ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
|قسمت دوم| سفر آغاز شد. در طول سفر خیلی التماس مان کرد برویم سراغ فاطمه صحبت کنیم، نظرش را بگیریم.
دوست همسر شهید :
❤️ |قسمت سوم|
جلب رضایت مادر برای او خیلی مهم بود.
مصطفی اطرافیان را در خصوص انتخاب خودش، هم راضی کرد، هم به خط!
فاطمه همچنان روی نظر منفی اش پافشاری می کرد.
مصطفی خواهر دومش را از همدان کشاند تهران فاطمه را ببیند و اگر شد با او صحبت کند. خواهر مصطفی، فاطمه را در دانشگاه ملاقات کرد. ولی او هم موفق نشد رضایت بگیرد. تا این که مصطفی تصمیم گرفت زور آخرش را بزند و قضیه را یک طرفه کند. یک روز به من گفت: « خانم سادات، برو برای آخرین بار با فاطمه خانم صحبت کن. اگه واقعا نظرش منفی بود و قاطعانه گفت نه، بهش اطمینان بده برای این که توی محیط دانشگاه راحت باشه، من قول میدم دیگه موضوع رو دنبال نکنم. به شرط این که فقط چند دقیقه به من اجازه بده باهاش صحبت کنم.» گفتم: باشه. من سعی ام رو می کنم. با خواهر بزرگ مصطفی رفتیم دانشگاه به فاطمه گفتيم: خانواده ی مصطفی به خاطر موضوع شما اومدن تهران. اگه میشه به عنوان آخرین اقدام اجازه بده خود مصطفی چند کلام با شما صحبت کنه. فاطمه گفت: «من این جوری نمی پسندم. باید حتما خانواده و در جریان باشند.» گفتم: آقا مصطفی نظرش اینه که اگر پاسخ منفی بود، دیگه موضوع به خانواده کشیده نشه. همین جا تموم بشه با اصرار من و خواهر مصطفی پذیرفت.
من احساسم این بود که بعد از اردوی جنوب نظر فاطمه نسبت به مصطفی کمی عوض شده بود. به همین خاطر مدام به مصطفی دلداری میدادم. میگفتم: درست میشه. می دانستم اگر مصطفی خودش با فاطمه صحبت کند، حتما دلش را به دست می آورد. چون جذبه ای داشت
که دشمنش را هم مجذوب می کرد
ادامه دارد
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
دوست همسر شهید : ❤️ |قسمت سوم| جلب رضایت مادر برای او خیلی مهم بود. مصطفی اطرافیان را در خصوص انتخ
💐
سرکار خانم سادات :
در حیاط مسجد دانشگاه حاضر شدیم. من کمی از آنها فاصله گرفتم تا راحت حرف هایشان را بزنند. ده، پانزده دقيقه صحبت کردند. مصطفی نهج البلاغه را به فاطمه هدیه داد و خداحافظی کرد. یادم است چهره ی مصطفی از خوشحالی برافروخته شده بود. گفتم: چی شد؟ هورا کشید، گفت: «آخ جون. حسابی دلشو به دست آوردم. فکر کنم قبول کنه. بهش گفتم فکر می کنی شهرستانی ها عرضه ندارن؟ من به شما ثابت می کنم که
عرضه ی شهرستانی ها بیشتر از تهرانی هاست!» مصطفی آدم تیز و باهوشی بود. هنوز از فاطمه پاسخ مثبتی نگرفته بود اما می دانست حرف هایی که زده کار خودش را کرده است.
❤️ به روایت همسر شهید :
او مهندسی شیمی می خواند، من شیمی آلی. هم دانشگاهی بودیم.
دور از چشم من، زیر نظرم داشت. بعدها می گفت: «حیا و حجب و حجاب، اولین دلایلی بود که انتخابت کردم.»
چند ماه همين طور زیرنظرم داشت، تا این که مطمئن شده بود شریک زندگی اش را پیدا کرده. دوستی داشت به نام روح الله اکبری. همسر او را واسطه کرد تا پیغامش را به من برساند. اسفند سال هشتاد بود. خانم اکبری مرا صدا کرد. قضيه را گفت این اولین زمینه ی آشنایی من با مصطفی بود. از آن به بعد تحقيقات من شروع شد.
معاون فرهنگی بسیج دانشگاه بود...با بچه های بسیج صبح تا شب می دویدند، فعالیت می کردند. کنگره ی شهدا راه می انداختند، اردوی راهیان نور می بردند. خاطرات شهدا را جمع آوری می کردند، برای شهدا مراسم می گرفتند. خلاصه برای خودشان دنیای قشنگی درست کرده بودند. من هم وارد این دنیا شدم و به عضویت بسیج در آمدم.
منبع: کتاب من مادر مصطفی
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@fanos25
هدایت شده از نو+جوان
♨️ تیتر یک سایت نو+جوان
🔆 آقا در سخنرانی عیدقربان، هدف تبلیغات دشمن را تضعیف روحیه جوانان دانستند
💎 *ناامید بشی، متوقف میشی*
➕ اگر اراده ملت مستحکم ماند بر اراده دشمن پیروز میشود
💫 آیتالله سیدعلی خامنهای و نوجوانان ایران اسلامی
🌐 Nojavan.Khamenei.ir
🔻میثم مطیعی: سلامت مردم برای هیاتی ها مهم است و تابع ستاد کرونا هستیم
🔹ستاد کرونا هم نظرش را صریح و سریع اعلام کند و هیئات را سردرگم نکند.
@fanos25
#محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
💢محرم، هیات و کرونا (لطفا منتشر کنید)
.
کرونا که شروع شد
همان هفته اول اسفند، هنوز کسی نمیدانست ماجرا چیست، چکار باید کرد؟ فرمانده کیست؟ چطور باید مبارزه کرد؟
.
بیمارستانها حتی برای کادر درمان #ماسک نداشتند. گان و محافظ صورت برای پرستارها موجود نبود، دستکش طلای کمیاب بود. #میگفتند بهتر است معابر ضدعفونی شوند. پیرمردها و پیرزنها بیرون نیایند. و همه ی ما سردرگم بودیم
.
ما در هیات خودمان، همان هفته اول تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از سرایت #کرونا #جلسات_هفتگی_روضه را تعطیل کنیم و تعطیل کردیم
.
اما دیدیم خیلی ها که وظیفه شان است وسط معرکه باشند، حقوق میگیرند که در شرایط بحرانی اوضاع را مدیریت کنند دَر رفتند(بی تعارف)
.
تعدادی از مسئولین در سطوح مختلف به بهانه ابتلای به کرونا در خانه خودشان را قرنطینه کرده بودند(نامها محفوظ)
.
دوستان ما گفتند: نباید هیات را #تعطیل کرد!!!! حرفشان این بود که بجای #روضه سخنرانی و سینه زدن، ما دست به کار شویم
.
چه کار کنیم؟
.
#گفتند بسته معیشتی توزیع کنیم
شروع کردیم به جمع کردن کمک مالی از مردم بیش از ۲ هزار بسته معیشتی توزیع کردیم(در حاشیه شهر و روستاها)
.
#گفتند ماسک نیست، کارگاه تولید ماسک زدیم و رایگان بین مردم توزیع کردیم
.
#گفتند باید روزانه تاکسی ها و پمپ بنزین ضدعفونی شوند، بچه ها را تقسیم کردیم و مدام با دستگاه سم پاش کار کردیم
.
#گفتند خیلی از کارگرهای روزمزد بخاطر تعطیلی کارها توان پرداخت اجاره خانه ندارند، رفتیم از مردم پول جمع کردیم برای صاحبخانه ها فرستادیم
.
#گفتند برای کادر درمان باید ماسک و گان برد، خدای امام حسین(ع) شاهد است بیمارستان به بیمارستانمیرفتیم و برایشان ماسک و گان و دستکش میبردیم
.
#گفتند
#گفتند
#گفتند
.
و بچه های ما جان دادند جان دادند جان دادند جان دادند. مبتلا شدند و...
مثل هزاران هیات مذهبی دیگر در کل کشور
.
چون از امام حسین(ع) آموخته ایم در بحرانها وسط میدان باشیم
.
حالا چند روز است، آنانی که تمام این پنج شش ماه را در خانه لَم داده بودند و از ترس جان تا سرکوچه نمیرفتند به هیات، روضه و محرم #توهین میکنند
خودشان را وطن پرست و دوستدار مردم هم میدانند!
.
منتی نیست ما به وظیفه خودمان عمل کردیم، اما این رفتار انصاف نیست...
.
زحمات چند ماهه بچه های #هیات را وسط بحران با این توهین و انکارها جواب ندهید، همه این بچه در هیات امام حسین(ع) تربیت شده اند
.
لطفا این درد و دل را منتشر کنید تا دوستان روشنفکر ما هنگام اظهار نظر از #زیر_کولر تا حدودی انصاف را رعایت کنند
.
#علیرضا_زادبر
🇮🇷 @fanos25