˼سنگرشھدا˹
شب اربعینه.. دلا رو راهی کربلا کنیم؟!
فرمودند : اگه نتونستید کربلا برید و
دلتون هوای کربلا کرد ، متوجه قبر شش
گوشۀ عزیز فاطمه بشین ، سه مرتبه
بگین :
صَلَّ الله علیک یا اباعبدالله …💔
خودش جواب خودش رو داد..!
چگونه جواب بده ،
آقایی که بین سر و
نازنین بدنش جدایی اُفتاده …
شنید صدای زنگ قافله داره میاد؛
گفت:
عطیه برو ببین چه خبره ؟
رفت ، برگشت؛
صدا زد:
آخ دورتون بگردم..
زینب داره میاد ، امام زین العابدین داره
میاد ، کلثوم داره میاد …😭💔
زجا برخیز و خود را کُن
مهیا بهر استقبال..
که از ره بلبل و شمع و
گل و پروانه می آید...💔
تا نزدیک شدن دیگه نگذاشتن شتران رو
روی زمین بخوابانند ، مثل برگ خزان
ریختند رو زمین …🥀
هر یکی سوی مزاری می دوید
هر یکی قبری در آغوش می کشید
لیک یک بانوی قد خمیده ای
قد خمیده مو پریشان خسته ای...🥀
˼سنگرشھدا˹
هر یکی سوی مزاری می دوید هر یکی قبری در آغوش می کشید لیک یک بانوی قد خمیده ای قد خمیده مو پریشان
گفت یارب من چه سازم یا کریم
رو سوی قبر که سازم یا رحیم
ناگهان آمد به خود با شور و شین
دید بنشسته سر قبر حسین ….💔
عزیز دلم ، یادم نمیره همین جا بود...
اومدم شمشیر شکسته ها و نیزه
شکسته هارو از روی بدنت کنار زدم …😭💔
نازنین بدنت رو دیدم …
پاره پاره ، غرق به خون ،
صدا زدم :
آیا تو برادر منی !؟
حسین من !
˼سنگرشھدا˹
نازنین بدنت رو دیدم … پاره پاره ، غرق به خون ، صدا زدم : آیا تو برادر منی !؟ حسین من !
تو را آنروز من نشناختم
اما مرا امروز تو نشناسی …💔
اشک سرخ و چهره زرد
و تن کبود و مو سفید..
این همه سوغات از
شام خراب آورده ام...💔
˼سنگرشھدا˹
امشب همه جاموندیم... قشنگ حال همو میفهمیم! قشنگ درد همو درک میکنیم! مگه نه..؟!
اما ببین..
اونقدر غیرت نداشتیم که از دوری
و جاماندهگی دق کنیم!
یه دختر سه ساله تو شام جامونده بود...
همه قصهاش رو شنیدیم...
کلی هم باهاش گریه کردیم..
اما درک نکردیم...
میدونی چرا میگم درک نکردیم؟!
امشب نمیخام دلتو ببرم شام..
امشب فقط کربلا...
امشب فقط بین الحرمین...
فقط کربلا...
الان باید اون مداحیو بخونیم که میگه:
چشماتو ببند...
خیال کن...
الان بین زائرایی...