#معرفی_بازی (۵۵)
🌀#بازی و تربیت :
♦️با کارهای ساده منزل اوقات بچه ها را پر کنید و فرصتهای تربیتی ایجاد کنید!
🌀مثلا :
وقتی ظرفها را شستید فرزند خود را صدا کرده و جای قرارگیری هر ظرف را به او نشان دهید.
جای قاشق و چنگال و بشقاب و...تک تک ظروف را به او نشان دهید.
بعد هر ظرف را به کودک نشان دهید و از او بخواهید جای ظرف را بگوید و شما هر ظرف را در جای خودش قرار دهید.
وقتی کودک کمی بزرگتر شد وظیفه قرار دادن ظروف در جای خودش را به او واگذار کنید.
🍴🥣
◀️ #نکته_تربیتی
❌ روشن شدن زیاد تلویزیون= خاموش شدن صدای درونی کودک
✍🏻: انسانها یاد میگیرند که با حرفزدن با خود، مسئلههای پیچیده خود را حل کنند، گفتوگوی درونی باعث بهتر شدن تفکر ، حافظه و توجه ما میشود. گفتوگوی درونی همیشه در ما وجود دارد با این تفاوت که در کودکی با صدای بلند با خود گفتوگو میکنیم، اما در بزرگسالی این گفتوگو درونی میشود.
‼️صدای یکنواخت تلویزیون میتواند در توسعه صدای درون کودک تداخل کند. روشنبودن تلویزیون حین بازی موجب میشود کودک نتواند توجه خود را متمرکز کند و بخشی از قدرت حل مسئله خود را از دست میدهد.
👌🏻 برای بهترشدن توانایی زبانی خود و فرزندمان بهتر است کمی کمتر تلویزیون تماشا کنیم یا حداقل وقتی کار دیگری انجام میدهیم تلویزیون را خاموش کنیم.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۳۱
🖋 مقالهی هشتم:
#ردپای_یهود_در_جنگ_احد
قسمت سوم؛
◀️ طمع و آزمندی، زمینهساز نفوذ دشمن
حضرت، دامنه کوه احد را برای میدان مبارزه برگزید؛ چون کوههای احد در پشت جبهه اسلام، سدّی طبیعی بود.
🔹تنها نقطه ضعف احد، جبل الرماة بود؛ همان کوه انشعابی از احد که تنگهای ایجاد کرده بود و دشمن میتوانست از پشت آن دور بزند و پشت سر مسلمانان بیاید،
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به این مسئله آگاه بود.
از اینرو، در آن تنگه ۵۴ نفر را گماشت و فرمود:
"این تنگه را ببندید و حتی اگر دیدید که ما مشرکان را تا مکه دنبال کردهایم، این محل را رها نکنید و اگر هم دیدید آنها ما را تا مدینه عقب راندهاند، باز این محل را حفظ کنید."
🔹آرایش سپاه، همانند روز بدر بود.
مشرکان با سروصدای فراوان طبلها، به میدان آمدند.
این سوی میدان، نه اسبی بود و نه وسیلهای،
طلحة بن ابیطلحه که قهرمان و علمدار مشرکان بود، پیش آمد و مبارزه طلبید.
حضرت علی علیهالسلام به میدان رفت و او و سپس برادرش را کشت.
دیگران نیز پیش آمدند و پرچم سپاه شرک را به دست گرفتند که علی بن ابیطالب علیهالسلام همه را به هلاکت رساند.
دیگر کسی نبود که علم را بردارد.
علم مشرکان افتاده بود و لشکر کفر هم نظاره میکرد.
🔹با کشته شدن علمداران مشرکان و فرمان حمله پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم مسلمانان روحیه گرفتند و هم نیروهای دشمن پراکنده شدند و گریختند.
زنان، بردگان، پولها و طلاهای بسیاری که دشمن از مکه با خود آورده بود، جا ماند.
مسلمانان سراغ غنائم رفتند؛ اما مومنان حقیقی همچنان در حال تعقیب دشمن بودند.
