#معرفی_بازی ۶۶
🌹بازیهای جایگزین موبایل برای کودکان
⏪ ورزش کردن
کودکان خود را وادار به تحرک کنید.
اجازه ندهید که از صبح تا شب بیحرکت جلوی تلویزیون نشسته و کارتون تماشا کنند.
از طریق بازیهای مختلف بچهها را به فعالیت وادار کنید
مثلاً؛
از بازی قایم باشک که از بازیهای مورد علاقه تمام بچههاست شروع کنید،
یا لی لی کشیده و با بچهها بازی کنید،
بازی دارت هم برای بالا بردن تمرکز کودکان مناسب است
یا فوتبال داخل سالن برای اینکار از توپهای سبک و پارچهای استفاده کنید،
انجام حرکات ژیمناستیک
و هر حرکت ورزشی دیگری که کودکتان را وادار به تحرک و فعالیت کند.
◀️ نکته!
🌺 مطمئن باشید که بازی، مهم ترین کاری است که هر کودکی باید انجام دهد.
✍️ هیچ کلاس آموزشی، ابزار آموزشی و چیزهای دیگر نمی تواند اهمیت ساعات بازی آزاد کودکان را در یک محیط امن و غنی پر کند.
👌کودکان به ساعات بازی نیاز دارند که به طور آزادانه و خلاق به تجربه دنیای اطراف خود مشغول باشند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۵۰
🖋 مقالهی یازدهم: #نفوذ_در_سازمان_حکومتی_اسلام
قسمت دوم؛
🔹خداوند در آیات بسیاری، منافقان را سرزنش کرده است و صفاتشان را بر میشمارد.
به گزارش تاریخ، بسیاری از این افراد، پیش از اسلام ظاهری خویش، یا در کسوت یهودی بودهاند، یا با یهودیان ارتباط مکرر داشتهاند.
برخی کتابها به نام این افراد نیز اشاره کردهاند. (۶)
🔹هرچند نام برخی دیگر را نمیتوان در کتابها یافت، از نحوهی سلوک آنان و تاریخ زندگی و چگونگی اسلام آوردنشان میتوان به یهودی بودن یا ارتباطشان با یهود پی برد،
بلاذری، از رفت و آمد اهل نفاق به کنیسه یهود خبر داده (۷) و در جای دیگر ضمن برشمردن عالمان یهودی پناهنده شده به اسلام، میگوید:
"مالک بن ابی قوقل، عالم یهودی بود که به اسلام پناه آورده بود، ولی اخبار رسول خدا (ص) را به یهودیان میداد." (۸)
🔹به دلیل یهودی بودن شماری از منافقان، رابطه خوبی میان این دو گروه درصدر اسلام وجود داشت.
تلاش عبدالله بن ابی، یکی از منافقان رسوا شده، در دو حادثه بنیقینقاع و بنینضیر، برای نجات دوستان یهودیاش، دلیل دیگری بر این مطلب است.
🔹یهود با نفوذ پیروزمند خویش در دین مسیح، مسیحیت یهودستیز و اصلاحگر را به دینی بیمحتوا و بیپایه تبدیل کرد.
تلاشهای پولس، نفوذی یهود در مسیحیت، بهاندازهای به بار نشست که پس از یک قرن، اثری از مسیحیت راستین بر زمین نماند.
این تجربه موفق یهود، در جلوگیری از گسترش اسلام به کار یهود آمد، اما آنان اینبار، نه پس از رسول الله (ص)، بلکه همزمان با آغاز رسالت او، تلاش خویش را برای نفوذ در دین اسلام آغاز کردند.
از این روی، میان پیامبر اسلام (ص) و همه پیامبران پیشین تفاوت اساسی وجود دارد.
همین نفوذ دشمن و جلب قلوب عوامالناس بود که پیامبر (ص) را میآزرد؛ بهاندازهای که زبان به شکوه گشود و فرمود:
«ما أوذی احدٌ مثل ما اُوذیتَ (۹) هیچ پیامبری همانند من آزار ندید».
🔹عناصر نفوذی یهود در دو چهره ظاهر شدند:
برخی همانند عبدالله بن ابی، رفاعة بن زید، مالک بن ابیقوقل و… با تلاشهای یهودپسندانه و دفاع از یهودیان، خواسته یا ناخواسته، ماهیت خویش را به دیگر مسلمانان نمایانده بودند؛
اما برخی، وظیفهای دیگر برعهده داشتند و مامور بودند که هرگز ماهیت خویش را ابراز نسازند و حتی با ظاهرسازیهای دروغین، تا راس هرم قدرت نیز پیش روند.
البته چنین نیست که این افراد، هیچ ردپایی از خویش به جای نگذاشته باشند؛
میتوان نفوذ آنان را اثبات کرد، اما آنان توانستند کار خویش را به درستی پیش برده، همچنان قلوب عوامالناس را همراه خود سازند و حمایت آنان را پس از رسول الله (ص) به دست آورند.
🔹از آنجا که بسیاری از یاران پیامبر (ص) تحمل پذیرش حقیقت را نداشتند، رسوا ساختن آن نفوذیها نیز کاری از پیش نمیبرد؛
چنانکه پیامبر (ص) بارها این کار را کرد، اما تاثیر چندانی در روند تاریخ و نفوذ یهود نداشت.
پس از پیامبر (ص)، امیرالمومنین (ع) نیز برای رسوایی خط نفاق بسیار تلاش کرد.
خطبه شقشقیه آن حضرت (۱۰) در کوفه که شهر ارادتمندان آن حضرت بود، ایراد شده است؛
اما او پس از بیان مقدماتی، از سخن، بازماند؛ چرا که مخاطبان ظرفیت پذیرش نداشتند.
🔹در واقع، سازمان نفاق، متشکل از عدهای یهودی، عدهای قدرتطلب و عدهای بود که تنها با پیامبر (ص) دشمن بودند: مشرکان، قدرتطلبان و یهودیان.
👈بسیاری از مشرکان، همانند ابوسفیان که دشمن پیامبر (ص) بود، به دروغ مسلمان شدند؛
آنها هنگامی اسلام را پذیرفتند که اسلام رشد و گسترش یافته بود و آنها توان مقابله با آن را نداشتند.
در واقع با این کار، ابتدا جان خویش را حفظ کردند و سپس زمینه دست یافتن به قدرت را در زمانهای بعد فراهم آوردند.
👈گروهی نیز مسلمانی بودند که در پی قدرت بودند.
بنابر این از این عده نیز استفاده میشد.
👈دسته سوم نیز اصالتاً یهودی بودند و هرگز ایمان نیاوردند، اما به ظاهر اسلام را پذیرفتند.
🔹افراد این سازمان باید بهاندازهای قدرت و پایگاه مییافت که بتواند پس از رسول خدا (ص) قدرت را به دست گیرد؛
به اندازهای که جانشین رسول خدا (ص) را کنار زند و در راس هرم قدرت جایگزین شود.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5858
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۲۸)
آنچه در منطقهی ما -در منطقهی غرب آسیا- دارد اتّفاق میافتد بخشی از یک نقشهی فوقالعاده خطرناک دشمنان، یعنی آمریکاییها و صهیونیستها و غربیها است.
اینها (شهدای مدافع حرم) دارند در مقابل این نقشهی استکبار، مقاومت و ایستادگی میکنند.
هر کسی اینها را نفهمد،
حقایق منطقه را نفهمیده؛
هر کسی اینها را انکار کند،
واضحات و بیّنات عقلی و سیاسی را نفهمیده؛
لذاست که اینها خیلی باارزشند.
شهدای شما که درحقیقت در دفاع از مرزهای عقیدتی و مرزهای حسّاس، به شهادت رسیدهاند، چند امتیاز دارند:
...
یک امتیاز دیگر که جزو بالاترین امتیازها است، این است که اینها در دفاع از حریم اهلبیت رفتند،
در دفاع از حرمها رفتند.
یکی دیگر این است که اینها غیرت و تعصّب دفاع از حریم اهلبیت را دارند؛
این خیلی مهم است.
غالباً اینهایی که میروند، یکی از احساساتشان و روحیههایشان همین است که میخواهند بروند از حریم اهلبیت دفاع کنند؛
خانوادههایشان،
پدرها و مادرها هم همینطور.
در اظهاراتی که مادر یکی از این شهیدان امروز کرده بودند،
خطاب به حضرت زینب گفته بودند:
"من محمدحسین خودم را دادم به شما"،
یعنی به حضرت زینب؛
این خیلی باارزش است.
این یکی از خصوصیّات است.
غیرت نسبت به حریم اهلبیت که در هر مؤمنی باید وجود داشته باشد، در اینها در حدّ اعلیٰ هست.
اگر اینها به کمک جوانان محلّی آنجا -چه عراق، چه سوریه- نمیرفتند، معلوم نبود کار چهجوری انجام بگیرد.
۱۳۹۷/۱۲/۲۲
گزیدهای از بیانات در دیدارهای خانوادههای شهدای مدافع حرم
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت سی و نهم؛
راهِ باغ، طولانی و سربالایی بود،
اما شوق بازی و تفریح در باغ، به پاهایمان قوت میداد.
پایمان به باغ که میرسید، مست بوی مطبوع چمنهای نورس میشدیم و نفس را تا ته ریه میفرستادیم و مثل چمنها، قد میکشیدیم.
افسانه، با چشمک زدن به چاقاله بادامها اشاره میکرد.
جوری که عمه و مامان نشنوند، میگفت:
"پروانه، بریم سر وقتشون.»
من
از درخت بالا میرفتم و چاقاله میچیدم و همان بالا میخوردم.
یکی دو سه مشت هم میانداختم توی دامن افسانه که هی به «کیلی»۱ نگاه میکرد و کشیک میکشید که عمه و مامان نبینند.
میگفت:
«بسه! بیا پایین! کم بخور! "سانجو" میگیری»
خسته که میشدم، پایین میآمدم و بقیه را توی جوب کنار باغ میشستیم و یک
مشت برای ایران کنار گذاشتیم و بقیه را نمک میزدیم و میخوردیم.
تا دم غروب، با همین حالوهوا میگذشت.
صبح زود از باغ همسایه بغلی، خروسها یککله، اذان میدادند.
صدای گوشنوازی بود.
مامان و عمه برای نماز، بیدار میشدند و ایران را که بزرگتر از ما بود، برای نماز بیدار میکردند.
من و افسانه تا وقتی که خورشید میتابید و روی صورتمان میافتاد، میخوابیدیم.
بهار همدان در فروردین ماه با یک نسیم خنک از سمت کوه الوند، همراه بود.
سر صبح سردمان میشد.
حسین با چوبهای خشک، آتش درست میکرد و گرم میشدیم.
عمه بادمجان و سیرماست درست میکرد ما «یه قلدوقل» بازی میکردیم.
حسین که در نبود
پدرم، مرد خانهمان شده بود بیل برمیداشت و به «درة یاسین» میرفت و «وریان» آب را به طرف باغمان باز میکرد.
آب خرخرکنان میآمد و از بالا به سمت استخر بزرگ وسط باغ روانه میشد و آن را پر میکرد.
از اول عید تا آخر تابستان، جمعهها با قوم و خویش توی باغ بودیم و در طول هفته چشم به راه آمدن جمعه که به باغ برویم.
پای حسین یک جا بند نمیشد.
عرق میریخت و کار میکرد.
یک روز داشت خاک را برای تقویت زمین پشت و رو میکرد که از زیر خاک، یک مار بزرگ بیرون آمد.
دخترها، جیغ کشیدند و عمه داد زد:
"وای حسین"
حسین کاری به کار مار نداشت،
مار راهش را گرفت و طول باغ را طی کرد و رفت.
با فریاد عمه و جیغوداد ما هم محمود کچل همسایه باغ از داخل خانه باغش بیرون آمد و به حسین گفت:
«پسرجان، خوب کردی که مار رو نکشتی اینا چند تا هستن که اگر کاری باهاشون نداشته باشی، نیشت نمیزنن.»
از این سیره نترس حسین خوشم میآمد،
عمه گوهر هم که برای آینده زندگیام، از نوزادی نقشه داشت، کارهای حسین را پیش من پررنگتر میکرد و میگفت:
«از غول بیابونی و آل خاتون هم نمیترسه، مار که یه حیوون بیآزاره»
از عمه پرسیدم:
«حسین چطوری از غول بیابونی و آلخاتون نترسیده؟!»
عمه گفت:
"تابستون توی باغ فخرآباد، کمبود آب بود،
هفته ای یه بار نوبت آب رو داشتیم.
باید حسین رو میفرستادم تا «دره یاسین» که «وریان» آب رو به طرف باغ ما باز کنه.
یه روز حسین رو قبل از نماز صبح توی تاریکی شب فرستادم.
حسین عصای دست من بود. بعد از یه ساعت درحالی که خیس عرق بود، برگشت.
بیل رو زمین انداخت.
با اینکه ده سال بیشتر نداشت رفت و نماز صبحش رو خوند.
ازش پرسیدم: چرا دیر کردی؟
گفت: توی تاریکی، زیر نور مهتاب، وقتی از کنار درختای قدبلند که دو طرف جوی آب بود، رد میشدم، سایه درختها کوتاه و بلند میشدن. خیال میکردم که آل خاتون و غول بیابونی پشت درختها پنهان شدن، به نفس میدویدم. وقتی میایستادم صدای قلبم رو میشنیدم. ترس تمام وجودم رو گرفته بود. منتظر بودم که غول بیابونی یا آل خاتون حلقومم رو بگیرن و خفهام کنن. یک آن تکیه به درخت دادم و چندبار صلوات فرستادم تا آروم شدم. اونقدر آروم که شَبَهِ خیالی غول بیابونی و آل خاتون از ذهنم پرید و گفتم، غول بیابونی و آل خاتون دروغه. از اون به بعد با ترس بیگانه شدم."
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#هفته_بسیج
۵ آذر ۴۰۱
قسمت هشتم؛
غالباً اینها سرکوب شدند؛
یعنی تقریباً همهی اینها ــ جز یکی دو مورد ــ سرکوب شدند؛
یا سرکوب شدند
یا کمک نشدند
یا دولتها برایشان مانع ایجاد کردند.
[پس] این روحیهی بسیجی وجود داشته.
امّا در دوران انقلاب،
همین ظرفیّت اوّلاً افزایش پیدا کرد
به خاطر اینکه انقلاب امید داد؛
پیروزی بر یک رژیمِ به قول خودشان دوهزار و پانصدساله روحیهی ضدّاستکباری و ضدّاستبدادی مردم را تقویت کرد،
این ظرفیّت بسیج
ظرفیّت افزایشیافته شد؛
بعد هم کسی مثل امام بزرگوار در رأس کشور به بسیج جان داد،
روح داد،
لذا این ظرفیّت زنده شد
و این استعداد به فعلیّت رسید.
عرض کردیم که در دفاع مقدّس بسیج حضوری فعّال داشت.
البتّه ما آن وقتها خودمان هم مختصری، بخشها و گوشههایی از آن میدان عظیم را گاهی تماشا میکردیم،
ما هم دیده بودیم،
امّا آنچه در این کتابها هست
و در این شرححالها هست،
صدها برابر و شاید هزارها برابرِ آن چیزی است که ما به چشم خودمان مشاهده میکردیم؛
چیزهای عجیبی در این کتابهای شرح حال شهدا،
شرح حال بزرگان میدان جنگ [هست]؛
حالا ولو بزرگانی که نام و نشانی نداشتند،
فرمانده جایی نبودند،
بسیجی محض بودند،
امّا بزرگ بودند،
عظمت داشتند.
[این] واقعاً انسان را متحیّر میکند.
این مال میدان جنگ بود؛
در محیط علمی [هم] دانشمندان هستهای،
دانشمندان رویان،
دیگر مراکز علم و تحقیق و مراکز گوناگون دیگر.
خب، امروز بحمدالله ما میلیونها نفر بسیجی رسمی داریم که در سازمان بسیجند؛ میلیونها نفر بسیجی غیر رسمی داریم؛
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#شهید
#فرزند_ایران
🎥 سیمرغی که نگذاشت آسمان ایران، جولانگه مگسهای بعثی شود!
🔹۱۵ آذر سالروز شهادت شهید #احمد_کشوری
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با وجود تهاجم فرهنگی و حمله به حجاب و ارزشهای دینی، هر ساله تعداد زیادی از دختران محجبه لبنانی، چادری میشوند.
هرسال در جشن حجاب که به مناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیها برگزار میشود بین هفتصد تا ۸۰۰ دختر لبنانی که چادری شدهاند شرکت میکنند.
چند سال پیش به یک روحانی حزبالله گفتم آقا وضعیت حجاب بد است، گاهی برخی افراد بی حجاب میشوند. گفت به یکی دو نفر نگاه نکن، هر سال فقط در جشن حجاب، هشتصد دختر، چادری میشوند.
#العباءة_الزينبية
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حساسترین مواضع اسرائیل در بانک اهداف جبهه مقاومت
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غرب_همچنان_وحشی ۵۷
#توحش_مدرن
✳️ آنها کی هستند که خود را پلیس جهان میدانند؟!
🎙#نلسون_ماندلا، رهبر آزادیبخش آفریقای جنوبی:
🔹اگر کشوری در دنیا وجود داشته باشد که دربارهی جنایاتش هیچوقت صحبت نشده، آن کشور ایالات متحده است. آنها به بشریت اهمیتی نمیدهند.
🔸پنجاه و هفت سال پیش زمانیکه ژاپنیها در حال عقبنشینی از خطوط مقدم جنگ بودند، آنها (آمریکاییها) تصمیم گرفتند که بمب اتمی را بر روی هیروشیما و ناکازاکی بیندازند! تعداد زیادی از مردم بیگناه را کشتند. هنوز هم عدهی زیادی از اثرات آن بمبها زجر میکشند.
🔹آن بمبها فقط علیه ژاپن استفاده نشد، بلکه علیه اتحاد جماهیر شوروی استفاده شد تا به آنها نشان دهند که چه قدرتی در اختیار دارند و به آنها بگویند اگر جرات دارید با آنچه ما انجام میدهیم، مخالفت کنید. اگر مخالفت کنید این بلایی است که بر سر شما میآوریم. آنها که هستند که وانمود میکنند پلیس جهان هستند؟!
🔺پ. ن: امروز سالگرد مرگ نلسون ماندلا است. ماندلا تا سال ۲۰۰۸ در لیست تروریستی دولت آمریکا قرار داشت.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📖 #متن_قانون_اساسی
🇮🇷 #جمهوری_اسلامی_ایران
🔷 قسمت سوم؛
🔹فصل اول- اصول كلی
🔸اصل سوم
وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران؛
۱. الی ۱۲. گذشت
۱۳- تأمین خودكفایی در علوم و فنون و صنعت و كشاورزی و امور نظامی و مانند اینها
۱۴- تأمین حقوق همهجانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون
۱۵- توسعه و تحكیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم
۱۶- تنظیم سیاست خارجی كشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان.
اصل چهارم
كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است.
اصل پنجم
در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه طبق اصل یكصد و هفتم عهدهدار آن میگردد.
اصل ششم
در جمهوری اسلامی ایران امور كشور باید به اتكاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همهپرسی در مواردی كه در اصول دیگر این قانون معین میگردد.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📙 #داستان
🔅#سرزمین_زیبای_من
قسمت ششم؛
با قدرت سارا را هل داد.
از ضرب دستش سارا تعادلش را از دست داد و محکم به میز فلزی غذاخوری خورد و روی ساعد دستش زخم عمیقی ایجاد شد.
چشمم که به خون دست سارا افتاد دیگر نفهمیدم چه شد...
به خودم که آمدم ناظم و معلمها داشتند من و آن پسرها را از هم جدا میکردند.
بچهها سارا را به اتاق پرستاری بردند و ناظم ما را به دفتر برد.
از در دفتر که وارد شدیم مدیر محکم توی گوشم زد و گفت:
"میدونستم بلاخره یه شری درست میکنی".
تا آمدم چیزی بگویم و از خودم دفاع کنم سرم داد زد:
"دهن کثیفت رو ببند!"
آن پسرها شروع به دروغ گفتن کردند و هرچه دلشان خواست به جای حقیقت به مدیر گفتند.
کسی به من اجازه دفاع کردن از خودم را نمیداد.
حرفهای آنها که تمام شد مدیر با عصبانیت به ناظم گفت:
"زود باش زنگ بزن پلیس بیاد تا تکیف این رو مشخص کنم."
با گفتن این جمله، چهرهی آنها غرق شادی شد و نفس من بند آمد.
پلیس همیشه با بومیها رفتار خشنی داشت.
مغزم دیگر کار نمیکرد.
گریهام گرفته بود.
با اشک گفتم:
"اشتباه کردم آقای مدیر! خواهش میکنم من رو ببخشید. قسم میخورم دیگه با کسی درگیر نشم. هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با هیچ کس درگیر نمیشم. فقط خواهش میکنم ببخشید."
التماس های من و پا درمیانی ناظم فایده نداشت.
عدهای از بچهها جلوی دفتر جمع شده بودند که با آمدن پلیس تعدادشان بیشتر شد.
سارا هم تا آن موقع خودش را رساند
اما توضیحات او و دفاعش از من هیچ فایدهای نداشت.
علیرغم اصرارهای او بر بیگناهی من، پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانشآموزان من رو بازداشت کرد و به دستهام دستبند زد.
با تمام وجود گریه میکردم
قدرتی برای کنترل اشکهایم نداشتم.
چندین سال با وجود فشارهای زیاد و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم
اما حالا به همین سادگی...
چهره پدرم و زجرهایی که کشیده بود جلو چشمهایم بود.
درد و غم و تحقیر را تا مغز استخوانم حس میکردم.
دوتا از پلیسها دستهایم را گرفتند و با خشونت از دفتر بیرون کشیدند.
من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس میکردم...
دیگر نمیگفتم که بیگناهم،
فقط التماس میکردم که همین یکبار مرا ببخشند و به من رحم کنند...
همه بچه ها در راهرو مدرسه جمع شده بودند.
با دیدن من که پلیس دستبند به دستم زده بود، جو دبیرستان بهم ریخت.
عدهای از بچهها به سمت در خروجی رفتند و جلوی در ایستادند.
دستهایشان را در هم گره کردند و راه را سد کردند.
عده دیگری هم در حالی که با ریتم خاصی دست میزدند همزمان پاهایشان را با همان ریتم به کف سالن میکوبیدند.
همه تعجب کرده بودند.
خود من هم چنان جا خورده بودم که اشکم در چشمهایم خشک شد.
اول تعدادشان خیلی زیاد نبود.
اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان عده دیگری هم جلو آمدند.
حالا دیگر حدود ۵۰ نفر میشدند.
صدای محکم ضرب دستها و پاهایشان کل فضا را پر کرده بود.
هرچند پلیس بلاخره مرا با خود برد
اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود.
احساسی که تا آن لحظه برایم ناشناخته بود.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کودکانه
کارتون "شجاعان" حکایتگر دلاوریهای رزمندگان هوانیروز در ۸ سال دفاع مقدس؛
📺 #کارتون زیبای #شجاعان
قسمت چهارم
🎞 این قسمت: نفوذی
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee