eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
927 دنبال‌کننده
26هزار عکس
12.2هزار ویدیو
334 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی الّلهُمَ اِستَعمَلنی بِما خَلَقتَنی لَه خدایامرا بخاطر هر انچه خلق نمودی خرج نما ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ یادداشت/ 🔷مخاطرات مناقشه قره‌باغ 🔻با توجه به اوج‌گیری درگیری‌های نظامی میان آذربایجان و ارمنستان، توجه به نکات زیر اهمیت و ضرورت دارد: ☑️1ـ مناقشه بر سر قره‌باغ بیش از 29سال است که میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان در جریان است و از سال 1994 که میان این دو کشور آتش‌بس برقرار شد، در تمام این مدت سیاست مبنایی جمهوری اسلامی ایران حمایت از مذاکرات مستقیم جمهوری آذربایجان و ارمنستان و اعلام آمادگی برای میانجی‌گری بوده است. در رویدادهای اخیر نیز مسیر دیپلماسی ایران بر همین اساس فعالیت کرده است. به دلایل مشخص ایران به معنای واقعی کلمه از حل مسالمت‌آمیز مناقشه قره‌باغ و رعایت تمامیت ارضی کشورها در منطقه نفع می‌برد، از این‌رو بر خلاف بسیاری از بازیگران داخلی و فرامنطقه‌ای، در پی آن است تا مناقشه در فرآیند مذاکره و حل و فصل قرار گیرد؛ چرا که وجود یک کانون ناامنی در نزدیکی مرزهای شمالی ایران، شرایط مساعدی را برای دخالت‌های رقبا و دشمنان ایران اسلامی فراهم می‌کند. ☑️ 2ـ گروه مینسک (آمریکا، روسیه، فرانسه) سه دهه است که نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند این مشکل را حل کنند و ناکارآمدی خود را نشان داده‌اند و ضرورتی بر تداوم محوریت این گروه در مدیریت بحران نیست. برخلاف برخی کشورها از جمله سران گروه مینسک که از مناقشه قره‌باغ استفاده ابزاری می‌کنند، سیاست اصولی ایران حل این مناقشه بر اساس قواعد حقوق بین‌الملل و احترام به تمامیت ارضی کشورهاست؛ جمهوری اسلامی برخلاف دیگر بازیگران، به دنبال اداره ابزاری و مدیریت بحران قره‌باغ نیست. ☑️ 3ـ رژیم صهیونیستی با ایجاد یک رقابت کاذب و هدفمند میان آذربایجان و ارمنستان برای افزایش نفوذ در هر دو طرف منازعه برای این رژیم جعلی و فروش تسلیحات، بالاترین نقش را در ایجاد درگیری و دامن زدن به آن با هدف بی‌ثبات‌سازی در مرزهای ایران دارد. ☑️ 4ـ طی روزهای گذشته برخی گروه‌های قوم‌گرا، اخبار جعلی و هدفمند که گفته می‌شود ترانزیت کامیون‌های حامل تسلیحات نظامی روسیه از مسیر ایران به ارمنستان است، به صورت گسترده در فضای مجازی منتشر کرده‌اند که هدف آن القای حمایت ایران از ارمنستان با هدف تحریک هموطنان آذری زبان است که چنین خبرهای جعلی کاملاً کذب و بی‌اساس است. 🔺نکته راهبردی: هیچ راه‌حلی غیر از مذاکره و توافق میان آذربایجان و ارمنستان برای خاتمه دادن به این بحران 29 ساله وجود ندارد و به طور قطع تداوم جنگ نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه به وخامت وضعیت کمک می‌کند. پیشنهاد می‌شود در یک ترکیب ۳+۳ (ایران، روسیه، ترکیه به عنوان سه همسایه قفقاز با سه کشور قفقازی آذربایجان، ارمنستان و گرجستان) مسیر آتش‌بس فوری، شروع مذاکرات و سازوکارهای رسیدن به توافق طراحی شود. ❇️(نویسنده: عزیز غضنفری) بصیرتی کمالی 🆔https://sapp.ir/meyar.pb 🆔eitaa.com/meyarpb 🆔https://rubika.ir/meyar_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسیاری از رجاله هایی که سردمدار کشف حجاب و عریانی میشن، یا مزدور شبکه های بیگانه، یا بهایی اند یا یهودی... و خودشونو به اسم مسلمان جا میزنن.. و بعضی دختران و زنان ساده دل مسلمان، نمیدونن پشت پرده چه خبره و ازشون تقلید میکنن
بشارتهای اربعین_1.mp3
12.75M
۱ 🔲 اربعین جلوه‌ای از همان اتفاقی است که؛ پیش از تولد امام حسین "ع"، برای مقصدی بزرگ طراحی شده بود ... بطوریکه تمام نقشه‌های استکبار را نقش بر آب کرده، و بزودی نابود خواهد کرد! اربعین، همان اتفاقی است؛ که جنبه‌ی صلح‌طلبی اسلام را به عالمیان معرفی خواهد نمود. @fanos25