نگهبانان تنگه که همرزمانشان را در حال جمعآوری غنائم دیدند، از تنگه به زیر آمدند.
عبدالله بن جبیر سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به آنها گوشزد کرد، ولی نصیحت وی سودی نبخشید و تنها دوازده تن همراه او باقی ماندند.
🔹خالد بن ولید و یارانش که در کمین تنگه بودند، با خالی شدن تنگه از محافظان، پیش راندند و باقی ماندگان را به شهادت رساندند،
سپس از پشت سر مسلمانان به آنها حمله کردند. (۳۷)
🔹هدف دشمن، شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
با حمله خالد، مشرکانی که فرار میکردند، بازگشتند.
حضرت علی علیهالسلام میدانست در آن لحظه حساس، هدف نخست مشرکان، شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که در صحنه نبرد حضور داشت.
از اینرو، به قصد حراست از وجود نازنین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، به سرعت، خویش را به آن بزرگوار رساند.
رسول خدا در گیرودار معرکه هجمه خالد و یارانش از سویی و از سوی دیگر فرار بسیاری از مسلمانان، تنها و بییاور مانده بود.
علی علیهالسلام در این بازگشت، قصد جنگ نداشت.
🔹او در جنگ بدر شمار بسیاری از دشمن را از پا درآورد و زخم چندانی نخورد؛ اما در جنگ احد تعداد کمی را از پا درآورد و هفتاد زخم خورد؛ به گونهای که هر زخمی را میبستند، زخم کنار آن سرباز میکرد.
این زخمها زمانی بر پیکرش وارد آمد که تمام دغدغهاش، رسیدن به وجود مبارک حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله بود و با سرعت پیش میرفت تا به پیامبر صلیاللهعلیهوآله برسد.
🔹رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر روی زمین افتاده بود و مشرکان به اندازهای به ایشان نزدیک شده بودند که با سنگ، حضرت را میزدند.
تنها، ابهت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود که به آنان اجازه نمیداد پیش روند و کار را تمام کنند.
حضرت که تنها با سنگ از خود دفاع میکرد، در حالی که پیشانی خویش را از خون پاک میکرد، فرمود:
«جمعیتی که چهره پیامبر خود را با خون او رنگین کردند، چگونه رستگار میشوند؟»
🔹در همین حال، بر دعوت آنها به سوی خداوند حریص بود و این نشاندهنده کمال عاطفه و مهر اوست برای هدایت انسانها به سوی سعادت و رستگاری. (۳۸)
علی علیهالسلام خود را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله رساند و حلقه محاصره ایشان را به عقب راند.
گروهی از مسلمانان که دریافتند پیامبر صلیاللهعلیهوآله زنده است نیرویی گرفتند و ایشان را از معرکه نجات دادند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5287
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۲۳)
ملّت بیدار است.
مسئولین هم مشغولند؛
کار میکنند،
تلاش میکنند؛
البتّه بیشتر باید تلاش کنند.
من هم به ملّت عزیزمان عرض میکنم این بیداری را حفظ کنید؛
اینکه اینها گفتند در سال ۹۷ ما چنین میکنیم، چنان میکنیم،
و نقشههایی را برای جمهوری اسلامی ابراز کردند
-یعنی در واقع نقشهشان لو رفت-
این ممکن است فریب باشد؛
ممکن است جنجال را برای سال ۹۷ بکنند،
نقشه را برای سال ۹۸ بکشند؛ مِنباب مثال.
همه باید حواسشان جمع باشد؛
به همهی ملّت عرض میکنم.
آمریکا دشمن خبیثی است،
دشمن حیلهگری است،
دستش با صهیونیستها و مرتجعین منطقه در یک کاسه است
و همهی آنها دشمن ایران اسلامی
و دشمن ملّت ایرانند؛
ما باید بیدار باشیم.
۱۳۹۷/۰۹/۲۱
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت بیست و هفتم
به حرم رسیدیم.
داخل حرم به قدری سرد بود که دندانهایمان به هم میخورد.
چند نفر زیارت میکردند و یکی روضه میخواند.
از سرما نمیتوانستم، بنشینم.
انگشت پاهایم مثل یک قالب یخ شده بود و سرما از انگشتانم بالا میآمد، تا آنجا که حس میکردم خون توی رگهایم یخ زده،
حتی حس میکردم که دانههای اشک روی گونههایم دارد یخ میزند.
همه این سختیها و سردیها با گرمی و دیدن ضریح ایستاده حضرت زینب و حضرت رقیه قابل تحمل شده بود.
پس از زیارت، ذکر «قل هو الله احد» گرفتم، تا صدای اذان آمد.
مصلی از حرم حضرت رقیه فاصله داشت.
برای نماز بیرون آمدیم.
سارا گفت:
«مامان، یه لنگه کفشم نیست.»
لرز و سرما دوباره به تنمان برگشت.
چرخیدم تا لنگه کفش را که زیر برف و یخ مانده بود پیدا کردم،
سارا داشت از سرما گریه میکرد..
خودمان را به محل نماز رساندیم
به نماز جماعت رسیدیم
ناگهان حسین را کنارمان دیدیم و جان به تنمان برگشت و گرم شدیم.
پس از نماز چند ماشین، مثل کاروان پشت سر هم، قطار کشیدند.
حسین، ابوحاتم و محافظش را به ماشین دیگری فرستاده بود.
پشت فرمان نشست.
سارا گردن حسین را که درد میکرد ماساژ داد و پرسید:
«این همه ماشین قراره کجا برن؟»
حسین گفت:
«فرودگاه. قراره ۴۸ نفر آزاد شده رو بدرقه کنیم.»
از زینبیه دور شدیم و ماشینها از هم فاصله گرفتند که البته بیدلیل نبود.
در مسیر فرودگاه، حسین مثل اولین بار که سوارمان کرد، پایش را روی گاز گذاشت.
دیگر بلد شده بودیم که اینجا ناامن است و تکتیراندازها در مسیر فرودگاه در کمیناند.
رگبار تیربار سنگین که به طرفمان گرفته شد، من کمی ترسیدم و طبق معمول دخترها خندیدند و حسین تخته گاز کرد تا به فرودگاه رسیدیم.
صحنهای دیدنی بود.
اسرا حمام رفته بودند و لباس نو پوشیده بودند.
چند گوسفند جلوی پایشان قربانی شد.
تعدادی از آنها روی دست و پای حسین افتادند.
حسین تکتکشان را بوسید و بدرقه کرد.
وقتی هواپیما از فرودگاه بلند شد، جماعت حاضر صلوات و تکبیر فرستادند.
دفتر یادداشتم را باز کردم و گوشهاش نوشتم:
«در آخرین روزهای ماه صفر و در آستانه شهادت پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) ۴۸ اسیر ایرانی با عنایت ائمه آزاد شدند.
خدایا، مردم در بند سوریه، کی از چنگال تکفیریها آزاد میشوند؟»
هوای برگشتن به ایران را نداشتم ولی دلم برای پسرانم وهب و مهدی و بقیه فامیل تنگ شده بود.
زنگ زدم.
هر دو دلشان برای آمدن به سوریه پرمیزد، اما مجبور بودند به خاطر کارشان در تهران بمانند.
مهدی یک خبر خوب داشت، وهب یک خبر بد.
مهدی گفت:
«کار ثبت نام سارا تو دانشگاه تمام شد و باید برای ترم بهمن اینجا باشه.»
اما خبر وهب یک خبر سیاسی بود.
گفت:
«دیروز یک مجادله بد و غیراخلاقی بین رئیس جمهور و رئیس مجلس تو مجلس، درگرفت.»
گوشی را که گذاشتم. زهرا و سارا که اول شادی را در چهرهام دیده بودند و بعد غم را، پرسیدند:
«مامان چی شده؟»
اول خبر بد را گفتم:
«امثال حسین، توی این غربت، شب و روزشون برای تحقق آرمانهای امام، انقلاب، شهدا و رهبری یکی شده اما تو کشور، بعضیها به جای پرداختن به مشکلات مردم، اسباب دلسردیشون رو فراهم میکنن، دیروز تو مجلس حرفهایی گفته شده که در شأن مسئولین نظام نبوده.»
بیشتر از این توضیح ندادم و زود رفتم سراغ به زعم خودم خبر شادی آور و گفتم:
"سارا خانم هم از این ترم، ان شاء الله میرن سر کلاس دانشگاه.»
و نگاه به قیافه درهم سارا انداختم که به جای اینکه خوشحالی کند با یک قیافه حق به جانب و جدی گفت:
"کلاس و درس دانشگاه اینجاست."
گفتم:
«دخترم! اگر برای همراهی با بابا میگی که چند ماهه اومدی و..."
سرد و گرفته گفت:
«به هر صورت، من بنای برگشتن به تهران رو ندارم.»
با تحکم گفتم:
«اگه بابا بگه برگرد چی؟»
سکوت کرد و رفت سراغ قرآنی که سیدحسن نصرالله به او هدیه داده بود.
طی این مدت یک ختم قرآن کرده بود.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 هر روز یک قسمت از کتاب:
🌷"خداحافظ سالار"🌷
🔸خاطرات همسر حبیب حرم؛
سردار شهید "حسین همدانی"
◀️ در "سالن مطالعه"
👈 قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/4203
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢🎥 اولین مصاحبه با روحانی که در راه امنیت مردم انگشت دستش را از دست داد:
دستم فدای خواهرامون حتی اون دختر کم حجاب ... خدا رو شکر که نارنجک به اونها نخورد
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
📖 مطالعه دانشگاه ام ای تی:
اخبار جعلی شش برابر سریعتر از اخبار حقیقی پخش می شود
هرچی بیشتر اجازه بدی پیامهای جعلی بیشتر رد و بدل بشه، بیشتر پول درمیاری!
پ.ن. این یعنی از هر هفت نفر آنهایی که در توئیتر و اینستاگرام و ... عضوند شش نفر مطالب دروغ را ترجیح میدهند و منتشر میکنند.
آنچه دو ماه گذشته کف خیابان هم دیدیم
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
غروب مسلمانان در اندلُس بواسطه آلودگی به #شهوت و #شراب
رهبر معظم انقلاب:
" اروپاییها وقتی خواستند آندلس را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامی بلندمدت کردند...
آنها به فاسد کردن جوانان پرداخـتند؛
و در این راستا انگـیزههای مختلف مـسـیـحی، مـذهـبـی یا سیاسی داشتند.
یکی از کارها این بود که تاکستانهایی [باغهای انگور] را وقف کردند تا شــراب آنها را به طور مجـانی در اختیار جوانان قرار دهند!
جـوانان را به سـمت زنـان و دخـتران خـود سـوق دادند تا آنـهـا را به شـهـوات آلـوده کنند!
گـذشــت زمـان راههـای اصـلـی را برای فـاسـد یا آبـادکـردن یک مـلــت عــوض نمیکند،
امروز هــم آنها همـین کار را میکنند..."
۱۳۸۱/۱۲/۶
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#تحلیل_فیلم
#عشای_ربانی_نیمهشب
قسمت نهم؛
بورلی کین یک بار به صراحت میگوید که کلیسای سن پاتریک را «کشتی نوح» و تنها راه نجات در عذاب واپسین میداند.
در قسمت پایانی (مکاشفه)، چندین بار هلیشات جزیره کراکت را که یکسره در آتش میسوزد، میبینیم، گویی این چشم آسمانیان است که مردم عذاب شده جزیره را نظاره میکند.
طبق سنت دیرپای ژانر ترسناک در هالیوود، بهویژه از دوران اوج آن در دهه ۱۹۷۰ (با فیلمهایی چون «جنگیر»، «طالع نحس» و «بچه رزماری»)، «کلیسا»، «صلیب»، «آب مقدس» و «پدر روحانی»، نقطه مقابل نیروهای شرّ و ارواح خبیثه و بهنوعی تکیهگاه قربانی این نیروها به تصویر کشیده میشدند.
در یک دههی گذشته، تا حد زیادی این معادله عوض شد و ما شاهد ساخت آثار زیادی بودیم که در آنها خود کشیش یا راهبه یا حتی ساختمان کلیسا در تسخیر قرار میگیرد و آنها خود تبدیل به یک مؤلفهی شریر میشوند.
اما فلنگن در «عشای ربانی نیمهشب»، یک گام بزرگ در «آشناییزدایی» از مفاهیم قدسی مسیحیت و مرتبطین با آن (کلیسا، کشیش، راهبه، صلیب، تمثال و…) جلوتر مینهد.
اینبار پدر روحانی داستان، نه تنها تسخیر میشود، که با تمسّک به آیات کتاب مقدس، خود را برگزیده و حامل رسالت بزرگ برای بشریّت میبیند و «شرور» را عین لطف و رحمت الهی جلوه میدهد.
در واقع، فلنگن در این زمینه یک سنّتشکنی بزرگ میکند.
شیطنت نمادین فلنگن حتی دلالتهای سیاسی نسبتاً آشکار هم پیدا میکند.
مانسینیور پروئیت کهنسال، در بیابانی در اطراف «دمشق» (پایتخت سوریه) با آن «فرشته» کذایی برخورد میکند و او را با خود به «غرب» میبرد.
چنین نمادپردازیهایی پیش از این بارها در هالیوود صورت گرفته است.
در فیلم معروف «جنگیر» (۱۹۷۳/ویلیام فریدکین)، در سکانسهای آغازین، کشیش پیر، پدر مرین، در محوطهی کاوشهای باستانشناسی در حومه بغداد، با مجسمه شیطان فیلم موسوم به «پازوزو» مواجه میشود.
پیام نهچندان پوشیده این است که ریشه شرور در «غرب آسیا» (خاورمیانه) است!
سؤال اینجاست که در عصری که «ظاهراً» بیایمانی، شرک و کفر در جهان عمومیّت یافته و تصویر غالب در رسانههای جریان اصلی، دین را موجودیتی نیمهمُرده ترسیم میکنند، چرا نتفلیکس روی ارائهی تصویری شرور و خطرناک از «مؤمنین» و «تعصب دینی» متمرکز شده است؟!
در شرایطی که بهواسطهی کثرت بلایای جهانی، مرور شواهد آپوکالیپتیک در متون دینی در بین پیروان ادیان مختلف، روز به روز رواج و رونق بیشتری مییابد، چرا نتفلیکس انگشت اتهام را به سوی «مؤمنین» برده است؟!
آیا رویدادهایی در پیش است که پیش از آن، باید از امور متافیزیکی اعتبارزدایی شود؟!
نویسنده: سهیل صفاری
««« پایان »»»
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت سی و چهارم
نگاهم افتاد به این مردهای دشداشه پوش!
داشتم به حرفهای مهدی فکر میکردم که این فرقه چقدر راحت اسم شیعه رو با رسمش متلاشی کردن!
در همین حین سر و صدای بچهی کوچکی که همراه باباش برای تماشا کردن دستهی عزاداری اومده بودن، و چنان خودش رو به باباش چسبونده بود و التماس میکرد و میگفت؛
:بیا بریم بابا من میترسم"
توجهم رو جلب کرد
والبته بچهی بیچاره حق داشت،
من که یه مرد بزرگ بودم، با دیدن چنین صحنههایی داشتم سکته میکردم چه برسه به اون طفل معصوم!
با اشاره به بچه، رو به مهدی گفتم:
"اصلا فکر نکنم تا اخر عمرش چنین صحنههایی یادش بره و چقدر تلخه که عزاداری برای امام حسین(ع) رو با چنین تصاویری بخاطر بسپاره که ذرهای عشق درونش نیست که هیچ!
فقط ترس و وحشت و خون، یادگاری چنین هیئت رفتنی میشه!
و ناگفته پیداست چه حسی نسبت به هئیت و روضه و امام حسین(ع) پیدا میکنه!"
