سَمتِ بِهِشت
شناسنامه کتاب
نام کتاب :ویشکا 1
نام مولف :مائده افشاری
#قسمت_اول
#ویشکا_۱
وارد خانه شدم در را که باز کردم از پله ها بالا رفتم مامان با صداےبلندے گفت : آمدے
سلام
بیا داخل آشپزخانه
دوباره چند پله ای که رفته بودم را برگشتم به سمت آشپزخانه رفتم مامان مشغول پخت پای سیب بود🥧
بوی خیلی خوبی توی آشپزخانه پیچید بود
ویشکا شب باید بریم مهمانی استراحت کن و یک لباس خیلی زیبا آماده کرد
ویشکا با بی حوصلگی به مامان نگاه کرد کجا دوباره باید بریم ؟
شب عمه روژین مهمانے گرفته شایان تاره از فرانسه برگشته مے هم جمع ڪنه
ڪلے دختر👱🏻♀ توے جمع هستند ڪه عاشق شایان هستند، تو هم بیا خودے نشون بده بلاخره هر چے باشه پسر عمه ات أه مامان خسته شدم از این همه مهمانےهاے مسخره همش رقص ، شراب ،آهنگ دیگر حالم بهم مے خورد
من امشب نمیام😱
یعنے چے نمیام؟
این شب خیلے مهمے هست!
مامان حوصله ے بحث ندارم همین ڪه گفتم به طرف پله ها رفتم با ناراحتے کیفم را روے زمین مےڪشیدم ، در اتاق را باز ڪردم روز تخت نسشتم
در فڪر فرو رفته بودم آخر چطور مے توان این مهمانے را نرفت؟
طولے نڪشید در اتاقم به صدا در آمد
گفتم مامان حوصله ندارم برو تنهام بزار
حال حوصله ے ما را هم ندارے
با هیجانے ڪه آڪنده از خجالت بود گفتم : چرا داداشے بیا تو ڪه دلم برات یه ذره شده
وردشاد چند وقتے بود ڪه مسافرت بود ، من اصلا متوجه برگشتن او نشده بودم
چے شده خواهرے چرا این قدر بهم ریخته هستے؟!
گفتم مامان گیر داده ڪه باید شب توے مهمانے عمه روژین شرڪت ڪنم!
خوب این ڪه ناراحتے نداره نرو🙃
وردشاد در بست و رفت منم ڪه خیلے خسته بودم ، تازه از دانشگاه آمده بودم چشمانم را بستم و همان جا روے تخت خوابم برد
چشمانم را باز ڪردم ساعت ۸ شب بود بلند شدم ، داخل آشپزخانه رفتم ڪمے غذا خوردم مادرم آمد
پس تو چرا هنوز آماده نشدی
من ڪه گفتم نمیام😐
ویشڪا با من بحث نڪن دم در منتظرتم
مامان امشب اصلا میل شما نیست من باید برم پیش
دوستم با سڪوتے ڪه پر از خشم بود از ڪنار مادرم گذشتم و داخل اتاق رفتم لباس هایم عوض ڪردم به سمت ماشین رفتم بعد از سوار
شدن نمے دانستم ڪجا باید بروم
همین طور سرگردان در حرڪت بودم ڪه ڪنار پارڪے ایستادم
چند قدمے راه رفتم روے یڪ نیمڪت نسشتم خیلے فڪرم مشغول بود ڪه ناگهان دو پسر جوان حدود بیست سه یا چهار ساله به من نزدیڪ شدند و مشغول شوخے و اذیت ڪردن من شدند من هم سعے مےڪردم با داد و فریاد آن ها را از خودم دور ڪنم، اما مقاومت نتیجه اے نداشت دو پسر به آزارشان ادامه دادند و من هم با صدای بلند جیغ می کشیدم ناگهان یک مرد جوان با ظاهری متفاوت از آن دو پسر به سمت ما آمد
نویسنده: تمنا 😘🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام کربلا
سلام اربعین
سلام بهترین جادهی رو زمین
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اربعینی که باعث شکست داعش شد!
⭕️ تا حالا شنیده بودید این ماجرا رو؟
➕ دستور فوقالعاده رهبر انقلاب در مورد اربعین!
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
📆پنجشنبـــــہ ......۱۴۰۳/۰۵/۲۵
#صفــــــر_المظفر
🏴 🏴 🏴
https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی امام زمان و شیخ مرتضی زاهد
امام زمان فرمودند: شما بی صاحب نیستید.
ـــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوجوانی که در جنگ بوده.
امروز به اتفاق فرزندش فیلم خودش نگاه میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستید شهید #ابراهیم_همت
متولد کربلاست؟
پیشنهاد میکنم
حتما این کلیپ رو ببینید
خدایا بحق خودت خودت ما رو شرمنده شهداء و خانواده محترمشان نکن 🤲
حاج_حسین_یکتا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
حاج مهدیرسولی میگه:
"با خودتون نگید؛
طرف نه امام حسین میشناسه،'
نه حلال و حروم میشناسه،'
نه تو این راهه..'
ولی چرا دنیا و مال داره؟'
چرا خدا بهش داده؟'
نگو این حرفو!'
خودش فرموده،
اینقدر کار به جایی
میرسه که رهاش میکنم!'
اینقدر بهش میدم که
اصلا یادِ ما هم نیفته!
من حساب و کتابش رو
واسهِ قیامت کنار میزارم!'
بعضی موقع ها بگو
خدایا اصلا اگه زمین میخورم
ممنونتم..'
اگه زمینت میزنه خدا
کارت داره بنده خدا"
#تلنگر
@madahi - حاج امیر کرمانشاهی.mp3
10.22M
#سلام_امام_زمانم
ما شب زدگان درپی نوریم آقا
از هجر تو درحالِ عبوریم آقا
روشن شده آسمان وپایان شب است
ما منتظرِصبحِ ظهوریم آقا
صبحتون_مهدوی
#امام_زمان
أین صاحِبُــنا؟!
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#اربعین
بدون اذن توخورشید دیده وا نڪند
سحـر بدون خیالٺ دلـی دعـا نڪند...
دوباره زندگـیه مـن نمی شود آغـاز
لبم سلام اگـر سمٺ ڪـربلا نڪند..
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
صبحتون حسینی💚🌙
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
﷽
تلاوت روزانه قرآن کریم به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان
صفحه ۲۹۳
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشکر از خدّام الحسین (ع)
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تربیت #مبینا_نعمت_زاده دختر مدال آور کاروان تکواندو ایران جالب توجه است...
⭕️ روز مسابقه به پدر اصرار میکند که حتماً در کربلا باشد و دختر را دعا کند تا آقا امام حسین (ع) شیرینی او را بدهد.
🔰پ.ن: بیخود نیست بیوطنهای ضد ایران اینطور از این دختر کینه دارند. آنها به هر کسی که به آیینهای دینی و مذهبی و ریسمانهای اتحاد ملت ایران متصل شود، حمله میکنند. ان شاءالله که ثابت قدم باشد و عاقبت بخیر
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به شهدای اخیر پلیس
😭 بیا تا خون بگرییم که منزل به منزل چو مجنون بگرییم / بخوان روضه خوان بار دیگر بیا شرح آن ماجرا کن.
#خادمان_امین
#پلیس
#اربعین
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢در پایانه مرزی چذابه با این حس و حالی که میبینید، زوار امام حسین را از زیر قرآن راهی مشّایه میکرد.
اللّهم الرزقنا الکربلا...
#اربعین
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
سَمتِ بِهِشت
شناسنامه کتاب نام کتاب :ویشکا 1 نام مولف :مائده افشاری #قسمت_اول #ویشکا_۱ وارد خانه شدم
#قسمت_دوم
#ویشکا_۱
با صداے بلند فریاد زد براے چے مزاحم دختر خانم شدین ؟!
دو پسر در حالے ڪه به مرد نگاه مے ڪردند خودشان را ڪمے جمع جور ڪردند و با صداے بلند گفتند آقا به شما چه ربطے دارد ؟
در همین حین یڪ خانم چادرے با چهره ے نگران دست
مرا ڪشید گفت: عزیزم بیا این جا همسرم داره سعے مے ڪند آن ها را دور ڪند
من ڪه خیلے ترسیده بودم چیزے نگفتم
خانم چادرے ادامه داد روے نیڪمت بشین تا ڪمے برایت آب بیاورم
نگاهم را به آن سمت پارڪ بود دل شوره ی عجیبے داشتم ، نگران بودم اتفاقے براے آن آقا بیفتد ڪمے بعد مرد در حالے ڪه نفس نفس مے زد برگشت و رو به خانمش ڪه داشت لیوان آب را براے من مے آورد گفت قصد دعوا نداشتم فقط مے خواستم از
مزاحمت شان جلو گیرے ڪنم آن دو سوار بر موتور شدند و رفتند
خانم چادرے به آرامے به آرامے ڪنار من نشست و گفت این
موقع شب توے این پارڪ چه مے ڪنے ممڪن بود خطرات بدترے
تهدیدت ڪند ؟
اصلا متوجه گذشت زمان نبودم حالم خوب نبود گفتم
ڪمے بیام تا هوایے عوض ڪنم
خانم چادرے : به آرامے اتفاقے افتاده اگر مشڪلے دارے ؟!
می خواهے ڪمڪت ڪنیم، ببین اسم من نرگس هست مے تونے راحت صدا بزنے به نظرم امشب برو خونه اگر دوست دارے فردا با هم صحبت ڪنیم
احساس خاصے در وجودم مے ڪرد نمے دانست چرا شنیدن
صداے آن خانم حس خوبے بهم مے داد قبول ڪردم
نرگس : عزیزم این شماره ے من هست هر موقع دوست دارے باهام
تماس بگیر راستے اسمت چیه ؟
_______________________
سوار ماشین شدم حوصله ے خانه رفتم نداشتم اما مے دانستم
الان کسی در خانه نیست
وارد خانه ڪه شدم چشمانم گرد شد
سلام
سلام پس چرا این قدر دیر آمدے نگرانت شدم خواهرے
رفتم یکه دوری بزنم پس چرا تو نرفتے مهمانے ناسلامتے خسته بودم تازه از سفر برگشتم
لبخندے زدم و از پله ها بالا رفتم
وردشاد دوباره صدایم ڪرد نمے خوای یڪ قهوه با هم بخوریم
خیلے وقت هست با هم صحبت نڪردیم
باشه بگذار لباس ها را عوض ڪنم
متنظرم
وارد اتاق شدم چقدر بهم ریخته بود تازه چند روزے مے شد ڪه دستے به اتاق نڪشیده بودم لباس هایم را عوض ڪردم و از پله ها پائین رفتم
وردشاد قهوه را آماده ڪرده بود هر دو شروع به قهوه خوردن ڪردیم
چے شد تو یهو این قدر تغییر ڪردے ؟
چطور مگه ؟
بیخیال تو این طورے نبود ؟
راستش را بخواهی خودم هم دقیق نمےدانم اما دیگر علاقه اے به این جور مهمانے ها ندارم
وردشاد سڪوت در ڪرد و قهوه اش☕️ را نوشید.
به ساعت دیواری بزرگ سالن نگاه ڪردم
وردشاد من سرم خیلے درد مے ڪنه میرم بخوام
امروز خیلے خوابیدے باشه برو
شب بخیر
شبت تو هم بخیر
وقتے رفتم توے اتاق شماره ے نرگس توے گوشیم ذخیره ڪردم
احساس ڪردم یڪ دوست جدید پیدا ڪردم متفاوت از بقیه دوستانم روے تخت دراز ڪشیدم و چشمانم را بستم سعے ڪردم به هیچ چیزی فڪر ڪنم
نویسنده :تمنا 🌹🤍