‍ ‍ گروه مدرسان دانشگاه صنعتی شریف در یک اقدام خداپسندانه ودر جهت گسترش عدالت آموزشی از دروس پایه اول تا دبیرستان را تدریس و فیلم برداری کرده و بطور رایگان در اختیار دانش آموزان سراسر کشور قرار داده اند دانش آموزان می توانند جلسات هر درس را دانلود کرده و در منزل معلمی در کنار خود داشته باشند،لطفا این هدیه را به فرزندان خود تقدیم کنید واین پیام را در تمام گروهها منتشر کنید کانال پایه اول دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEG_Foc4I0wCN83MJQ کانال پایه دوم دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEJ2OuVDsX8sc5AiHw کانال پایه سوم دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEBY3_6z6mzgSEk3eA کانال پایه چهارم دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEK-Y0nchq1ZTmbZBw کانال پایه پنجم دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEOdhmgTH3-VSvgpjw کانال پایه ششم دبستان https://telegram.me/joinchat/AAAAAEQECAX3O6aKvFr0og کانال تخصصی پایه هفتم https://telegram.me/joinchat/AAAAAFJNw-xBSrQDKOm-jA کانال تخصصی پایه هشتم https://telegram.me/joinchat/AAAAAEvEWo05qt36CK7pNw کانال تخصصی پایه نهم https://telegram.me/joinchat/AAAAAFBiZ0ABvtBoddt-AQ کانال تخصصی پایه دهم https://telegram.me/joinchat/AAAAAFJsmPmqZ6kJLipz5Q کانال تخصصی پایه یازدهم https://telegram.me/joinchat/AAAAAFduakyb1pZiB99Sjw کانال تخصصی پایه دوازدهم https://telegram.me/joinchat/AAAAAEy8RjSz5hdPftrhLQ
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_بیست_وشش لیلا دستم راگرفت وگفت:خواهش میکنم مانع کارم نشو ,فقط خواسته ا
پروانه ای در دام عنکبوت چنددقیقه از رفتن لیلا میگذشت که صدای ابوعمر راشنیدم که ازقدوبالای لیلا تعریف میکرد واورا باعناوینی میخواند که ازشنیدنش چندشم میشد...خدایا چه کنم؟؟نمیدانستم این پیرمردهرزه اینقدرحیوان صفت است که تا زن وبچه هایش در راپشت سرشان بستند او برای التیام هوسهایش دست به کارشود,انگار لحظه شماری میکرد تا خانواده اش بروند وانوقت به هدف پلیدش برسدواین صدای لیلا بود اری صدای التماس وخواهشش بلند شد:نه نه عمو ,جان بچه هایت عمو به من دست نزن.... ابوعمر:لیلای زیبا....توکنیز منی دخترک...من عموی تونیستم....تو باید تسلیم من شوی..وظیفه ات این است. دوباره اشکهایم جاری شد اخربه چه گناهی؟؟به خدا لیلا کشش اینهمه بلا راندارد...خدااااا وکم کم صدای التماسهای لیلا, تبدیل به فریادهای دلخراش شد و فریاد ابوعمروناسزا گفتن های این حیوان پست وخبیث کل خانه راگرفته بود. نمیدانستم چه کنم؟درقفل بود ,باید کاری میکردم...خدایا چه کنم؟؟دست پاچه بودم,فکرم کارنمیکرد... دوباره صدای گریه...و صدای مشت ولگد ابوعمر که حتما بربدن نحیف ورنجورلیلا فرود میامد واینبار لیلا مرا صدا میزد وکمک میخواست...سلماااا.....سلماااا.. خدایا چه کنم؟؟ آهان ,یافتم....باید ازاول همین کار رامیکردم. باسرعت خودم را به حیاط رساندم. پایم به جاکفشی جلوی در گرفت وبا سربه زمین خوردم. اه چه وقت زمین خوردن بود,دست به دیوار گرفتم بی توجه به درد پایم ,بلندشدم,وای من چرا زودتر به فکرم نرسید...لعنت به من.....اگر ابوعمر اسیبی به لیلایم بزند.... پله های زیرزمین رادوتا یکی کردم,برق راروشن کردم وچشم انداختم... کجا بود اه....چادر لیلا راتکاندم...اما روبنده اش نبود . چادرم رابرداشتم آه دیدمش روبنده زیرچادر بود..سریع درز روبنده را پاره کردم وبا احتیاط حب سمی را در اوردم بین مشتم گرفتم وبه سرعت از پله ها بالا امدم. خودم رابه آشپزخانه رساندم, حب را کف کاسه ای انداختم با ته استکان خوب خردش کردم .میدانستم که ابوعمر عاشق شربت اب لیموست ان هم همراه قلیان,شیشه ی ابلیمو وبطری اب خنک را ازیخچال دراوردم...اه شکر کجاست...آهان کنارسماور...داخل لیوان اب خنک وشکر اب لیمو ریختم وگرد حب سمی رابااحتیاط اضافه کردم وبا قاشق همزدم تاخوب حل شود دوباره شکر اضافه کردم تا اگر حب مزه تلخ داشت خیلی مشخص نشود.لیوان را داخل سینی گذاشتم ورفتم پشت در...باید با سیاست عمل میکردم که ابوعمر رافریب دهم. اول سرم راچسپاندم به در...خدای من هیچ صدایی نمی امد...یعنی چه؟؟لیلااااا...نکند بلایی سرش امده... هیچ صدایی نبود نه صدای ابوعمر ونه لیلا ,نمیدانستم چکارکنم که ناگهان صدای قل قل قلیان ابوعمر بلند شد وزیر لبش ناسزا میگفت.... توکل کردم برخدا ودرزدم.. ادامه دارد... @fanos25
پروانه ای در دام عنکبوت ابوعمر:هااا چه میخواهی کنیزک... من:ارباب ,برایتان شربت اب لیمو اوردم,دررا بازکنید ارباب... خبری نشد ودوباره ادامه دادم:لیلا را ببخشید ارباب ,هنوز بچه است ,بگذارید من کمی بااو حرف بزنم ,قول میدهم راضیش کنم هرچه شما امرکنید انجام دهد. همینطور که حرف میزدم صدای چرخش کلید را شنیدم درباز شد وابوعمر با نیشی تا بنا گوش بازشده,پشت دربود. درحالی که به سمت قلیانش میرفت گفت:من میدانستم که تواز لیلا فهمیده تر وعاقل تری...افرین,زود راه کنیز بودن ومودب بودن وسربه راه بودن رایاد گرفتی... درحینی که لیوان شربت را بااحترام به طرفش میگرفتم باخود فکر میکردم ,عجب حیوان پست فطرتیست...ان شاالله تا دقایقی دیگر نفس نحسش بریده شود لیوان رابرداشت وداخل سینی کنارقلیان گذاشت,میخواستم برگردم وجلوی دراتاق بایستم که دستم را چسپید ,از برخورد دستش بادستم چندشی سراسروجودم راگرفت. باتحکم مراکنار خودش نشاند وگفت:میخواستم تورا به بکیر هدیه دهم اما الان فکرش رامیکنم ,میبینم که توهم زیباتراز لیلا هستی وهم فهمیده تر,اصلا تورا برای خودم برمیدارم ولیلا رابه بکیرمیدهم... لیلا دراتاق نبود...کجابود؟؟...اهسته گفتم:ارباب چه خوب که ازمن خوشتان میاید ,من ازبچگی هم دوستتان داشتم,الان هم انتظارداشتم ازمن بخواهی تاخدمتی برایتان انجام دهم..… نمیدانستم چه بگویم فقط باید کاری میکردم که حواس ابوعمرپرت شود ولیوان شربت راسربکشد وادامه دادم:لیلا رابه خاطر من ببخش قول میدهم من جبران کنم...لیلا کجاست؟ ابوعمر که ازنغمه های عاشقانه من سرازپا نمیشناخت خنده کنان پکی به قلیان زد ودست برد لیوان شربت را برداشت وبادست دیگرش مرا به سمت خودش کشید....پشتم داغ شد از ترس رعشه گرفته بودم,نکند شربت رابخواهد بامن شریک شود؟نکند شک کرده ومیخواهد شربت رابه خورد من بدهد... یک هورت بزرگ از لیوان شربت خورد که باعث شدلبخندی روی لبهایم بنشیند ابوعمر:به به عجب شربت گوارا وشیرینی ,البته به,شیرینی لبخند تونیست... مردک شیطان صفت....چندشم میشد ازحرکاتش دعا میکردم زودتر شربت رابخورد... سرش را اورد کنار گوشم واشاره کرد به درحمامی که از داخل اتاق بازمیشد وگفت:لیلا رافرستادم یک دوش بگیرد ولباس شب زیبایی دادم تا بپوشد,برو به اوبگو.بیرون بیاید ,دیگرلازم نیست کاری کند ,به جایش توبرو ولباس هم مال تو.... حیوان کثیف ,فکر همه جا راهم کرده بود,لباس شب!!!هرزه ی هوسران مثلا توپسرت سقط شده,مثلا عزاداری وای من که این حیوانات فقط به خودونفسانیات سیری ناپذیرشان فکرمیکنند ابوعمردرحالی که لبخندبه لب داشت وخیره نگاهم میکرد دوباره شربت رابالا برد تا ته سر کشید......بااین کارش خیالم راحت شد تا دقایقی دیگر جانکندش را میبینم بلند شدم,نگاهی به اوکردم وتفی روی صورتش انداختم وگفتم:ارزوی تصاحب ما رابه جهنم ببر ,ابلیس نجسسسس....وصدا زدم لیلاااا بیا خواهرم بیا وجان دادن این شیطان راببین... ابوعمر باچشمهایی ازحدقه درامده به سمتم حمله ورشد ومن هم به سمت حمام دویدم عجیب بود بااین صداهای ما ,هیچ صدایی از طرف حمام نیامد ,انگار که لیلا اصلا انجا نیست.... ادامه دارد @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا