eitaa logo
{سَمِێـࢪ...♡}
51 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
150 ویدیو
13 فایل
{سَمِێـࢪ...♡} ۅ شَـب؛ آغاز بیداࢪیسـټ... شِنۅاےحࢪف‌هاتۅݩ :) http://payamenashenas.ir/sameyr •| کپی؟! کار قشنگتری هم میشه کرد↻
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 📚 📝 صبحونمو خوردم و به اتاق برگشتم. سه تماس از دست رفته از عرشیا داشتم شماره مرجانو گرفتم، -الو مرجان -سلام...تو چرا اینقدر سحرخیزی دختر... اه... خودت نمیخوابی،نمیذاری منم بخوابم! -باید باهات صحبت کنم.عرشیا رو یادته؟چندبار راجع بهش گفتم برات. -همون همکلاسی خوشگله زبان فرانسه؟ خب؟؟ ماجرای دیروز رو براش تعریف کردم. -جدی؟؟ چه پررو... ولی خوشم میاد از اینا که زود پسر خاله میشن خیلی راحت میشه سرکارشون گذاشت -نمیدونم. دودلم از یه طرف میگم از تنهایی که بهتره... از یه طرف میگم اینم یکی لنگه سعید... از یه طرف نیاز دارم یکی کنارم باشه. نمیدونم انگار یچیزی گم کردم... حالم خوب نیست، خودت که میدونی! میگم شاید عرشیا بتونه امید به زندگی رو بهم برگردونه! -ولی بنظر من تو میخوای حال سعید رو بگیری -نمیدونم... باور کن نمیدونم... -حالا هرچی که هست،امتحانش که ضرر نداره! دو روز باهاش بمون،خوشت اومد که اومده، نیومدم، میگی عرشیا جون هِررریییی -اره،راست میگی -فقط ترنم! جون مادرت انصافاً دوباره مثل قضیه سعید نکنی، بعد تموم کردن نتونم جمعت کنما هرکاری میکنی عاشق نشو واقعاً به چشم سرگرمی نگاش کن! -آخه رابطه بدون عشق به چه درد میخوره؟ -فکر میکنی همه دوست دختر،دوست پسرا عاشق همن؟ اگر عاشقن چرا ته همه رابطه ها یا به خیانت میرسه یا به کثافت کاری؟؟ اگرم خوش شانس باشن ازدواج میکنن،بعد اون دوباره طلاق میگیرن -پس اصلا برای چی باهم میمونن؟؟ -سرگرمی عزیزم؟ سر گر می!! مثل الانه تو، که حوصلت سر رفته -اوهوم. باشه... -کی میای ببینمت؟ -امروز که فکرنکنم، شاید فردا پس فردا یه سر اومدم... -باشه، خودت بهتری؟ -بهتر؟ من فقط دارم نفس میکشم! همین! -اه اه...باز شروع کرد برو ترنم جان.برو حوصله ندارم،بای گلم -مسخره... رفتم سراغ دفترچم که دیشب میخواستم مثلا توش بنویسم اما با دیدن شماره عرشیا، فراموشم شده بود. نشستم پشت میز... نوشتن مثل یه مسکنه! وقتی نمیدونی چته، وقتی زندگیت پر از سوال شده، بشین بنویس، اینجوری راحت تر به جواب میرسی نوشته های قبلیمو مرور کردم و رو هر کدوم که راجع به سعید بود،یه خط قرمز کشیدم... مرجان راست میگفت! دیگه نباید دل ببندم! مثل سعید که دل نبسته بود و خیلی راحت گذاشت و رفت... من باید دوباره سرپا میشدم من چم شده بود؟؟ باید این مسئله رو حل میکردم نوشتم و نوشتم و نوشتم... تو حال خودم بودم که عرشیا زنگ زد... دل دل میکردم که جواب بدم یا نه... دستمو بردم سمت گوشی... -الو -سلام،صبح بخیر بالاخره بیدار شدین؟؟ -صبح شماهم بخیر،بله خیلی وقته... -عه پس چرا جوابمو ندادید -عذرمیخوام، دستم بند بود -اهان،خواهش میکنم... خوبین؟دیشب خوب خوابیدین؟ -ممنونم،بله -چه جوابای کوتاه و سردی فکراتونو کردین؟ -تا حدودی... -خب؟به چه نتیجه ای رسیدین؟ -من الان نمیتونم راجع به شما نظر بدم. چون تا الان فقط یک همکلاسی بودین برام و شناختی ازتون ندارم -خب این شناخت چطور به دست میاد؟؟ -فکرمیکنم یک رابطه کوتاه امتحانی -جدی؟! وای من که الان ذوق مرگ میشم که چشم هرچی شما بگی... -خیلی جالبه موقع صحبت میشم شما،خانم سمیعی موقع پیامک میشم،تو، ترنم،عشقم -خب آخه یکم باحیام خجالت میکشم. تازه اولشه خب -بله... همه اول رابطه بهترین موجود روی زمین نشون میدن خودشونو -تیکه میندازی؟؟ من همیشه بهترین میمونم برات... اونقدر که رابطه کوتاه امتحانیت،بشه یه رابطه ابدی عاشقانه -بله بله...کافیه یکمم زبون باز باشن،دیگه بدتر... -بیخیال همه اینا،مهم اینه که به خواستم رسیدم به رفیقام که قول دادم بهشون شیرینی بدم -واقعاً؟ دیوونه یه ساعتی باهم حرف زدیم. و قرار شد شام باهاش برم بیرون... ... نویسنده: |.°•🕊✨•°.| https://eitaa.com/joinchat/466092117C38881f8f03
یا به میدان نیا، یا تمام بیا. جنگ کاهلانه همیشه به نفع دشمن است هیچ موجودی نفرت انگیزتر از عاشق نیم بند نیست... نادر ابراهیمی @ir_tavabin
..:..
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 📚 📝 شب حسابی به خودش رسیده بود. البته منم کم نذاشته بودم،اونقدری که همه با چشمشون دنبالم میکردن... شب هر دومون از خودمون گفتیم. عرشیا تا میتونست زبون ریخت و منو خندوند واقعاً چهره جذابی داشت... چشمای طوسی، موهای مشکی که همیشه،یه حالت خیلی شیکی بهشون میداد، بینی باریک و بلند و ته ریش یه چهره ی مردونه و جذاب... با این حال به پای خوشگلی و جذابیت من نمیرسید... عرشیا اونقدر اون شب صحبت کرد که حتی اسم بچه هامونم مشخص کرد! قبل خداحافظی یه جعبه کوچیک و خوشگل گذاشت جلوم. -این چیه؟؟ -یه هدیه ناقابل برای باارزش ترین فرد زندگیم... -یعنی برای من؟؟ -مگه من باارزش تر از توهم تو زندگیم دارم عروسک؟؟ -وای ممنونم عرشیا... -قابل شمارو نداره خانومی حالا نمیخوای بازش کنی؟ -چرا با دیدن گردنبند برلیان ظریف و خوشگل داخل جعبه چشام برق زد -وااااایییی.... عرشیا...این برای منه؟ چقدرررر نازه.... وای ممنونم... -خواهش میکنم عزیزم... قیمتش یه بوس میشه -بی ادب لوس نخواستم اصلا... -شوخی کردم بابا... یعنی تو یه بوسم نمیخوای به ما بدی؟ -عرشیا! یادت نره که این رابطه،کوتاه مدت و امتحانیه -باشه بابا...نده...فقط با این حرفات دلمو نلرزون... لطفا -تقصیر خودته... کی تو دیدار اول چنین حرفی میزنه؟ -بله ببخشید... -خواهش میکنم حالا ممنون،خیلی خوشگله... فقط داره دیرم میشه، ممکنه بابام توبیخم کنه. دیگه باید برم. -چقدر زود باشه عزیزدلم... کاش حداقل ماشین نمیاوردی،خودم میرسوندمت... -نه ممنون. زحمتت نمیدم. بابت امشب ممنونم. خداحافظ -من از تو ممنونم که اومدی خانومی دوستت دارم ترنم... خداحافظ گل من از پیش عرشیا که برگشتم حالم خوب بود،چند روزی شارژ بودم تا اینکه رفتم سراغ دفترچم... ... نویسنده: |.°•🕊✨•°.| https://eitaa.com/joinchat/466092117C38881f8f03
تو ایتا فقط کافیه با چند تا ادمین دوست بشی و یکم کانالت مقبول باشه دیگه کسی حریفت نمیشه و هرکار صحیح یا ناصحیحی رو میتونی انجام بدی🤝 کسی هم بهت کاری نداره تازه نماد شاخ بودنم میشی
اینکه من نمیخوام بقیه از جزوم استفاده کنن واقعا خودخواهی نیست
از پررویی از غرور از تعصب از بی فرهنگی عمیقا حالم به هم میخوره🤝
{سَمِێـࢪ...♡}
ای خودخواهی نی ها ای لِج بازیه
نه واقعا! سه ترمه داره درس میخونه، یک کلمه جزوه ننوشته تا حالا همش وابسته بقیه ان و نهایت تلاششون اینه که جزوه ای که بقیه آماده کردن و چاپ کردن رو تحویل بگیرن فقط! بقیه ای که یکیشون منم که ساااعت ها وقت گذاشتم واقعا و اونا خیلی راحت میان استفاده میکنن همیشه لقمه آماده تو دهنشونه نمیفهمم خودشون خسته نمیشن؟ من اصلا مشکلم خودم نیستم برای من چه فرقی میکنه کی استفاده کنه کی نکنه؟! تازه توشه آخرتمم هست! ولی اونا چی؟ نمیخوان بزرگ بشن؟ نمیخوان بفهمن؟
+رمانمون کوووووو چه بلایی سر رمانمون اوردی _رمانتووون؟😂 خوشحالم احساس مالکیت میکنین😂🤝 میذارم امروز وحشتناک شلوغ بودم از اونجایی که باید مرتب کنم، وقت نکردم چند قسمت میذارم اندکی صبر، سحر نزدیک است
..:..