eitaa logo
🌷سنگر عشق🌷
79 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
834 ویدیو
32 فایل
#معارف اسلامی و #رهبر انقلاب و #شهدا فضای مجازی و اینترنت برای شما سنگری از سنگر های جنگ امروز است . کپی آزاد با ذکر #صلوات مدیر https://eitaa.com/Shahed_zn
مشاهده در ایتا
دانلود
931211-Panahian-H-Haqshenas-Adab-01-18k.mp3
5.04M
✅ سلسله جلسات ادب، نامی برای تمام خوبی ها 🔹 جلسه اول 🌹 استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . . 🌸|° ده سال با محمد زندگی کردم ، هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه ، به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد. . 🌸|• مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد. . 🌸|° بارها بهش می گفتم : مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین. بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین. . 🌸|• ولی محمد می گفت : شاید توی همین راه کوتاه ، عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم ؛ الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم ؛ اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم. . 🥀 🕊
هواپیمای عراقی ماروهدف گرفته بود. می خواستم ماشین رانگه دارم.....~ که برویم یک گوشه پناه بگیریم بدون اینکه چهره اش تغییرکندگفت:((راهتوبرو.)) _حاجی،مگه نمیبینی؟😳 ماروهدف گرفته. زیرلب خواند:لاحول ولاقوه الابالله ودوباره گفت:راهتوبرو☺️ 😍
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ شانزدهم در ب
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب هفدهم -الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم زینب: منتظر تماست بودم -🙈🙈🙈🙊🙊🙊 زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم زینب :باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک توام بیا اونجا ببینمت -اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم 😛😛😛 -باشه رفتم سمت کمد لباسام مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه حنانه خاک تو سرت نکنم ✋️✋️ با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم زینب 😢😢 زینب : جانم عزیزم چی شده ؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم زینب: اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم خریدامو کردیم اومدیم خونه من زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم چادر بذارم سرم زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ...... .... : بانو....ش
الگوی شهید «راه الله» است، و راه الله همان ولای ائمه اطهار(ع) است؛ چنان که در زیارت جامعه می‌خوانیم: «اَنتُم السّبیل الاعظم و الصراط الاقوم». اینکه شهادتهای سه گانه را در لحظه تولد کودک در گوش او می‌خوانند، شاید به این سبب باشد که اگر هم می‌خواهد بخوابد در «راه الله» بخوابد.🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتند و ما ماندیم ... شاید یادشان رفت جا گذاشتن رسمِ رفاقت نبود...!! 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌷
•●• در اردوی جهادی میگفت : « ما اینجا از شهر دوریم ولی به خدا نزدیکیم، اگر در شهر خودمان خدایمان را داشته باشیم بیشترین جهاد را کرده‌ایم »
خودت باش شیعه ✅ 👈با این فرمان پیش برویم از یارانش خواهیم شد. فضل بن یونس می گوید: امام کاظم علیه السلام فرمودند: ✅خیر برسان ✅خیر بگو ✅و هرگز "إمّعَه" نباش! عرض کردم: إمّعَه یعنی چه؟ فرمودند: نگو "با مردم هستم و من هم یکی از آنانم". کم نیستند کسانی که شعارشان "گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش" است و از خود اراده و هویتی ندارند و به دنبال اکثریتند! یک منتظر باید جوهره داشته باشد و همانند کوه، استوار باشد و حق را به پای دارد تا در زمرهٔ یاران حضرت "قائم" قرار گیرد.
🍃 حسین ع،‌ حاجت منه و تو باب‌الحوائجی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا از بس حسین و دوست داره بهش هدیه پیمبر داده امشب...❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لباس سرور زنان دو عالم (س)😍 چادر♥️بودهـ حالا ارث رسیده به تو😲 پس بدون چادر مشکی تو والاتر از شنل و تاج و لباس هر پرنسسیه بانو😇
! 🌷راست است که خدا در مواقع حساس قدرتی را به انسان می‌دهد که دور از تصور خود اوست. وقتی که ما از جناحین خاکریز به داخل کانال برگشتیم، ‌نه از معصومی خبری بود و نه از سید حسینی، او با آن تن نحیف به محض افتادن جثه سید حسینی از جا برخاسته و راهی سنگر بهداری شده بود. تصور کنید همین الان یک نفر با وزنی در حدود ۱۰۰ کیلو روی یک نفر دیگر با حدود نصف این وزن بیفتد، آن بنده خدا شاید حتی نتواند از جا تکان بخورد، همین حالت را در شرایطی در نظر بگیرید که معصومی روی کپه‌ای از سیم‌خاردارها خوابیده بود. 🌷به هرحال یک ساعت بعد از انتقال سید حسینی خود من هم به شدت مجروح شدم و با انتقالم به پشت جبهه، دیگر از عاقبت سید خبری نداشتم، اما حتم داشتم که شهید شده است. یک ماه بعد هم که تقریباً ماجرا از یادم رفته بود، ‌بهبودی نسبی یافتم و به همراه عده‌ای از بچه‌ها برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد رفتیم. در حرم یک مراسم دعای کمیل برپا شده بود که حس و حال عجیبی داشت. قبل از اینکه برق‌ها را خاموش کنند، ‌دیدم سید حسینی با هیبت خاصی روی یک صندلی نشسته است. تا خواستم حرکتی بکنم چراغ‌ها را خاموش کردند.... 🌷پیش خودم فکر کردم یعنی من به درجه‌ای رسیده‌ام که می‌توانم شهدا را ببینم! این فکر شاید اکنون خنده‌دار به نظر آید اما هر کسی هم جای من بود و وضعیت بغرنج آن روز سید حسینی را می‌دید حتماً همان فکر من را می‌کرد. در شیش و بش تردید و یقین بودم که بعد از دقایقی دعا تمام شد و چراغ‌ها را روشن کردند، دیدم سید حسینی همچنان روی صندلی نشسته است. تازه آن وقت بود که متوجه شدم او به راستی از آن مجروحیت شدید و مهلکه‌ای که در آن گرفتار آمده بود نجات یافته است. مصلحت بود او زنده بماند و اکنون با ادامه تحصیل، ‌به عنوان یک دندانپزشک متخصص به خدمت خود در سنگری دیگر ادامه می‌دهد. راوی: جانباز و البته از راویان خوش صحبت دفاع مقدس محمدرضا فاضلی
🔴 .. گناه نمیکردن، ولی عوضش برا خدا ناز میکردن، خدا هم نازشون و میخرید! ◽️حاج احمد کریمی تیر خورد، رسیدن بالا سرش.. گفت: من دلم نمیخواد شهید بشم! گفتن: یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟! برا خدا داری ناز میکنی؟؟؟ گفت: آره؛ من نمیخوام اینجوری شهید بشم، من میخوام مثل اربابم ارباً اربا بشم... . ◽️حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرکت کرد، علی آزاد پناه هم حرکت کرد، سه تایی با هم. یک دفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون، دیدم حاج احمد ارباً اربا شده. ◽️همه‌ی حاج احمد شد یه گونی پلاستیکی!
هر کجا دیده ما عقده ی دل وا می کرد ز خدایش فرجش را باز تمنّا می کرد زین همه هجر که افتاده میان شه و ما راوی دهر حکایت ز دو دنیا می کرد اشک می ریخت ز غم دوری رخساره ی گل جمعه ها را که چنین واله و شیدا میکرد شرح می داد غم قصه پنهانی ی خود یادی از یوسف و از شوق زلیخا می کرد در تکاپو همه جا را به نظاره می خواست تا که تسکین دلِ خسته و تنها می کرد
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ هفدهم -الو
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب هیجدهم میخواستم برم پایگاه اما آدرسش یادم نبود دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه حقیقتا ازش خجالت میکشیدم بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود با بالاترین درجه استرس سلام کردم بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم -ببخشید با آقای حسینی کارداشتم سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم باید میرفتیم مزار شهدا من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار یه آقای حدود ۵۱-۵۲ ساله از دور دیدم یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن - خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود شهدا را باور کنم آقای میرزایی: اما شهدا ...... ... : بانو....ش
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ هیجدهم میخوا
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب نوزدهم آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا و رهرو شهدابشی در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی ،محمدی ، حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد زهراسادات : حنانه اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد -آره 😔😔😔 زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم -‌ممنون میشم اگه بگی زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟ -آره در حد همین اسم سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم -باشه سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(علیه السلام) تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها ) توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان به مسجد حنانه معروفه ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و خود اسرای کربلا در این مسجد موند ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(سلام الله علیها ) طفل سه ساله امام حسین(علیه السلام ) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن حنانه یعنی گریه کن حسین زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔 حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار شلمچه بودم بالاخره صبح شد و به سمت ....... ... : بانو....ش
▫️چه نمازی شود! ✨ چه نمازی شود آن روز که تو ظهور کرده باشی در کنار کعبه؛ جبرئیل برایت سجاده پهن کند و با زمزم وضو بگیری و عیسی موذن تو باشد. آن روز ما حیرت‌زده از شکوه و جلالت «الله اکبر» می‌گوییم؛ ناتوان از شکر نعمت داشتنت، «حمد» می‌خوانیم؛ سپاسگزار از برکت مَقْدم تو به پیشگاه خدا سر خَم می‌کنیم؛ و به شکرانه‌ی ظهورت، سجده می‌بریم. آن روز در قنوتمان، دیگر به جای دعای فرج، خواهیم خواند: 🤲 "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ ... سپاس خدایی که وعده‌اش را برای ما محقق کرد... " "بعد قد قامتِ مهدی چه نمازی بشود!"
خسته‌ام از این همه تکرار از این همه غفلــــت و گنــــاه دلم حریــــم امنــــی می‌خواهد مثلا کنار مــــزار تو...! ای شهیــــ🕊ــــد مرا بخوان به سرزمین آرامشت همان جایی که می‌شود خــــدا را با تمــــام وجــــود احســــاس کرد...! رفیــــق شهیــــدم مرا ببخش اگر گاهی یادت دیر می‌شود زیرا که من زمیــــن‌گیــــر خویشتنــــم و اسیــــر نفــــس...! گاه‌گاهی مرا به اسم بخوان که بپرد از سرم خواب غفلتی که یادت را از جــــان و ذهنــــم دور می‌کند...! .....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۲ بابل ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۵/۹/۱۱ خرمشهر ، منطقهٔ‌عملیاتی کربلای4 💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