمود!
🔹معاویه در اصل و نسب، مردّد میان چهار مرد به نامهای مسافر بن ابیعمرو، عمارة بن ولید بن مغیره، عباس بن عبدالمطلب و صباح آوازخوان بود
در ضمنِ ماجرایی، وقتی حاضران در جلسهی معاویه به دشنام دادن به شاعر یهودی پرداختند و او را «زادهی زن یهودی» خطاب کردند، شاعر یهودی گفت:
"اگر دشنامتان را رها نکنید، من هم دربارهی معاویه به شما خواهم گفت!"
معاویه هم از حاضران خواست ساکت شوند تا زبان او بر وی بسته شود و سپس بحث را عوض کرد!
🔹صباح، متهم به پدر عتبة بن ابیسفیان بودن هم هست!
مادر سعد بن ابیوقاص، حمینه دختر ابوسفیان است
معاویه یک بار در گفتوگو با سعد، با بهکاربردن عبارت:
«یأبی علیک بنوعذره»
او را زنازاده معرفی کرد!!
ابن مسعود نیز در جریان نزاعی میان خودش و سعد، به او گفت: من پسر مسعودم و تو پسر حمینه!
🔶🔸 ۳) غیراصیل بودن بنیامیه
🔹گزارشهای متعددی در دست است که اصل و نسب بنیامیه را زیر سؤال میبرد:
👈 الف. امیرالمؤمنین (ع) در نامهای به معاویه نوشت:
«امیه همانند هاشم، و حرب همانند عبدالمطلب، و ابوسفیان همانند ابوطالب نیستند
مهاجران نیز همانند آزادشدگان، و نسبداران همانند کسانی که خود را به دیگران منتسب کردهاند نیستند
اهل حق نیز همانند اهل باطل نیستند»
هرچند عبارت «لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ» در سایر منابع، به چشم نمیخورد، ولی در این منابع، عبارت «لا المؤمن کالمدغل» نیز ذکر نشده است و همین، باعث تردید در ضبط کامل این منابع است
تنها سلیم بن قیس، بهجای عبارت یاد شده از جملهی «لا المنافق کالمؤمن» استفاده کرده و عبارت محل بحث را نیز نیاورده است.
ولی این اندازه نیز نمیتواند دلیل نادرستی روایت سیدرضی و ابن شهرآشوب یا حتی تردید در آن باشد
👈 ب. امیرالمؤمنین (ع) در نامهی دیگری به معاویه نوشت:
«آزادشدگان و فرزندان آنها را چه به جداسازی نخستین مهاجران و تعیین رتبه و طبقهی آنها؟! از صدای مهره معلوم است که از جنس سایر مهرهها نیست.»
طرفداران معاویه تصریح دارند عبارت «لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا» دربارهی کسی به کار میرود که خود را به گروهی که از آنها نیست، نسبت میدهد و نخستینبار برخی از صحابه این جمله را در ردّ ادعای عقبة بن ابیمعیط، دربارهی قریشی بودن خودشان به کار بستهاند.
👈 ج. ابوطالب در ماجرای شعب، شعری سرود و در ضمن آن چنین گفت:
«بهخصوص از عبدشمس و نوفل یاد میکنم که ما را همچون سرپوش زنان به کناری انداختند.
پدر آنها از قدیم بردهی پدربزرگ ما بود.
آنها فرزندان همان کنیز فراخچشمی هستند که از آن سوی دریا آورده شد.
👈 د. ابن عباس در پاسخ معاویه که گفته بود:
مگر ما همه شاخههای یک درخت به نام عبدمناف نیستیم؟
گفت:
«هرگز! از راه درست منحرف شدی و پاسخ را رها کردی.
میان ما و شما برزخ و حجابی است که شما پوسته و ما مغز آن هستیم.
چقدر فاصله است میان بندگان و سروران!
امیه را همانند هاشم میدانی؟!
هاشم، دارای اصالت و کرامت بود،
🔗ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7539
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفیدوخواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هفتاد و هشتم؛
سوار تویوتای جنگی فرمانده تیپ شدیم
راننده نداشت
خودش پشت فرمان نشست
وهب و مهدی چپ و راست من نشستند.
صبح راه افتادیم و نزدیک غروب از تنگهای که به طرف سرپل ذهاب سرازیر میشد رد شدیم.
طبیعت، همان بهشتی بود که حسین توصیفش کرده بود
سبزهها تا زانو بالا آمده بودند و باد آنها را روی هم میخواباند
نه از سرما خبری بود و نه از برف و یخ
ساعتی پیش، نم بارانی روی دشت نشسته بود و به فرش سبز طبیعت طراوت بهارانه داده بود.
حسین شیشه تویوتا را پایین کشید و گفت:
"بو بکشید"
و هوا را از راه بینی تا ته ریهاش فرستاد.
من محو طبیعت بودم؛ پرسیدم:
"اینجا جبهه بوده؟!"
گفت:
«وقتی عراقیها تا سرپلذهاب اومدن، اینجا عقبه جبهه بوده.»
گفتم:
«الآن جبهه کجاست؟»
گفت:
"یه کم جلوتر! میرسیم سرپل ذهاب. سمت راست شهر مرزی عراقه. اونجا یه گوشه از جبههس. اما جبهه اصلی و فعال اون طرف قصر شیرینه که عراقیا بعد از اون که تموم شهر رو با خاک یکی کردن، عقب رفتن و خط، جلوی شهر بسته شده.
دقایقی بعد وارد شهر سرپلذهاب شدیم
کم و بیش مردم به شهر بازگشته بودند
اما ویرانی از سر و روی شهر میریخت
خانهها یک طبقه و در و دیوارشان
همه سوراخ بودند و متربهمتر آسفالت خیابانها خراشِ خمپاره و برچسبی از توپ نشسته بود.
حسین آهسته از چالهها رد شد
هرازگاهی نیمنگاهی به خانهای میکرد و جایی را نشان میداد که در آغاز هجوم عراقیها محل استقرار بچههای سپاه همدان بوده
با حسرت از شهدایی میگفت که توی این خانههای خالی از سکنه شب زندهداری میکردند.
از شهیدان بهمنی، فریدی، حاج بابایی، مظاهری و ...
از شهر به جادهای که به پادگان ابوذر میرفت چرخیدیم
خودروهای نظامی ارتش و سپاه از سمت مخالف ما میآمدند و به سمت قصرشیرین میرفتند.
از دور ساختمانهای یک شکل و پنج طبقه نمایان شدند
وارد پادگان که شدیم از بلندگوهای پادگان صدای اذان مغرب آمد.
حسین از دژبانی رد شد و گفت:
"تو جبهه هیچ کاری مقدم بر نماز اوّل وقت نیست"
ما را به مسجدی برد که روی دیوار آن عکس بزرگ مسجدالاقصی نقاشی شده بود. با این جمله از امام که:
«راه قدس از کربلا میگذرد . »
توی مسجد قدس پادگان ابوذر سرپل ذهاب در قسمت خانمها سه چهار خانواده بیشتر نبودند
اما وقتی نماز تمام شد صدها رزمنده با لباسهای بسیجی، سپاهی و ارتشی از مسجد بیرون رفتند.
وارد ساختمانی شدیم که از خانواده رزمندگان تیپ انصار الحسین (ع) غیر از ما کسی نبود
جلوی پنجرهها به جای پرده، پتو زده بودند و پشت شیشهها چسب، که شبها نور چراغ بیرون نزند و شیشهها با شکسته شدن دیوار صوتی توسط هواپیماهای دشمن یا بمباران خُرد و ریز نشوند.
زندگی ساده و سربازی داشتیم
اما حسین میگفت:
«پادگان ابوذر برای ما كويته.»
کویت برای هر کس نماد ثروت و پول و امکانات بود اما برای من، یاد سفرهای طولانی پدرم را تداعی میکرد و غربت مادرم را
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفیدوخواندنی
@salonemotalee
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مداح اصفهانی گل کاشت!
👿مرگ بر اسرائیل
👿مرگ بر آمریکا
🇮🇷سپاه مقتدر
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee