شنید صدای زنگ قافله داره میاد؛
گفت:
عطیه برو ببین چه خبره ؟
رفت ، برگشت؛
صدا زد:
زجا برخیز جابر
دلبر جانانه می آید..
قدم از خانه بیرون نه
که صاحبخانه می آید..💔
آخ دورتون بگردم..
زینب داره میاد ، امام زین العابدین داره
میاد ، کلثوم داره میاد …😭💔
زجا برخیز و خود را کُن
مهیا بهر استقبال..
که از ره بلبل و شمع و
گل و پروانه می آید...💔
تا نزدیک شدن دیگه نگذاشتن شتران رو
روی زمین بخوابانند ، مثل برگ خزان
ریختند رو زمین …🥀
هر یکی سوی مزاری می دوید
هر یکی قبری در آغوش می کشید
لیک یک بانوی قد خمیده ای
قد خمیده مو پریشان خسته ای...🥀
˼سنگرشھدا˹
هر یکی سوی مزاری می دوید هر یکی قبری در آغوش می کشید لیک یک بانوی قد خمیده ای قد خمیده مو پریشان
گفت یارب من چه سازم یا کریم
رو سوی قبر که سازم یا رحیم
ناگهان آمد به خود با شور و شین
دید بنشسته سر قبر حسین ….💔
عزیز دلم ، یادم نمیره همین جا بود...
اومدم شمشیر شکسته ها و نیزه
شکسته هارو از روی بدنت کنار زدم …😭💔
نازنین بدنت رو دیدم …
پاره پاره ، غرق به خون ،
صدا زدم :
آیا تو برادر منی !؟
حسین من !
˼سنگرشھدا˹
نازنین بدنت رو دیدم … پاره پاره ، غرق به خون ، صدا زدم : آیا تو برادر منی !؟ حسین من !
تو را آنروز من نشناختم
اما مرا امروز تو نشناسی …💔