eitaa logo
نرجس سریش آباد
61 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
11 فایل
فرهنگی، بصیرتی ارتباط با ادمین @M_e_z0_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨به یاد سرداردلها❤️ 🔸خادم امام هشتم💚 🎙شعر خوانی صابر خراسانی
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـرروز 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔹وارد حرم امام رضا علیه السلام شدم جوانی را دیدم که زنجیر طلا به گردن کرده بود، متذکر حرمت (حرام بودن) آن شدم او در جواب گفت: میدانم و به زیارت خود مشغول شد 🔸من ابتدا ناراحت شدم زیرا او سخنم را شنید و اقرار به گناه کرد و با بی اعتنائی دوباره مشغول زیارت شد 🔹بعد به فکر فرو رفتم که الآن اگر امام رضا علیه السلام از بعضی از خلاف کاریهای من بپرسد نمی‌توانم انکار کنم و باید اقرار کنم!!! 🔸با خود گفتم پس من در مقابل امام رضا علیه‌السلام و آن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم 🔹بعد از چند لحظه همان جوان کنار من نشست و گفت: حاج آقا به چه دلیل طلا برای مرد حرام است!؟ من دلیل آوردم و او قبول کرد 🔸پیش خود فکر کردم چون روح من در مقابل امام رضا علیه‌السلام تسلیم شد خداوند هم روح این جوان را در مقابل من تسلیم کرد ✍ برگرفته از خاطرات حجت‌الاسلام‌قرائتی
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ای‌صفای‌قلب‌زارم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شفای بیمار لا علاج 😔😔 آقا جووون ما هم بیماریم ، بیمار گناه ، به ما هم عنایتی کن و شفامون بده😭😭😭 ❤️ 🤲
جلسه امضای تفاهم نامه بین ستاد عتبات عالیات استان کردستان .با اداره کل آموزش وپرورش .مورخه ۴۰۲/۳/۱۰
جلسه رئیس ستاد بازسازی استان کردستان ومدیران اجرایی مواکب برون مرزی و داخلی شهرستان قروه درمورخه 1402/3/8 با موضوع آسیب شناسی فعالیت مواکب و برنامه ریزی برای آینده موکبها در حسینیه اباعبدالله الحسین علیه السلام وبا میزبانی عتبات عالیات شهر سریش آباد برگزار گردید دراین جلسه هریک از اعضاء نظرات خودرا به سمع و نظر حاضرین رسانده و درنهایت در خصوص ادامه فعالیت مواکب پیشنهاداتی را بیان داشتند
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار پیرمرد روستایی با امام رضا علیه‌ السلام ♥️ خاطره بسیار جالب... خدایا ما را از الطاف و شفاعت امام رضا علیه السلام برخوردار کن🤲🌺
یه خانومی تعریف میکرد: امروز با دخترم دندونپزشکی بودم. نشسته بودیم تو سالن رادیولوژی. منتظر بودیم اسممونو صدا کنند. فقط من و دخترم چادری بودیم و یک خانوم و دختر کوچولوش، بقیه ی خانوما اکثراً بی حجاب بودند و چند تا بدحجاب. یهو یه آقایی وارد شد با تیشرت و کلاهِ قرمز و شلوارِ جین؛ (تیپی که ظاهراً مذهبی نبود)، یه نگاهی به جمع انداخت و رفت سمتِ سوپر مارکتِ روبروی سالن خرید کرد و برگشت. اومد سمتِ دخترم و یه شکلاتِ تک تک بهش داد و با صدای بلندی که همه بشنون، گفت : بیا دخترِ خوب ! این بابتِ قشنگ و متانتت.😊 همین جمله رو به اون دختر هم گفت و شکلات داد و نشست. سالن، چند لحظه هنگ بود. دو سه نفر شالشونو کشیدن رو سرشون، بقیه سرشونو انداختن پایین. خیلی حرکت جالبی بود مخصوصاً برای آقایون که یه غیرِ مستقیم و دوستانه بود.👏 🌺قشنگتر از اون، حسِ افتخار و زیبا بودن و اعتماد به نفسی بود که این دو تا بچه با چادرِ مشکی (بین اون همه زنِ رنگارنگِ ظاهراً زیبا) به دست آوردند.🌺 ✍️