با عصبانیت ادامه دادم:
"خیلی راحت تنها با کارهای یک سری افراد جاهل مثل اینها که بیشتر به اراذل شبیهن تا عاشق امام حسین(ع)! هم فرقهی ضاله میخوننمون! هم مثل اتفاقی که برای این بچه میافته به سادگی این پیوند عاشقانه حسینی شکسته میشه!"
مهدی دستش رو خیلی آروم گذاشت روی شونم و گفت:
"میدونی مرتضی! اینها فقط یک سری جاهل نیستن! داشتم فکر میکردم اگه غریبهای از علت بریدن سـر امام حسین(ع) پرسید به قول استادم باید بگیم :
ترڪیبی از #منافقانباهوش و #مردمجاهل عاشورا را رقم زدند!"
بعد هم چشمهاش رو به آسمون دوخت و ادامه داد:
"و چه معجون عجیبی ست این ترڪیب...!"
اسم منافق باهوش که اومد یاد تفکر انگلیسی افتادم که چقدر خطرناکتر از بمب و اسلحه است!
گفتم:
"شیخ مهدی! چه قدر دشمن حساب شده کار میکنه! از این طرف با درست کردن فرقههای شیعهی افراطی مثل شیرازیها و از اون طرف با درست کردن گروههای سنی افراطی مثل وهابیها چقدر دقیق به خواستهاش میرسه!"
بعد با حالت عصبانی گفتم:
"بعضی از ما هم خیر سرمون توی حوزه ی علمیه داریم درس میخونیم که مثلا به درد اسلام بخوریم! به جای اینکه به درد اسلام بخوریم، کمکاریهامون، خودشون شدن یه درد برای اسلام!
لبخند نشست روی لبش و گفت:
"دمت گرم! که جمع نبستی!"
بعد هم ادامه داد:
"میدونی تفاوت به درد خوردن یا خودِ درد بودن در چیه؟!"
گفتم:
"آره اخوی! چرا ندونم !؟
دارم امثالش رو جلوی چشمهام میبينم.
به اسم امام حسین(ع)
توی لشکر امام حسین(ع)
با لباس عزادار امام حسین(ع)
نفوذی لشکر یزید باشی و براش کار کنی والله خودِ درد! یه درد کشنده!"
اخم هام رو بیشتر کشیدم توی هم و ادامه دادم:
"اصلا چرا باید لباس عزادار امام حسین(ع) رو بپوشند! چرا هر جا نفوذی هست یا زیر یقهی دیپلماتِ بسته شده تا حلقه یا زیر لباس روحانیت؟!"
سری تکون داد و با تاسف گفت:
"چون در پوشش عزادار حسین(ع)، راه حسین (ع) رو ببندی و صدای کسی در نیاد خیلی راحتتر از اینه که در پوشش یزید راه را بر حسین(ع) ببندی و صدای کسی در نیاد!
یکی دیگه از اصلیترین علتهاش هم که معلومه برای داشتن امنیت!
این روش مختص الان هم نیست!
بعد از واقعهی کربلا عبیدالله بن زیاد هم برای رسیدن به دارالحکومه، از درِ دروازهی شهر کوفه تا رسیدن به کاخش لباس امام حسین(ع) رو پوشید برای اینکه از مردم در امان باشه!
خوب اینها هم شاگردهای همون خبیث هستن دیگه!
تاریخ خوب نشون داده تزویر از ابزار همیشگی خواص فاسد و سیاست باز و قدرتطلب هست. اینم یه مدلشه دیگه!
گفتم:
"حاجی اینا که دیگه ادعاشون اینه اهل سیاست و قدرت نیستن و دم از جدایی دین از سیاست میزنن!
مهدی جوری نگاهم کرد که قشنگ متوجه شدم منظورش اینه چقدر سادهای تو پسر!
بعد هم گفت:
"اشتباه نکن!"
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کودکانه
📺 #کارتون زیبای #شهر_موشکی
قسمت بیستم
🎞 این قسمت : مذاکره با آقای سام!
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee