هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
یا بصیر بلا حدقة ، احفظ حدقتی بحدقة امیرالمومنین:
✅ آغاز سومین دوره پیش حوزوی
🌹«حیات طیبه»🌹
✳️ به مناسبت آغاز شروع پذیرش حوزه های علمیه سراسر کشور، برگزار میگردد.👌
🔶🔸 ویژه مشتاقان ورود به عرصه
🔷🔹 طلبگی و سربازی امام عصر(عج)
💢 با همکاری مشاورین و اساتید حوزه علمیه قم و مبلغین مجرب👌
📢 اگر در سامانه
«پذیرش حوزه علمیه قم»
نام نویسی نموده،🖊
و تمایل به حضور در این دوره را دارید،
☑️ برای آشنایی با اهداف و موضوعات ارائه شده و ثبت نام
🆔 به لینک زیر👇مراجعه نمایید‼️👌
❇️ https://survey.porsline.ir/s/rwrmMcc/
#پرتغال_آغازگر_استعمار_و_زرسالاری
آغاز خونین زرسالاری جهانی
🖋قسمت یازدهم
تکاپوی خونین المیدا بینتیجه بود و نتوانست او را در سمتش تثبیت کند.
در سال ۱۵۰۹ ناوگان بعدی پرتغال از راه رسید،
المیدا را از سمتش خلع کرد و البوکرک را در مقام نایب السلطنه پادشاه پرتغال در شرق جای داد و بدینسان مرحله جدیدی آغاز شد.
نخستین اقدام البوکرک تهاجم به جزیره استراتژیک گوا (گهوکه) (۶۸) بود که در آن زمان در قلمرو حکمران مستقل بیجاپور جای داشت. پرتغالیها در سال ۱۵۱۰ این جزیره را به اشغال دائم خود درآوردند.
به نوشته وینسنت اسمیت، البوکرک پس از اشغال جزیره گوا، تمامی سکنه مسلمان آن را «اخراج» نمود.
او میافزاید:
«این اولین قطعه از سرزمین هند بود که از زمان اسکندر کبیر تا آن روز مستقیماً تحت فرمان اروپاییان قرار گرفت.» (۶۹)
از این پس، گوا به مقر نایب السلطنه و مرکز امپراتوری پرتغال در شرق بدل شد و در آن قلعه و شهری مُعظّم برپا شد که تا سالهای مدید مرکز اصلی تکاپوی ماجراجویان اروپایی در منطقه بود.
البوکرک در این سال به بندر کالیکوت نیز حمله برد، شهر را اشغال و غارت کرد و به انتقام اخراج کابرال کاخ حکمران را به آتش کشید و آنگاه قلعهای مستحکم در بندر به پا کرد. (۷۰)
در سالهای بعد، تا زمان مرگ، البوکرک به طور مدام در کار تهاجم به بنادر اصلی منطقه و غارت بنادر و جزایر کوچک و روستاهای ساحلی بود.
مهمترین اقدامات او چنین است:
در سال ۱۵۱۱، شهر مالاکا، در دماغه شبه جزیره مالایا، را تصرف کرد.
این بندر به مدت ۱۳۰ سال در تصرف پرتغالیها ماند و پیش از پیدایش سنگاپور، در اوایل سده نوزدهم، نقش اصلی را در تجارت خاور دور داشت.
به نوشته آمریکانا، تصرف مالاکا از آنرو اهمیت داشت که از آن پس کنترل تجارت ادویه را در دست پرتغالیها قرار داد. (۷۱)
در سال ۱۵۱۲، بندر مسقط را اشغال کرد که تا سال ۱۶۴۸ در تصرف پرتغالیها بود.
او سایر بنادر سواحل عمان را نیز غارت کرد، مسلمانان را قتلعام نمود و مساجد را به آتش کشید.
برای نمونه، سدیدالسلطنه کبّابی از قلهات، بندری با سکنه ایرانی، خبر میدهد که دارای مسجدی زیبا با کاشیکاری ایرانی بود و البوکرک آن را به آتش کشید. (۷۲)
در سال ۱۵۱۳ به بندر عدن حمله برد، ولی با مقاومت قهرمانانه مردم ناکام ماند. تهاجم بعدی پرتغالیها به عدن در سال ۱۵۱۶ نیز بینتیجه بود.
در سال ۱۵۱۴ بار دیگر جزیره هرمز را، که یکی از مهمترین بنادر تجاری جهان آن روز، با اهمیتی در ردیف مالاکا، بود، تصرف کرد.
این بار، این مرکز مهم تجاری به مدت ۱۰۸ سال در تصرف پرتغالیها بود.
زمانی که البوکرک در هرمز مستقر بود، به علت سعایت دشمنانش در لیسبون از سمت نیابت سلطنت و فرماندهی کل نیروهای پرتغال در شرق خلع شد.
وی راهی گوا شد ولی پیش از رسیدن به مقصد، در ۱۶ دسامبر ۱۵۱۵، در کشتی درگذشت. (۷۳)
آلفونسو د البوکرک هرچند تاراجگری بیپروا بیش نبود، ولی بی آنکه خود بداند در این دوران پنج ساله (۱۵۱۰-۱۵۱۵) نخستین سنگ پایههای امپراتوری مستعمراتی غرب را در آسیا و آفریقا پیریخت و بنای عظیمی که بعدها کمپانی هند شرقی انگلیس برپا کرد، چنانکه خواهیم دید، بر این شالوده استوار کرد.
در دهههای بعد، تهاجم پرتغالیها همچنان ادامه داشت.
آنان دژهای خود را، که مورخین غربی گاه «معصومانه» آنرا «دفاتر تجاری پرتغال» مینامند، در بمبئی، دامان، بندر دیو، سوکوترا، کانتون و بندر حقلی مستقر کردند؛ و سپس دامنه نفوذ خود را به جزایر ملوک، جاوه، سیام، فرمز، ژاپن و ماکائو گسترش دادند.
🔗 ادامه دارد …
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1658
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۱۰۱
یه نفر ازم پرسید شغلت چیه؟😕
-گفتم : کار آفرین هستم💪
-گفت یعنی چی؟😐
-گفتم بقیه کار میکنن من میگم آفرین😁🤣😂😂
*به نام خدای دوست دار تلاش*
*سلام*
*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله*
*اَلْعِبادَﺓُ عَشَرَﺓَ اَجْزاءٍ تِسْعَـﺔٌ مِنْها فی طَلَبِ الْحَلالِ*
*عبادت ده جزء است که نه جزء آن در کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال است.*
*مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲*
*طبق دستورات دینی بر همه لازم است در راه به دست آوردن «در آمد حلال» تلاش کنند و از بیکاری و تنبلی و حرام خواری جدّاً بپرهیزند. برخی گمان می کنند عبادت یعنی نماز و روزه و نسبت به کار و تلاش برای کسب روزی سست و بی میلند در حالی که نماز و روزه واجبی است مشخص از جانب خداوند و انجام آن نشانه اطاعت از ذات اقدس الهی است در حالی که کار و تلاش برای کسب روزی حلال افزون بر آن که واجبی از جانب خداست ضرورتی عقلی برای همه انسانهاست حتی کسانی که پایبند به هیچ دینی نیستند. بنابراین هیچ انسانی حق ندارد سستی و کاهلی کند و بنشیند تا روزیش از آسمان فرو افتد. البته خیر و برکت و توفیق، مکمل کسب روزی بوده و نماز وروزه لازمه آن است.*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412151504938115.pdf
9.1M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#روانشناسی_و_مشاوره
#افسردگی
#راهکارهای_معنوی_درمان_افسردگی
4⃣ اِستَعینوا بالصَّبر وَ الصلاه
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۵۷م
مادرم مرتب به رحمان رسیدگی میکرد و او را میبوسید و میبویید. خواهرهایم لیلا و سیما دورم را گرفته بودند. خوشحال بودم. دستم را رو به آسمان کردم و گفتم: «خدایا، کاری کن پاقدم رحمان خوب باشد و به خانههامان برگردیم.
وقتی آوهزین خط مقدم شد، مسئول بسیج گیلانغرب قدرت احمدیپور بود. هر دو برادرم، ابراهیم و رحیم به گروه احمد قیصری پیوستند. هر دو جوان بودند. جمعه هم با اینکه بچه بود، برای رزمندهها وسیله آماده میکرد یا اگر کاری به او میسپردند، انجام میداد. شانزده سالش شده بود. حالا مرد خانه بود و پدر و مادرم خیلی رویش حساب میکردند. علیاشرف حیدری هم گروه تشکیل داد و به خط رفت. صفر خوشروان هم گروه چریکی تشکیل داد. اینها بیشتر پاسدار بودند. هر کدام از این فرماندهان، تعداد زیادی از نیروهای مردمی را زیر فرمان داشتند. تمام مردهامان اسلحه به دست داشتند و بیشتر توی گورسفید و آوهزین میجنگیدند. روستای آوهزین و گورسفید را مردم همان روستاها تحویل گرفته بودند؛ چون همۀ آن مناطق و کوهها و تپههایش را میشناختند.
آوهزین سه تپۀ بزرگ داشت؛ ابرویی، صدفی و کرجی. وقتی نیروها را تقسیم کرده بودند، رحیم را به تپۀ کرجی دادند وابراهیم را به صدفی که زیر پای چغالوند بود. برادرهایم که به من سر میزدند، ناراحت بودند و میگفتند هر چقدر اصرار کردهایم که با هم باشیم، قبول نکردهاند و گفتهاند هر کدامتان در یک تپه باشید که با هم کشته نشوید.
ابراهیم تعریف میکرد که پنجاه متر با نیروهای عراقی فاصله داشتند. دور تا دور نیروهای خودی مین بود. همه جور اسلحه داشتند؛ برنو، کلاشینکف و... همیشه هم آمادهباش بودند.
روزها به این فکر میکردم که به هر شکلی شده، خودم را به گورسفید برسانم و به خانهام سری بزنم. اما برادرهایم هر وقت میآمدند، میگفتند: «فرنگ، نبینیم که آن طرفها بیایی. خطرناک است. اگر بیایی، مطمئن باش که گرفتار میشوی.»
جادههای اطراف اسلامآباد شلوغ شده بود. نیروهای سپاه و ارتش میآمدند و میرفتند. میدانستم حمله شده است. همهاش دعا میکردم زودتر نیروهای خودمان موفق شوند تا ما برگردیم به خانههامان.
توی شهر پیچید که نیروهای ایرانی و عراقی ها درگیرند. مرتب روی جاده میرفتم و از ماشینهای نظامی که از آن سمت میآمدند، خبر میگرفتم. یکی از پاسدارها که سوار ماشین بود و از آن طرف برمیگشت، گفت: «نبرد توی گورسفید و چند تا روستای دیگر ادامه دارد. نیروهای خودی دارند میجنگند تا روستاهای اطراف گیلانغرب را بگیرند.»
از فکر اینکه ممکن است گورسفید آزاد شود، دلم پر از شادی شد.
بهار سال 1361 بود که یکدفعه توی اسلام اباد غوغا شد. ماشینها چراغ هاشان را روشن کرده بودند و بوق میزدند. مردم با شادی این طرف و آن طرف میرفتند. زودی بچهام را بغل کردم و از کوه آمدم پایین. تند رفتم خانۀ برادر شوهرم و پرسیدم: «چه خبر شده؟»
چشمهایش از شادی برق میزد. گفت: «گوش کن!»
پیچ رادیو را که چرخاند، شنیدم نیروهای عراقی تا آن طرف گورسفید عقبنشینی کردهاند. عراق عقب رفته بود! برای یک لحظه رحمان از دستهایم سر خورد که همعروسم توران کمکم کرد و گفت: «خدا را شکر، فرنگیس. آرام باش. هول نشو.»
انگار دنیا را به من داده بودند. سرپا بند نبودم. به محض اینکه شوهرم رسید، با عجله گفتم: «علیمردان برویم. میخواهم به خانهام برگردم.»
مردم از شادی گریه میکردند. علیمردان گفت: «صبر کن، بگذار کمی بگذرد و بعد برویم.»
با ناراحتی گفتم: «حتی یک لحظه هم نمیمانم. اگر تو هم نیایی، خودم تنهایی میروم.»
به اتاقم در دل کوه رفتم. وسایل رحمان را توی یک گونی گذاشتم و از کوه آمدم پایین. رو به برادرشوهرهایم رضا و نعمت کردم و گفتم: «حلالمان کنید. خیلی اذیتتان کردیم. فقط حواستان به این خانۀ من باشد. گهگاهی به آن سر بزنید.»
توی راه اشکهایم را پاک میکردم و فقط به این فکر میکردم که خانهام چه شکلی شده است؟ وسایلم باقی ماندهاند یا نه؟ اصلاً یادم رفته بود روستا چطور و چه شکلی بود. آنقدر عجله داشتم و هول بودم که دستهایم میلرزید.
وقتی رسیدم گیلانغرب، دیدم شهر ویرانه شده است. گرد غم و غصه روی شهر پاشیده بودند. تمام خاکش تکهتکه شده بود و انگار همه جا را شخم زده بودند. به اطراف نگاه کردم و با خودم گفتم: «خدایا، یعنی این همان شهر قشنگ است؟!»
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرتغال_آغازگر_استعمار_و_زرسالاری
آغاز خونین زرسالاری جهانی
🖋قسمت دوازدهم
ایزابل و فردیناند به نام مسیحیت و کلیسای رم، غرناطه را به خاک و خون کشیدند و دستگاه تفتیش عقاید را علیه مسلمانان به پا کردند.
مانوئل ثروتمند نیز به نام جهاد صلیبی علیه «کفار» (۷۴) تاراجگران دریایی خود را روانه سواحل غرب آفریقا و سپس مشرق زمین کرد.
هنری دریانورد به هنگام شکار برده و گاما و البوکرک در زمان کشتار و مثله کردن مسلمانان، انهدام کشتیهای حامل حجاج مکه و به آتش کشیدن مساجد و غارت خزاین، خود را شهسواران مسیح میخواندند.
البوکرک مفتخرانه خود را «نابودکننده مسلمانان و آزادکننده بومیان» مینامید. (۷۵)
جرج کرزن مینویسد:
«هنوز دو سال از قرن جدید [سده شانزدهم] نگذشته بود که کاشف کامیاب [گاما] با سمت فرماندهی دستهای قوی از چند ناو دوباره به کار افتاد تا آنچه را که فقط کشف کرده بود اینبار تصرف کند.
فرمانی هم از دستگاه پاپ صادر و به امانوئل، پادشاه پرتغال، لقب پرطمطراق “خداوند دریاداری و فتح و ظفر و بانی تجارت با اتیوپی، ایران و هندوستان” اعطا شد…
[سپس]، آلفونسو د البوکرک با نیروی نظامی به نصب پرچم پرتغال در هر نقطه قابل تصرف و اشغال اقدام نمود و دستور داد هرکه در برابر جاننثاران مسیح مقاومت نماید گلوله و شمشیر نصیب یابد…
بدون اجازه دولت پرتغال هیچ کشتی در اقیانوسها حق عبور نداشت.
فاتحان برای خود حق انحصاری مبتنی بر زور تأمین کرده بودند.
از ژاپن تا بحر احمر همهجا بیرق آن دولت در اهتزاز بود.
ضمناً ظلم و جور نایبالسلطنههای پرتغال و فساد و بدکرداری مأموران جزء و تعصب و تنگنظری آن کسانی که میپنداشتهاند کار تجارت را با رسالت روحانی توأم سازند رفته رفته پایه و اساس دستگاهی را که با زور و قلدری نهاده شده بود سست نمود». (۷۶)
روشن است این آرمانهای صلیبی که پاپ نیز بر آن صحه گذارده و آن را ستوده بود، پوششی ریاکارانه و عوامفریبانه بیش نبود برای پوشاندن جامه «تقدس» بر چپاولگریهایی سخت حریصانه و آزمندانه. اهداف واقعی این تهاجم صلیبی را در این سخن البوکرک به روشنی میتوان دریافت:
«اگر ما تجارت مالاکا را از دست اعراب خارج کنیم، قاهره و مکه ورشکست خواهند شد و ونیزیها نیز چارهای نخواهند داشت جز اینکه برای خرید کالاهای مورد نیاز تجار خویش را روانه پرتغال کنند». (۷۷)
چنین نیز شد. با گشایش راه تجارت مستقیم دریایی اروپا با شرق به وسیله واسکو دوگاما از طریق «دماغه امید نیک»، تجارت ایتالیا اهمیت خود را از دست داد و راه افول پیش گرفت.
«پس از سال ۱۴۹۸، تجارت ونیز و جنوا و امور مالی فلورانس رو به انحطاط رفت.
تقریباً در اوایل سال ۱۵۰۲، پرتغالیان فلفل موجود در هند را چندان زیاد میخریدند که تجار مصری و ونیزی برای صدور چیزی نمییافتند.
بهای فلفل در یک سال در بازار ریالتو [ونیز] یک ثلث بالا رفت و حال آنکه در لیسبون به نصف قیمت رایج در ونیز به فروش میرسید.
در نتیجه، سوداگران آلمان شروع به تخلیه کشتیهای خود از ساحل کانال بزرگ و انتقال مراکز خرید خود به پرتغال کردند…
تبدیل راه مدیترانهای- مصری هند به یک مسیر دریایی، و توسعه تجارت اروپا با آمریکا، کشورهای آتلانتیک را ثروتمند و ایتالیا را فقیر ساخت…
بتدریج، ملل مدیترانه رو به انحطاط نهادند زیرا از سر راه سفر مردم و کالاها برکنار بودند؛ ملل آتلانتیک، که با تجارت و طلای آمریکا ثروتمند شده بودند، پیش افتادند.
این انقلابی بود در راههای تجارت». (۷۸)
بدینسان، تا اوایل سده هفدهم کنترل بازارهای اروپا به دست پرتغالیها افتاد که پایگاههای خود را در سواحل اقیانوس هند و خاوردور استوار کرده بودند. (۷۹)
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1668
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee