eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترونه😍 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
اعضای جدید خوش آمدید🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: استغفار قصه درازیست ●شروع آن دنیا،.. ○ونهایتش بهشت برین است" به خواست خداوند".. ◇پس ازگفتنش خسته نشوید... وهمیشه ورد زبانتان استغفارباشد...! ◆"أستغفرالله العظيم الذي لااله الا هوالحي القيوم وأتوب إليه"◆ یکی از صالحین وبزرگان میفرماید: هیچ غذایی وهیچ دارویی.. بهتراراستغفار ندیده ونیافته ام.. حتی برای بیخوابی،.. اگراستغفارکردی شیطان میگه: کاری میکنم تابخوابد بهترازاینست که به استغفارمشغول شود. ازاین کلیدطلایی که حلال همه مشکلات هست باذن الله..غافل نباشیم. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
🕊✨ خیلےدرس‌میخواند؛‌هلاك‌میکرد‌خودشو… هربارکہ‌بهش‌میگفتم -بسہ‌دیگہ!‌چرا‌انقدرخودتواذیت‌میکنـے؟! میگفت -اذیتےنیست(: اولاًکہ‌خیلے‌هم‌کیف‌میده... دوماًهم‌وظیفمونہ! باید‌اینقدردرس‌بخونیم‌ کہ‌هیچ‌کسے نتونہ‌بگہ‌بچہ‌مسلمونا‌بیسوادن‼️ ◍شهیدمحمدعلےرهنمون
ارزوی مرگ نکنید 😞
○°●•○•°💢🦋💢°○°●°○ { سرنوشت واقعی} 🔥فرار از جهنم🔥 :✍ تصویر مات . ❤️ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بودم … فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود … یه کم هم می ترسیدم … بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد … . 💚هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی … و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … . حدود ۴ سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر می گذشت … حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود … 💙یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت … و من هر شب با استرس می خوابیدم … دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم … . خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم … این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم … یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم … . 💜سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم … توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم … . 💛اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم … ✍ادامه دارد... ○°●○°•°💢🦋💢°○°●°○ @mohsenfakhryzadehh