eitaa logo
ســنگـــــــــ☆ و شیـشه
3.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
6 فایل
بر آن هستیم مطالب مورد نیاز در زمینه های مختلف بیان شود شما هم میتوانید مطالب و کلیپ های زیبای خود را برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان در کانال قرار داده بشود ارتباط با مدیر @hessam133
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟨✨هرگز در زندگۍ نا امید مشو یادت باشد زیباترین باران‌ها از سیاھ‌ترین ابــرها مۍبارد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sang_shishah
◽️⇦ دکتر نيستم ... اما برايت ده دقيقه راه رفتن روی جدول کنار خيابان را تجويز می‌کنم تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبی‌ست اما ديوانگى قشنگتر است برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز می‌کنم تا بفهمى هنوز هم می‌شود بی منت محبت کرد به ﺗﻮ پيشنهاد می‌کنم گاهى بلند بخندى هر کجا که هستى يک نفر هميشه منتظر خنده‌هاى توست ◽️⇦ دکتر نيستم ... اما به ﺗﻮ پيشنهاد می‌کنم که شاد باشى خورشيد هر روز صبح بخاطر زنده بودن من و تو طلوع می‌کند هرگز منتظر فرداى خيالى نباش سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير فراموش نکن مقصد هميشه جائی در انتهاى مسير نيست مقصد لذت بردن از قدم‌هائی ست که برمى‌داريم به قول نیما یوشیچ چایت را بنوش نگران فردا مباش از گندمزار من و تو مشتی کاه می‌ماند برای بادها @sang_shishah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راز آسودن در چند کلمه است: همه چیز را رها کنید... زندگی پر است از حوادث دوست داشتنی و ناگوار وقتی چیز ناگواری پیش می آید، توازن خود را از دست می دهیم و این باعث ایجاد احساس منفی می شود که خود بصورت غم یا افسردگی بروز می کند. عامل و علت احساسات منفی را رها کنید ذهنتان را رها کنید از اینکه دوستتان ندارند درکتان نمی کنند در قبال محبت هایتان قدر نمی دانند و.... @sang_shishah
روزی مردی به خانه آمد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرانترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزئین کرده مرد دخترک رو بخاطر این کار تنبیه کرد و دختر کوچولو آن شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشماش رو باز کرد دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزئین شده رو به طرف اون دراز کرده مرد تازه یادش اومد که امروز روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزئین کادوی تولد اون استفاده کرده با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که جعبه خالی که هدیه نمیشه باید توش یه چیزی میذاشتی! دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت: اما این جعبه خالی نیست من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هر وقت دلت برام تنگ شد یکی از اونارو برداری و استفاده کنی از اون روز به بعد پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هر وقت دلتنگ دخترش میشد در اون رو باز می‌کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می‌گرفت هدیه کار خودش رو کرده بود @sang_shishah
داستان بسیار زیبا و آموزنده ایست مخصوصاً برای بعضی از دختر خانم‌ها ⚠️ حتماً بخوانید سر کلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهائی که هر روز با یه دختری ارتباط دارند دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته‌اند برای ازدواج می‌گردند! اصلاً برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهائی دنبال اینطور دخترها برای زندگیشان باشند این وسط استادمان خاطره‌ای را از خودش تعریف کرد: ایشان تعریف می‌کردند من در فلان دانشگاه مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلاً هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می‌انداخت و با پسرا کل کل می‌کرد و بگو بخند داشت دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت سلام کرد گفت حاج آقا من می‌خواستم در مورد مسئله‌ای با شما صحبت کنم اجازه هست؟ گفتم بفرمائید و شروع کرد به تعریف کردن راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسر رو میخوام ولی اصلاً روم نمیشه بهش بگم میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید آخه اونم مثل خود من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه روحیاتمون باهم میخوره باهام بگو بخند داره خیلی راحت‌تر از دخترهای دیگه‌ای که در دانشکده هستن با من ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه از چشمهاش معلومه اونم منو دوست داره ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید حرفش تمام شد و سریع به بهانه‌ای که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او با من سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد به خودم گفتم حتماً این هم بخاطر این دخترک آمده چقدر خوب که خودش آمده و لازم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که من در کلاسهائی که میرم دختری چشم من رو بد جور گرفته میخوام بهش درخواست ازدواج بدم ولی اصلاً روم نمیشه و نمی‌دونم چطوری بهش بگم بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی! چشمهام گرد شد دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود! گفتم تو که اصلاً به این دختر نمیخوری من باهاش چند تا کلاس داشتم این دختر خیلی سر سنگین و سر به زیره بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الآن توی هیچ کدوم از دخترهای دانشکده ندیدم ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته فکر می‌کنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن من از دخترهائی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد من دوست دارم زن زندگیم فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخندهاشو فقط با مرد زندگیش بکنه زیبائیهاش فقط مال مرد زندگیش باشه همه درد و دل‌هاشو با مرد زندگیش بکنه حالا شما به من بگید با دختری که همین الآن و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده‌اش جانذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم!؟ من همون دختر سر به زیر سر سنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس می‌شینه و حواسش بجای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چهار دنگ به درسشه و نمراتش عالی همون دختری که حجب و حیاش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم چون اونقدر باوقاره که اصلاً به خودم جرأت ندادم مستقیم درخواستم رو بگم حالا تصمیم با خودتونه✔️ @sang_shishah
⛔️ به صحبتهای افرادی که همیشه از زندگی هستند می‌تواند شما را کرده 👈و باعث نارضایتی شما از زندگی‌تان بشود! مراقب هم نشین‌هاتون باشید! @sang_shishah
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نخل دار ها عادت خوبي دارند🌴 نخلي را كه زياد خوشه بدهد را عزيز نمي دارند، تنبيهش ميكنند.زخمش مي زنند🌴 خوشه هايش را با بيرحمي تمام مي برند. شايد بگوييد:آخي طفلكي ها گناه دارند،🌴 بله سخت است اما باور كنيد اين كار لطف به درخت است.🌴 با خوشه هاي زياد نخل مجبوراست انرژي اش را مثلا بین ده خوشه تقسيم كند و محصول خرمايي است،🌴 با كيفيت متوسط و يا حتا ضعيف. اما نخلدار پنج خوشه را فداي پنج خوشه قوي تر مي كند،🌴 و با قطع نصف خوشه ها انرژي و شيره درخت صرف پنج خوشه قوي تر ميشود🌴 حاصلش هم خرمايي ميشود با كيفيت بالاتر و قيمت بيشتر.🌴 ما انسانها هم كاش همينطور باشيم. آدمهاي اضافي و كارهاي اضافي را كنار بگذاريم و شيره روح مان را،صرف آنهايي بكنيم كه ماندني اند.🌴 و باعث انبساط خاطر ما میشن آدمهاى منفى كه باعث ازار ما هستند ، حسودان و بخيلان و ٱونهايي كه مسبب رنج و ناراحتى ما هستند، عصاره وجودمان را مصرف مي كنند و ضعيفمان ميكنند.🌴 مراقب نخل وجودمان باشيم و خوشه هاي اضافي را با قاطعيت تمام قطع كنيم. هم خودمان تناورتر ميشويم هم محصول مان شيرين تر و گوارا تر خواهد شد...🌴 @sang_shishah
📚داستان کوتاه ✍یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده و یک نفر که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید. قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد. پیرزن در حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشک را سوار کنید زیرا او قبلا جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعدا جبران کنید. شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او پیدا کنید. از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم زیر باران منتظر اتوبوس می مانیم. پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند. چرا؟ زیرا ما هرگز نمی خواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی ها، محدودیت ها و مزیت های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم. تحلیل فوق را می توانیم در یک چارچوب علمی تر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می گیرد. در تفکر سنتی فرد عمدتا از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت های محیطی خود، استفاده می کند و قادر نمی گردد از زوایای دیگر، محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی می کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند. در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت های خود را ببخشیم می توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخ دهندگان به این پرسش، قلبا رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی گذارند. اکثریت شرکت کنندگان خود را در این چارچوب می بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده اند. @sang_shishah
"تلنگر" ✍🏻وقتی خیلی بچه بودم، و برای کمک به برادرم که مشغول تزیین اتاق برای جشن عروسیش جعبه ی پونزها را در دستم داشتم و یکی یکی به او که روی چهارپایه ایستاده بود پونز می دادم اتفاقی افتاد که درس مهمی به من داد. یکی از پونزها از دست برادرم افتاد و اصرار داشت که آن را پیدا کنم. اما من که خیلی خسته شده بودم، ادای کسی را درآوردم که چیزی از زمین برمیدارد و بلند گفتم: "پیداش کردم!". او به کارش برگشت و من خوشحال از این که باری را از سر دوشم برداشته ام مشغول شمردن پونزهایی که می دادم و دقایقی که رد می شد، شدم. اما چیزی نگذشت که تیزی پونزی که روی زمین مانده بود من را از غفلت پراند و دردش که تا استخوان کف پایم تیغ می کشید شیرینی کوتاه آن دروغ را از من گرفت. بدتر از آن "مجبور بودنم به سکوت" درد را برایم شدیدتر کرد خلاصه این که آن پونز این درس مهم را به من داد که؛ " دروغ و تقلب ، آرامشی کوتاه به آدم می دهند اما دردی که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، را به آدم می چشانند که تا عمق استخوان حس خواهد شد. آن موقع دیگر راست گفتن هم دوای درد نیست؛ آن موقع فقط باید سکوت کرد و هیچ نگفت!" حالا اگر پونزی گم شده و به صاحبش گفته اید که پیدایش کرده اید؛ قبل از این که دیر بشود، یا پونز را پیدا کنید یا به صاحبش بگویید از پیدا کردنش ناتوانید! @sang_shishah
فرزند دختر 👧 در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند. ابتدا پدر و مادر پسر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد. ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند...! اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم. شوهر چیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت. سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود. برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد. مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ مرد بسادگی جواب داد: چون این همان کسیست که در هر شرایطی در را برویم باز میکند...! @sang_shishah