فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✅پیشنهاد ویژه
اره ما خون شهدا رو زیر پامیزاریم😏😏😏😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
🍃🌺 خاطرات طنز شهدا
نصفه شب خسته از راه رسید
دیدتوچادرجانیست که بخوابه.
شروع کردسروصدا:
مگه اینجا جای خوابه؟؟
پاشید
نمازشب بخونید.😊😂
ماهم تحت تأثیرحرفاش بلندشدیم
و اجبارا مشغول عبادت شدیم.
آنوقت خودش راحت گرفت خوابید😐
شهید بدیعی🌷
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
•
•
#دمیباشھدا 🕊
اگرمیخواهیدنذریکنید؛فقط #گناه نکنید...!
مثلانذرکنید یک روزگناه نمیکنم هدیه بھ آقاصاحبالزمان«عج»ازطرف خودم.
یعنی ازطرف خودتان عملی رابراۍ سلامتی وتعجیل درفرج آقاامام زمان«عج» انجام میدهید کھ یکی ازمجربترین کارها برای آقا است.
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
#ریحانه
.
به تمامـِ ؛تازهچــ♥️ــادرےها
بگویید . .🗣 . .
فقطیڪنگاھ برایتان
مہمباشد!🌱
آنهــمنگاھ مادرانہ
حضرټزهــرآ[س]💕
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
○°●•○•°💢🦋💢°○°●°○
#داستان_شب { سرنوشت واقعی} 🔥فرار ازجهنم 🔥
#قسمت_دهم : ✍کابوس های شبانه
.
❤️بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت … هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن … .
💙همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … .
هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … .
💚برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم … .
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی …
💛بدتر از همه شب ها بود …
سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم
💜نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود … .
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت …
❤️ همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم …
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود
✍ادامه دارد..
○°●○°•°💢🦋💢°○°●°○
@mohsenfakhryzadehh
پویش مجازی #فخر_ایران 🇮🇷
🔻در این پویش که در اعتراض و محکومیت ترور دانشمندان هستهای ایران به راه افتاده، مردم عزیز ایران با امضای یک طومار آنلاین، از نهادهای ملی و بینالمللی برای پیگیری و مجازات عاملان و آمران ترور #شهید_محسن_فخری_زاده مطالبه میکنند.
✅ برای همراهی و امضای بیانیه این پویش، به نشانی اینترنتی Fakhr-iran.ir مراجعه کنید.
@mohsenfakhryzadehh
⭕️⭕️❤️شروع چالش صندلی داغ❤️⭕️⭕️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16074232920546
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
اینم لینک🤞
هر سوالی دارین (شخصی.مذهبی.اعتقادی.چالش برانگیز.درخواست و.....) بپرسین.
ما موظف بر پاسخ دادن هستیم. سوالات شما با جواب در کانال قرار میگیره🤞😻