یه چیزی کمه!
نمی دونم چیه؛ ولی خیلی کمه...
مثل وقتایی که یادت میره توی کیک، بیکینگ پودر بریزی و هی میدونستی یه چیزی کمه، ولی نمی دونستی چی...؟!
بعد که از توی فر درش میاری میبينی، شت! پف نکرده...!
و دیگه دیره برای اضافه کردنه بیکینگ پودر...
می دونی؟!
میترسم یه روز زندگیمو از توی فر در بیارم و ببینم شت، پف نکرده!
یه چیزی کمه؛
یه چیزی خیلی کمه...🚶♀
وسط داد و بیداد و دعوا یهو میگفت:
"منم!"
راستش اونقدری سرم گرم گله و لجبازی بود که توجه نمی کردم توی جواب اون همه حرف فقط نوشته منم!
حواسم نبود بپرسم اصلا یعنی چی منم؟! منم چی؟! فحشه، بد و بیراهه؟! چیه این منم! بدتر حرصی می شدم و آتیش معرکه بالا می گرفت و کار می رسید به اونجایی که نباید!
یه بار اما وقتی گفت منم، دیگه سکوت نکرد، داد زد:
" منم!
اینی که داری باهاش می جنگی منم!
دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه و خیابونم نیست، منم!
نه شمشیر دستمه، نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم، ببین دستام بالاست؟!
تسلیمم، نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم، فقط به حرمت عشقی که تو از یادت می بریش گاهی!
یه وقتایی اگه سکوت می کنم دربرابرت برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم یا نمی تونم جواب حرفاتو بدم، فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزی رو، اگه بحثی هم هست برای بهتر شدنمونه...
یادم نمیره اینی که جلوم وایساده تویی، ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش می زنی منم، میفهمی؟! منم!"
بعد اون تلنگر انگار بزرگ تر شدم؛
بزرگ تر شدیم جفتمون... :))
خیلی وقت بود که تو یه کانالی عضو بودم،
از اونایی بود که دقیقا دلت میخواد...
هر روز چندتا استوری و پروفایل و کلیپ و یه عالمه متن و جمله قشنگ و موسیقی... :))
همش هم با موضوعات متفاوت و مختلف...
اما تک جمله ها و تک بیت هاش، یه چیز دیگه بود :)
بالای ۱۰ هزار نفر عضو داشت حداقل!!!
یه روز اومد یه پیام بلند بالا نوشت⇩
《اونی ک باید ببینه...
نمیبینه
اونی ک باید باشه...
نیست
اونی ک باید بخونه...
نمیخونه
اونی ک باید دوست داشته باشه...
نداره
تا کجا میشه اولویت یک نفر نباشی؟
پس چه اهمیتی داره ک شماها هم باشین یا نباشین...!
پس،
بیخیال همتون...
از امروز اینجا تعطیله...!》
بعدش دیگه هیچی نذاشت :))
الان بیشتر از ۴ ماه میگذره،
اما هنوز ۹ هزار نفر هستن تو کانال...
خودم هر روز میرم پیامای قبلیشو میخونم :))
به نظر من
به ته خط رسیدن،
یعنی همینجایی که صاحب این کانال
بهش رسیده... :))
به ته خط رسید
که قید ۱۰ هزار نفر رو به راحتی زد...🚶♀
#Ermi
آخر شب ها
نه از خستگی خبری هست
نه از خواب...
این موقع از شب اغلب
وقت پررنگ شدن کسانی مثل تو
در زندگی کسانی مثل من است... :))
{سَمِێـࢪ...♡}
اونی که باید می بوده بین اون ده هزار نفر نبوده:)🐾
باورت میشه همین الان یه پیام داد؟!!
بعد ۴ ماه...
یکی از پیامای قدیمی رو سنجاق کرد :)
+سلام کانالت معرکه س عالیعهه حرف نداره من کلا کانال زیاد دارم اما هیچ کدوم و نمیخونم دیشب اتفاقی کانالتو باز کردم واقعا عالی بود
توهم اگر دوست داشتی بیا کانال من
https://eitaa.com/joinchat/2088894550C5a004c7363
_ممنون از این همه انرژی مثبت🌱
خداروشکر که راضی این :))
چشم...
#ناشناس
{سَمِێـࢪ...♡}
انصافا چجوری تو مجازی رِفیق میشین؟! مگه میشه وقتی داری با رِفیقت چت میکنی، چهرشو تو ذهنت نیاری؟! یا
+هیچی با توجه به اون تصویری که فرستاده تو ذهنم میدونم چه شکلی شده همینقدر راحت دوست مجازیم عشقه فداش شم با این چیزا تکذیب نمیشه 😂😂
_خب خداروشکر😅
#ناشناس
#دیالوگ💬
+تاحالا احساس تنهایی کردی؟
-فقط وقتی که دور و برم پر از آدمه.
🎬 The Thin Red Line (1998)