#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۷۴
🖋 مقالهی شانزدهم:
#عصر_عثمان_حکومت_بنیامیه_آلیهود
عصر عثمان؛ حکومت بنیامیه و آلیهود
قسمت ششم؛
🔹آنچه مصریان را بر هجوم به خانهی عثمان تحریک کرد، کاری بود که از یاران عثمان سر زد.
پیش از آن، شورشیان در برابر کسانی که آنان را برای تمامکردن کار عثمان تحریک میکردند، به همدیگر میگفتند:
"لاتعجلوا فعساه ینزع" (۳۵)
عجله نکنید امید است عثمان توبه کند.
🔹ولی ماجرایی رخ داد که موجب تشدید هجمه شد و بدیهی است این به امر مروان بوده است که در آن روز تمام امور عثمان بهدست او بود.
یکی از صحابهی پیامبر، بهنام نیار بن عیاض، از عثمان خواست خود را از خلافت خلع کند.
در حالیکه او با عثمان محاجه میکرد، کثیر بن صلت کندی که از مدافعان عثمان در خانهی عثمان بود، تیری انداخت و او را کُشت. (۳۶)
این نخستین خونی بود که ریخته شد.
تا آن روز مهاجمان، حتی به مدافعان خلیفه هم معترض نمیشدند.
ریختهشدن خون این صحابی، بحران را شدت داد.
🔹شواهد فراوانی هست که ثابت میکند بنیامیه در تحریک مردم به شورش تلاش وافری داشتند.
شگفتآور آنکه عمروعاص، که مشاور حکومت مدینه بود، در آن روزها، در مدینه بود و مردم را بر عثمان میشوراند.
ابن ابیالحدید از طبری آورده است:
"عمروعاص حرص و ولع شدیدی در تحریک مردم بر ضد عثمان داشت و میگفت:
به خدا سوگند، اگر چوپانی را هم ببینم، او را بر عثمان تحریک میکنم تا چه رسد به رئیسان و بزرگان." (۳۷)
🔹میتوان دریافت معاویه در میان شورشیان، افرادی را برای تحریک مردم نفوذ داده بود.
◀️ کشتهشدن عثمان
🔹خانهی عثمان کنترل شده بود و کسی وارد خانه نمیشد، اما یکباره اعلام شد که عثمان کشته شد!
گفتند:
"از پشت خانه و از راه مخفی آمده و عثمان را کشتهاند و کسی بالای سر او نیست!
قاتلان گریختهاند و کسی آنها را ندیده است."
قاتل عثمان برای همیشهی تاریخ در پردهی ابهام باقی ماند!
🔹با توجه به قرائن و شواهد پیشگفته، مروان در قتل عثمان نقش داشته و قاتل یا خود او و یا یکی از کارگزاران اوست که به امر وی اقدام به قتل کرده است.
اینکه پس از کشتهشدن عثمان، پیراهن خونین او، فوراً برای معاویه فرستاده میشود شاهدی بر این ادعاست. (۳۸)
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هفتاد و پنجم؛
پس از چند ماه حسین از جبهه جزیره مجنون آمد
گفت:
"قسمت نیست چشم من به گنبد خضرای پیامبر، منور بشه. باید بمونم اما سهم من محفوظه و قراره یه نفر جای من بره."
و طاق ابروهایش را بالا انداخت
بدون کلام به من اشاره کرد، یعنی که شما.
ذوق زده شدم:
«آخه بدون تو...؟!»
گفت:
«من با توام. شک نکن! اگه خواستی یادم بیفتی فقط چشماتو ببند و باز کن. کنارت هستم.»
کمتر از ده روز تا زمان پرواز باقیمانده بود
نه لوازم احرام داشتم و نه گذرنامه
حسین از آن کارها که دوست نداشت کرد,
چاره ای نداشت
اگر به آقامحسن -فرمانده کل سپاه- نمیگفت ظرف دو سه روز گذرنامهام صادر نمیشد.
نیاز به باز و بسته کردن چشمها نبود.
زیر برق آفتاب مسجد الحرام، حين طواف، کنار مزارهای بینشان بقیع، و در جوار حرم رسول خدا همهجا، حسین را کنارم میدیدم.
حتی وهب و مهدی را فراموش کرده بودم.
او فرسنگها آن طرفتر انصارالحسین را برای عملیات عاشورا در جبهه میمک آماده میکرد
این را حاجحسن یوسفی از دوستان او که همسفر حج ما بود، گفت.
به نیت حسین محرم شدم و اعمال را برای او انجام دادم
شب به خوابم آمد
و با چشمهای گریان و با التماس گفت:
«پروانه پشت دیوار بقیع از خدا بخواه مرگ من رو شهادت تو راه خودش رقم بزنه. تو اوج گمنامی مثل مادر شهدا فاطمه زهرا (س)؟!»
برای سلامتی و توفیق بیشترش دعا کردم.
وقتی برگشتم با یک پیکان قدیمی به فرودگاه مهرآباد آمده بود.
از راه گردنه آوج آمدیم
سر ظهر نهار کنار یک غذاخوری تو راهی لب یک حوض روی نیمکت نشستیم و کباب برگ خوردیم.
پرسیدم:
"از بچه ها چه خبر؟!"
گفت:
"یک عملیات ناموفق توی میمک داشتیم، خیلی بمباران میشدیم بچهها رو از منطقه عقب آوردیم."
خندیدم، بعد اخم کردم:
«وهب و مهدی رو میگم، فرمانده!»
حسین لب گزید و سر جنباند:
«از منطقه که اومدم وهب پیش مامانم بود و مهدی پیش خواهرت افسانه خانم.
مامان میگفت چند روز از رفتنت گذشته بود که وهب چند تا کله معلق زد و رفت زیر رختخواب و بنا کرد گریه کردن.
خانمها برات آش پشتپا پخته بودن.
وهب با یک لنگه دمپایی دنبالشان کرد و با گریه گفته بود:
وقتی که مامانم نیست شما اینجا چکار میکنید.
مهدی طفلی آرام بود.
وقتی آمدم بردمشان پارک اما باز وهب بیتابی کرد تا اینکه مادرم او را با کاروان پیرزنها برد شیراز.
حالا برگشته و مثل بقیه منتظر حاج خانمه.»
به سرکوچه رسیدیم.
بوی اسپند میآمد.
جلوی پایم قربانی کشتند و با سلام و صلوات وارد خانهای شدم که بیشتر از یک ماه ازش دور بودم.
پسربچهها توی حیاط بازی میکردند
وهب تا مرا دید؛ دوید و به پایم چسبید
بغلش کردم و بوسیدمش
مهدی کوچولو هم یک گوشه ایستاده بود و گوسفند سربریدهای را که قصاب به درخت بسته بود تماشا میکرد
خون از گلوی گوسفند شرشر میریخت. وهب را گذاشتم زمین و چسبیدم به مهدی
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم اعترافات علیرضا اکبری؛ جاسوس انگلیسی
✡4⃣ مأموریتهای ابرجاسوس
💥 از افشای نحوهٔ دور زدن تحریمها تا شناساندن شهید فخریزاده
قسمت اول؛
https://eitaa.com/salonemotalee/7329
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم اعترافات علیرضا اکبری؛ جاسوس انگلیسی
✡5⃣ مکر انگلیسی
💥 سکتهٔ ساختگی اکبری
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#روز_زن
۱۴ دی ۱۴۰۱
قسمت دهم؛
اگر چنانچه امر، یک جایی دائر شد بین اینکه جان این بچّه حفظ بشود یا آن کار در اداره انجام بگیرد، جان این بچّه مقدّم است؛
در این تردیدی دارید؟
نه، یعنی هیچ زنی در این تردید ندارد که اگر جان بچّه در خطر بیفتد یا آن کار در اداره در خطر بیفتد، جان بچّه مقدّم است.
اخلاق بچّه هم همین طور است،
ایمان بچّه هم همین طور است،
تربیت بچّه هم همین طور است.
یعنی همان طور که در مورد جان بچّه تردیدی ندارید، در مورد تربیت [هم همین طور است].
البتّه یک جاهایی هست که میتوان با یک شیوهای، با یک شگردی، این به اصطلاح تردید و دَوَران امر بین این و آن را به یک شکلی حل کرد،
یک مواردی میشود حل کرد،
امّا اگر چنانچه واقعاً دَوَران بود و چارهای نبود، این مقدّم بر آن [کار اداره] است؛
ولیکن [اگر] آن هم کار مُجازی است، کار لازمی است، در مواردی ضروری است ــ یعنی کارهای اجتماعی در یک مواردی فریضه است، وظیفه است، باید انجام بدهید ــ آنجا خب باید انجام داد.
البتّه آنجایی [هم] که فریضه است، بستگی دارد به اینکه اهمّیّت این فریضه چقدر باشد.
حالا من مسئلهی جان را مثال زدم [لکن] گاهی هست که اهمّیّت یک فریضه از جان بچّهی انسان، از جان همسر انسان، از جان پدر و مادر انسان بالاتر است.
لذا شما به امام حسین عرض میکنید:
بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی؛(۱۶)
پدر و مادرم قربانت.
از پدر و مادر چه کسی بالاتر؟
جانشان قربانِ جان شما.
یا در آیهی قرآن [میفرماید]:
«قُل اِن کانَ آباؤُکُم وَ اَبناؤُکُم وَ اِخوانُکُم» تا بقیّهی آن که: «اَحَبَّ اِلَیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا»؛(۱۷)
نباید اینها را بیشتر از خدا و جهاد در راه خدا دوست داشته باشیم؛
یک جاهایی این جوری است.
فریضه وقتی که بزرگ شد، عظمت پیدا کرد، حتّی بر جان کودک هم ترجیح پیدا میکند؛
لکن در غیر [این] موارد، در موارد عادی، محورِ وظایفِ زن، خانواده است
و واقعاً هم خانواده بدون حضور زن، بدون فعّالیّت زن، بدون احساسِ تکلیفِ زن، امکان ندارد اداره بشود،
و اداره نمیشود؛
بدون زن، اداره نمیشود.
یک گرههای ریزی گاهی در خانواده هست که جز با سرانگشت ظریفِ زن باز نخواهد شد.
مرد هر چه هم قوی باشد و توانا باشد، نمیتواند بعضی از گرهها را باز کند.
این گرههای ظریف و گاهی گرههای کور، جز با سرانگشت ظریف زن بازشدنی نیست.
خب، این هم در مورد خانواده.
البتّه در مورد مسئلهی خانواده هم باز اگر بخواهیم مسائل غرب را نگاه کنیم، فاجعه است!
فاجعه است!
غرب خانواده را متلاشی کرده؛
واقعاً متلاشی کرده.
البتّه حالا من که میگویم متلاشی کرده، معنایش این نیست که در غرب اصلاً خانواده وجود ندارد؛
چرا، بعضی از خانوادهها، خانوادههای خوبی هم هستند،
واقعاً خانوادهاند؛
بعضیها صورتِ خانواده است،
باطنِ خانواده نیست.
من در یک نوشتهی غربی آمریکایی میخواندم که زن و مرد برای اینکه بتوانند بچّهها را درست ببینند و بهاصطلاح خانواده باشند، قرار میگذارند که فلان ساعت شما از اداره بیا، خانم هم از اداره بیاید، یک چایی، یک عصرانهای با هم بخوریم؛
یعنی یک ساعت معیّنی ــ مثلاً ساعت ۴ تا ۶ ــ این بیاید، او هم بیاید، بچهها هم که از مدرسه آمدند، بیایند بنشینند یک چایی دُور هم بخورند!
این میشود خانواده!؟
بعد این برود دنبال کار خودش،
آن [هم] برود دنبال شبنشینی خودش،
دنبال رفاقت خودش؛
اینکه خانواده نیست، صورتِ خانواده است.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#غرب_همچنان_وحشی ۷۴
#فرانسه
🇫🇷 فرانسه در سال ۱۹۱۷ کشور آفریقایی چاد را اشغال کرد، ۴۰۰ عالم مسلمان را جمعآوری کرد و با قمه سر آنها را برید.
پ ن : بعد این وحشیها از اجرای حکم قصاص قاتلان در دستگاه قضا در ایران فریاد حقوقبشر کجاست سر میدن …»
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#غرب_همچنان_وحشی ۷۵
#فرانسه
🔴 تاریخ گینه
🔶 به این تصویر از تاریخ گینه بنگرید
اتفاقا زن هم هستند که توسط استعمارگران فرانسه به جرم آزادی خواهی از تن جدا شده اند.
⏪میدانید خیلی از کشورها، حتی امروز هم بابت استعمار فرانسه، حق مستعمرگی به فرانسه پرداخت میکنند و و نخبگان این کشور ها اجازه فکر کردن به استقلال را ندارد.
استعمارگران بیشتر به دنبال تسخیر افکار نخبگانی هستند روشنفکران باید همیشه احساس کنند بدون غرب و پیشرفت هایش نمیتوانند جامعه خود را به ترقی و رشد برسانند.
این جنگ برای استقلال فرهنگی یک کشور خطرناک است.. لذا آنها هر گاه کشوری خواست مستقل شود، بیشترین فشارهای روانی را متوجه روشنفکران و اندیشمندان میکنند.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📖 #متن_قانون_اساسی
🇮🇷 #جمهوری_اسلامی_ایران
🔷 قسمت سی و هفتم؛
🔷🔹فصل یازدهم- قوه قضائیه
🔸اصل یكصد و هفتاد و سوم
به منظور رسیدگی به شكایات، تظلّمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها یا آییننامههای دولتی و احقاق حقوق آنها، دیوانی به نام «دیوان عدالت اداری» زیر نظر رئیس قوه قضائیه تأسیس میگردد. حدود اختیارات و نحوه عمل این دیوان را قانون تعیین میكند.
🔸اصل یكصد و هفتاد و چهارم
بر اساس حق نظارت قوه قضائیه نسبت به حُسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاههای اداری، سازمانی به نام «سازمان بازرسی كل كشور» زیر نظر رئیس قوه قضائیه تشكیل میگردد. حدود اختیارات و وظایف این سازمان را قانون تعیین میكند.
🔷🔹فصل دوازدهم- صدا و سیما
🔸اصل یكصد و هفتاد و پنجم
در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افكار با رعایت موازین اسلامی و مصالح كشور باید تأمین گردد.
نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مقام رهبری است و شورایی مركب از نمایندگان رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه و مجلس شورای اسلامی (هركدام دو نفر) نظارت بر این سازمان خواهند داشت.
خط مشی و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معین میكند.
🔷🔹فصل سیزدهم- شورای عالی امنیت ملی
🔸اصل یكصد و هفتاد و ششم
به منظور تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی و حاكمیت ملی، «شورای عالی امنیت ملی» به ریاست رئیس جمهور، با وظایف زیر تشكیل میگردد:
۱- تعیین سیاستهای دفاعی- امنیتی كشور در محدوده سیاستهای كلّی تعیینشده از طرف مقام رهبری
۲- هماهنگ نمودن فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در ارتباط با تدابیر كلّی دفاعی- امنیتی
۳- بهرهگیری از امكانات مادی و معنوی كشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی.
اعضای شورا عبارتند از:
- رؤسای قوای سهگانه
- رئیس ستاد فرماندهی كلّ نیروهای مسلح
- مسئول امور برنامه و بودجه
- دو نماینده به انتخاب مقام رهبری
- وزرای امور خارجه، كشور، اطلاعات
- حسب مورد وزیر مربوط و عالیترین مقام ارتش و سپاه
شورای عالی امنیت ملی به تناسب وظایف خود شوراهای فرعی از قبیل شورای دفاع و شورای امنیت كشور تشكیل میدهد. ریاست هر یك از شوراهای فرعی با رئیس جمهور یا یكی از اعضای شورای عالی است كه از طرف رئیس جمهور تعیین میشود.
حدود اختیارات و وظایف شوراهای فرعی را قانون معین میكند و تشكیلات آنها به تصویب شورای عالی میرسد.
مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تأیید مقام رهبری قابل اجرا است.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7403
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت چهارم؛
به هوای عشق سعد از همه بریده بودم
حالا او هم میخواست تنهایم بگذارد
به دست و پا زدن افتادم:
«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟»
نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم،
با قامت بلندش به سمتم خم شد
با صدایی خفه پرسید:
«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟!»…
دلم میلرزید
نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند
با نگاهم در چشمانش فرو رفتم
محکم حرف زدم:
«برای من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد
مطمئن نبود مرد این میدان باشم
با لحنی مبهم زیر پایم را کشید:
«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟»
شاید هم میخواست تحریکم کند
ولی سرِ من سوداییتر از او بود
به مبل تکیه زدم،
دستانم را دور بازوانم قفل کردم
به جای جواب، دستور دادم:
«بلیط بگیر!»
از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد،
مقابل پایم زانو زد
نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده
مثل پسربچهها ذوق کرد:
«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود
نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام
همان اندک عدالتخواهیام را عَلم کردم:
«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!»
باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد
ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم.
از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود
یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم.
سعد گفته بود اهل استان درعا است و
خیال میکردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده
نمیدانستم با سرعت به سمت میدان جنگ پیش میرویم
در ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم
سعد دقیقاً میدانست کجا آمده
با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از آشوب شهر لذت میبرد.
در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم
خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم
از ماشین پیاده شدیم
کرایه را حساب کرد
با خونسردی توضیح داد:
«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند
میخواستم همچنان محکم باشم
آهسته پرسیدم:
«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7404
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
در روایت داریم که
روز قیامت در صحرای محشر، ندا داده میشود آنهایی که شب ها و سحر ها در خونه خدا می رفتند و پهلو از رختخواب تهی می کردند، بلند شوند که تعدادشان هم اندک است. سپس به حساب بقیه مردم رسیدگی می شود.
#نماز_شب
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
هرطور با نماز رفتار کنیم،
بازتاب آن را در زندگیمان خواهیم دید، در همه ابعاد.
آیت الله قاضی ره: اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می ماند.
#نماز_شب
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
29.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنبیه خداوند برای #نماز_شب خوان ها
🎤 استاد عالی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee