#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#سعید_بن_جبیر 💠قسمت4️⃣
حجاج به او گفت: میخواهی تو را چگونه بکشم؟😳 او گفت: هرطور میخواهی بکش، ولی هر شکلی را انتخاب کنی من به همان نحو از تو در قیامت انتقام خواهم کشید. بعد حجاج دستور داد او را بیرون ببرند و بکشند. در همین حال سعید خندهای کرد! وقتی حجاج از علتش پرسید، گفت: به جرات احمقانه تو و حلم و بردباری خدا میخندم.
جلادان حجاج او را به رو به زمین افکنده و میخواستند سر از بدنش جدا کنند که او شروع به اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت #پیامبر (صلی الله علیه و آله) و کفر حجاج کرده و به خداوند عرضه داشت: خدایا پس از من حجاج را به هیچکس مسلط نکن و به او فرصت نده تا پس از من کسی را بکشد!!
دعای این عالم عارف از شیعیان حضرت #زین_العابدین (علیهالسلام) بسرعت مستجاب شد. حجاج بیش از پانزده روز زنده نماند و به بیماری خوره مبتلا شد در حالی که تحت فشار شدید روانی بود و مرتب میگفت: سعید بن جبیر با من چکار دارد؟!!هر وقت میخواهم بخوابم گلوی مرا فشار میدهد. آری در این حال مرد.
📚مسعودی، علی بن حسین ، مروج الذهب، ج۳، ص۱۶۴
https://eitaa.com/saluni