4️⃣1️⃣سالروز عروج آسمانی
شهید بهزاد نیاز آذری
نام پدر : روشن
نام مادر: زهرا نیاز آذری
تاریخ تولد :1346/01/03
تاریخ شهادت : 1365/04/13
محل شهادت : مهران
گلزار:روستای آری
2️⃣2️⃣کربلای یک
🌺پیکر نورانی شهید اسرافیل نیاز آذری در جوار شهدای گلزار سردار شهید میر رمضان اسماعیل پور به خاک سپرده شد تا به فرموده اما م شهیدان " تربت پاک شهیدان تا ابد مزار عاشقان وعارفان و دارالشفای دلسوختگان شودمادرش در روز تشییع پیکرپاک شهید اسرافیل در بیمارستان شهید یحیی نژاد مویه کنان می گفت"گلاب دستانم دوتا شد دده بمیره !، مه جان پسر دده بمیره، "!.تشییع جنازه اسرافیل درحالی انجام می گرفت که پیکره پاره پاره شهید بهزاد نیازآذری دیگر فرزند شهیدش همان وقت در معراج شهدا قرار داشت تا دو روز بعد در روستای آری بندپی شرقی بابل خاکسپاری شود. بهزاد عزیز هم در کنار شهید احمد نیاز آذری آرام گرفت تا چهارمین شهید خانواده های نیاز آذری سند افتخار خانواده ایی باشد که برای دفاع از اسلام عزیزترین جوانان خودرا هدیه نمودند انشاالله همه ما بتوانیم باتاسی ازراه شهدا رهرو ولایت وخدمتگزارصادق وبی منت مردم باشیم.
@sangareshohadababol
یادی کنیم از پاسدارانقلاب ابو شهیدین مرحوم آقا بزرگ نیازآذری
🌺متولد 1313 از روستای آری از توابع بخش بندپی شرقی بابل بود.
تحصیلات پنج ساله او موجب شد اهالی و بستگان لقب" میرزا داداش" به وی دهند و به واسطه داشتن سواد و آشنایی با قران،بسیاری از امور مردم را رفع و رجوع می کرد.
در سال های 40تا 42به دلیل نبودمعلمان اعزامی اداره فرهنگ وقت،مسوولیت تدریس و معلمی بچه های روستا را عهده دار شد.
سال های بعد که سپاهی دانش می آمدند،عمدتا در منزل او اقامت می گزیدند. علاوه بر آن وعاظ ، ماموران جنگلبانی ،بهداشت و سایرین اگر به آری می آمدند،مهمان آقابزرگ بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن مرحوم ابتدا وارد بخش مبارزه با اعتیاد بهداری کمیته شد وسپس به استخدام سپاه درآمد.
سالهای حضور درسپاه با هشت سال دفاع مقدس مقارن شد و او دو فرزند برومندش را تقدیم اسلام و انقلاب کرد.
در سال های دفاع مقدس بزرگ نیازآذری علی رغم شهادت فرزندانش (رمضان و اسرافیل) به جبهه اعزام شد و جزو جانبازان شیمایی است
حاج بزرگ نیازآذری بعد از ماهها مبارزه با بیماری سختش،چهارشنبه 4بهمن 91در بیمارستانی در تهران،زندگی را وداع گفت
@sangareshohadababol
#روایت_امام_رضا (ع)
#زیارت_شهدای_شلمچه
جالبه تا آخر بخوانید 🌷❤️🌷
سال 1365 در شلمچه بعنوان بیسیم چی گردان پدافند هوایی لشکر 25 کربلا بودم و مدت زیادی در آنجا مسولیتی که داشتم مسقر بودیم معمولا برای ما هر چند وقت مجله که بخشی ازآن احادیث یا روایات از ائمه اطهار بود از جمله آن روز روایت یا حدیث از امام #رضا_علیه_السلام دیدم وخواندم که منو منقلب کرد ♥️
موقعی که امام رضا (ع) میخواست به طوس یا مشهد بیاید(به دعوت مأمون) وقتی که به شلمچه رسیدن امام #نماز خواندن اصحابش با تعجب از امام سوال کردند
یابن الرسول لله الان که موقع نماز نبود (اذان نشد) شما چرا اونم اینجا نماز خواندین؟؟ 😳
امام به یارانش فرمود : روزی فرا می رسد در اینجا( #شلمچه) بین حق و باطل جنگ می شود و شیعیان ما خیلی کشته میشوند و بعد از آن در اینجا زیارتگاه عاشقان میشود❤️
من وقتی این روایت را خواندم نسبت به این حدیث نعوذ بالله شک کردم باخودم گفتم، شلمچه که هستم جنگ بین حق و باطل هم هست و خیلی هم در اینجا بچه های ما مظلومانه شهید میشوند😔 اما زيارتگاه میشود و خیلی ها برای زیارت می آیند... 😳
تا اینکه جنگ تمام شد و من به اتفاق بچه های محله مان بعنوان راهیان نور برای اولین بار به شلمچه اومدیم وقتی که به زیارت شهدای شلمچه رسیدیم و راوی گفت اینجا #قدمگاه #امام_رضا_علیهالسلام هست
به یاد روایت و حدیثی که سال 65خونده بودم افتادم و دیگر نتونستم طاقت بیارم و از خودم خجالت کشیدم که نسبت به این روایت نسبت به شهدا شک کرده بودم😔
بیاییم مانندامام هشتم ما شيعيان قدر شهدا را بدانیم وبه آنها متوسل شویم این روایت را بخاطر ولادت امام رضا عليه السلام تقدیم شما عزیزان کردم
🌷 التماس دعا🙏
✍️ #راوی : جواد مبلغ الاسلام از روستای بیشه سر _بابل
@sangareshohadababol
#خاطرات_شهید
●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
✍️روای: مادر شهید
📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص»
#شهید_محمدحسین_دستواره
#سالروز_شهادت🌷
@sangareshohadababol
با اینڪہ در حوالے چشمم ندارمت
اما همیشہ ڪنج دلم دوست دارمت
این جمعہ هم #نیامدی باز مثل قبل
این هفتہ هم بہ خدا میسپارمت...
#آقا_بیا_تا_زندگی_معنا_بگیرد
#با_اینکه_بَدیم_ولی_بیا
🆔 @sangareshohadababol
#شهید_امام_رضایی❤️
●امام رضا(ع) او را طلبید، حکایت « #شهید_محمد_مردانی» که پیکرش از کرمانشاه به مشهد رفت
روز تولد امام رضا(ع) توي كرمانشاه به دنيا آمده بود.
گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون مي خواد برن زيارت امام رضا(ع) و نمي تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفي ديگه دفاع از كشور واجب تره.
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
#شهید_امام_رضایی❤️ ●امام رضا(ع) او را طلبید، حکایت « #شهید_محمد_مردانی» که پیکرش از کرمانشاه به مشه
💠 #امام_رضا_ع_او_را_طلبید
●مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.
●پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود.
● یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو #مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.
●به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را #اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار #امام_رضا_ع_دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد.
●محمد توی کرمانشاه که بود علاقه شدیدی به یکی از دوستاش به نام «شهید سیدهاشم رضوان مدنی» داشت. آن ها سه تا برادر بودند و هر سه به شهادت رسیدند و سیدهاشم مفقودالاثر شد. عشق و علاقه عجیبی به او داشت.
●مادر شهید: یک شب بعد #شهادت محمد خوابشو دیدم. گفتم مامان، تو هم رفتی پیش سیدهاشم. گفت: مامان، سید مفقودالاثره. خیلی مقامش ازمن بالاتره.
زیر لب گفتم: السلام علیک یا امام الغریب!.
✍️راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید
#شهید_امام_رضایی
#شهید_محمد_مردانی🌷
@sangareshohadababol
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
ذکر خدا را فراموش مکن ...
#تبلغات
#تابلو_نوشته
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
💠 @sangareshohadababol
مراسم وداع با پیکرهای مطهر ۲ شهید مدافعحرم استان مازندران
🔹مراسم وداع با پیکر شهدای تازه تفحص شده، شهید علی جمشیدی و شهید سعید کمالی از شهدای خانطومان سوریه (شهادت سال ١٣٩۶) روز یکشنبه ۱۵ تیرماه ۹۹ بعد از نماز مغرب و عشاء در یادمان هشت شهید گمنام پارک موزه دفاع مقدس استان مازندران در شهرستان ساری برگزار میگردد.
جمعه، ١٣ تیر ٩٩.
@sangareshohadababol
از سمت راست:
1-🌷شهید حامد سرهنگ پور #سالگردشب_شهادت
2- آقای علی شفیعی
3-آقای محمد اقاجانی
4-🌷 شهید محسن مرادی
محفل انس و رفاقت با شهدا و رزمندگان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@sangareshohadababol
از سمت راست :
1-🌷شهید سیدمصطفی نصرالله زاده معصومیان #سالگردشهادت
2-🌷 معلم شهید حمید علامه زاده
محفل انس و رفاقت با شهدا و رزمندگان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@sangareshohadababol
❤️پیکر پاک و مطهر شهید والامقام جعفر رحمت نژاد #سالگردشب_شهادت
🌷سی و نه سال قبل در چنین ساعاتی در شهرآبادان ایستگاه 12 خط مقدم با اصابت ترکش خمپاره آسمانی شد.
✍️نوشته روی پیکر اعزامی از چالوس به خاطر این است که تمامی نیروها از سه استان گیلان و مازندران و گلستان از مرکز منطقه سه که در شهر چالوس بوده اعزام می شدند می باشد.
❤️ روحش شاد با ذکر معطر صلوات ❤️
@sangareshohadababol
🌹شهید جعفر رحمت نژاد
آبادان ساعت شهادت12شب
تاریخ : 1360/04/14
✍️🌷 هوای گرم آبادان اینروزها بیداد میکرد ولی مثل خیلی از سختیها و مشکلات دیگر عادی جلوه میکرد ما هایی که تا مدتی قبل از تاریکی تو محل و کنار خانه خودمان ترس داشتیم چه اتفاقی افتاد که دیگه از تاریکی که سراسر منطقه را فرا گرفته بود و فقط گهگاهی نور منور بود که فضا را روشن میکرد که آنهم باید جان پناه میگرفتیم تا در تیر رس دشمن قرار نمی گرفتیم واهمه ای نداشته باشیم . واقعا تعبیر زیبایی است * جهنم شلمچه دروازه ی بهشت* هرچه بود زیبایی بود و بس ، در گرمای بالای55 درجه آبادان ساعت از 12شب به بعد تازه هوا کمی خنک میشد و رزمنده ها کمی استراحت میکردند اما آن شب :
🌺🌷 39 سال قبل در چنین ساعاتی به همراه فرمانده خط ایستگاه 12 آبادان آقای لاردو و معاونش کاظم آقا که هر دو اهل خوزستان بودند به همراه فرمانده گردان مازندرانی شهید علی اکبر درویشی ( اهل ساری که سال بعد در عملیات رمضان به شهادت رسید ) برای شناسایی و هماهنگی با جهاد برای وصل کردن خاکریز خط ایستگاه 7 وایستگاه 12 که جاده مواصلاتی ماهشهر و آبادان ما بین این دو خط قرار داشت در حال عبور به سنگر شهید جعفر رحمت نژاد رسیدیم. مدتی بود که این شهید کم حرف شده بود و بیشتر تو عالم دیگه ای سیر میکرد به او گفتم چرا بیرون سنگر میخوابی ؟ خطرناکه و او هم با لبخند جوابم را داد که بادمجون بم افت نداره . پس از کمی تامل و گفتگو از او خدا حافظی کردم .
🌸🌷 شهید (جعفر رحمت نژاد)از 11نفر رزمنده بسیجی بابلی بود که در اردیبهشت سال 1360 از اعزامی های گروه7 سپاه منطقه 3 به همراه ما بوده است .شهیدی بود که صلواتش معروف بود از اون صلواتهایی که اسم 12امام را میبرند (به حسن وحلمش و..به باقر وعلمش و....)
اون شب بعد از چند دقیقه صحبت از او خداحافظی کردم وبه محل ماموریت رفته و تا صبح همانجا بودم صبح در حال برگشت و زمانیکه به سنگر شهید رسیدم دوستانش به من گفتن یکی دو ساعت بعد از رفتن شما (ساعت12شب) خمپاره ای نزدیک سنگر افتاد و جعفر دوست شما به شهادت رسید. روحش شاد.
🌺شهید رحمت نژاد در وصیت خود دارد به اینکه مرا کنار قبر برادر شهیدم عباس قندی دفن کنید .گرچه در گلزار شهدای معتمدی مزار این دو شهید فاصله ای نیست ولی مکان شهادتشان هر دو در آبادان با فاصله ای نه چندان دور به شهادت رسیدند.شهید جعفر رحمت نژاد در ایستگاه 12 آبادان و شهید عباس قندی در ذوالفقاریه آبادان.
🌹🌷 از 11بسیجی که از بابل اعزام شدیم 3نفر از دوستان به شهادت رسیدند:
1-🌷شهید جعفر رحمت نژاد #سالگردشب_شهادت
2-🌷شهید جانبرار عزیزی اهل روستای قمی کلای بابل که کنار خودم به شهادت رسید.
3-🌷شهید احمد علی کوچکی #سالگردشب_شهادت که این شهید آخری اهل قائمشهر بود و دارای دو فرزند و کادر رسمی ژاندارمری سابق بوده که با هماهنگی سپاه بابل به همراه ما آمده بود.
❤️هدیه می کنیم به روح همه شهدا و شهدایی که در این خاطره ذکر شد ذکرمعطر صلوات❤️
✍️مهدی زاده ( کانال سنگر شهدا)
🌺
🌼🍃
🌸🍃🌸
@sangareshohadababol
آبادان
این مکان (ایستگاه 12 آبادان ) با محل شهادت شهید جعفر رحمت نژاد حدودا 30متر فاصله دارد . اهل گرفتن عکس نبود که لا اقل عکسی از این شهید گرامی داشته باشم .دودی که پشت سر ما هست دود سوختن پالایشگاه آبادان میباشد. که هر بار یکی از مخازن نفتی پالایشگاه مورد حمله رژیم بعثی عراق قرار میگرفت.
ازسمت چپ:
1- آقای عسگری کریمیان
2-حسن مهدی زاده (کانال سنگر شهدا )
و تعدادی از رزمندگان اطلاعات و عملیات سپاه آبادان
تیرماه سال 1360
@sangareshohadababol
برادران از راست :
1- آقای هادی بصیر
2-🌷شهید حاج حسینجان بصیر ( کربلای 10 ، ماووت )
3-🌷شهید علی اصغر بصیر #سالگردشب_شهادت ( کربلای یک ، مهران )
محفل انس و رفاقت با شهدا و رزمندگان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@sangareshohadababol
جنگ ما را لایق خود کرده بود
جبهه ما را عاشق خود کرده بود
روز کوچ کاروان از بر و بحر
روز آزادی شد از زندان شهر
#_گردان_یارسول (ص ) لشکر 25 کربلا
#_سالگردشب_شهادت_شهیدعلی_اصغربصیر
از شهدای عملیات کربلای یک و فرمانده گردان یا رسول ( ص ) که در تاریخ 1365/4/14 به همراه جمعی از همرزمان در منطقه عملیاتی مهران به فیض شهادت رسیده است.
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
خوشا آنانکه در این باغ چون گل
صباحی چند خندیدند و رفتند
خوشا آنانکه در میزان وجدان
حساب خویش سنجیدند و رفتند
به نام خدا، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا 🌹
🌷سالروز شهادت دو تن از شهدایی که در تاریخ 22 اردیبهشت سال 1360 در قالب گروه 7 اعزامی بسیجیان مازندران از منطقه 3 چالوس به جبهه آبادان اعزام شده ، شهیدان گرانقدر احمدعلی کوچکی زیولایی و جعفر رحمت نژاد که تاریخ 1360/4/14 در فاصله زمانی کوتاه یکی دو ساعت در منطقه ایستگاه 12 آبادان به فیض شهادت نائل شدند.
خرداد 1360 ، مدرسه ای در خیابان نادری اهواز
نفر اول از سمت چپ:
1-🌷شهیداحمد علی کوچکی #سالگردشهادت
2 - حسن مهدی زاده (خادم کانال سنگر شهدا )
3-🌷طلبه شهید سید قاسم موسوی
4- حجت الاسلام سید رضی میرنیا (هرسه نفرمان از حوزه علمیه جعفریه رستمکلا بودیم)
5-🌷شهیداهل فومن گیلان6-🌷زنده یاد جانباز قاسم سماکوش
7-آقای علی قاسم نتاج 8-آقای منصور علیاری
دونفر نشسته از راست اهل گیلان و نفر سوم هم از گرگان
شنبه 14 تیر 1399 .
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
✍️پيامبر خدا صلى الله می فرمایند :
🍃فراوان وضو بگير تا خداوند عمر تو را زياد گرداند.
🍃و اگر توانستى شب و روز با طهارت باشى اين كار را بكن
🍃زيرا اگر در حال طهارت بميرى، شهيد خواهى بود
📚امالی شیخ مفید ص۱۶۰🌷
🆔 @sangareshohadababol
هدایت شده از دبستان بهشت آیین بیشه سر -پسران
🔻نذر عشق! کار زیبای یک زوج طبسی!❤️👌
این زوج جوان به خاطر سلامتی مهمانها مراسم عروسیشون رو کنسل کردن و هزینهاش رو صرف آزادی یک زندانی کردند👏
@behesht011
هدایت شده از دبستان بهشت آیین بیشه سر -پسران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ دیدنی اما رضا (ع) کاری مشترک از حامد زمانی و عبدالرضا هلالی
@behesht011
1️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهید محمود اسدالله تبار (نفراول سمت راست)
نام پدر : علی
نام مادر:خیرالنساء یزدانی
تاریخ تولد :1322/07/03
تاریخ شهادت : 1365/04/14
محل شهادت : مهران
گلزار:درزی کلا شیخ
3️⃣2️⃣کربلای یک
❤️فرزند شهید : خیلی کوچک بودم که نماز خواندن را از پدرم یاد گرفتم .پدرم وضو گرفتن را هم به من یاد داد . داخل سجاده ام پول می گذاشت و می گفت : خدا به تو جایزه داده و این یک انگیزه شد تا من نماز خواندن را یاد بگیرم .
🌹همرزم شهید : شهید در روزهای آخر زندگی اش تقریباً یک هفته آخر که در هفت تپه با هم بودیم روحیه ی عجیبی داشت و با کوچکترین بهانه ای گریه می کرد اصلاً تغییر کرده بود و آسمانی شده بود
ما وقتی این روحیه را دیدیم با خود فکر کردیم که حتما ً قرار است جایی عملیات شود و ما خبر نداریم و ما از هم جدا شدیم من به آبادان رفتم و شهید به مهران . بعد خبردار شدیم که در عملیات آزاد سازی مهران شهید بزرگوار به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
@sangareshohadababol
2️⃣سالروز عروج آسمانی
شهید علی امیری اندی
نام پدر : علی اصغر
نام مادر: سیده خدیجه محمدی
تاریخ تولد :1344/01/08
تاریخ شهادت : 1364/04/14
محل شهادت : ایلام غرب
گلزار : شهدای اندیکلا
ایستاده از راست نفر دوم ، شهید علی امیری اندی ، ازنیروهای ارتش، لشگر81زرهی کرمانشاه
@sangareshohadababol
3️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهید جعفر رحمت نژاد
نام پدر :محمد مهدی
نام مادر: زهرا قنبری
تاریخ تولد:1341/02/27
تاریخ شهادت : 1360/04/14
محل شهادت: آبادان
گلزار:شهدای معتمدی
🌷اولین وصیتم این است که مرا در کنارمزاربرادر همرزمم شهیدعباس قندی دفن نمائید.دوم بدهکاریهایی که داشتم اگرنپرداختم بپردازید تا خداوند از من راضی باشد، سوم نماز و روزه هایی را که ازنظر مسئولیت درپیشگاه خدایم انجام ندادم از پدر و مادرم بخواهیدکه مرا عفو نموده و رضایت خویش را از من سلب ننمایند تا در پیشگاه خداوند مسئولیت نداشته باشم، که درعالم برزخ بتوانم زبانم را بازنمایم و جواب امتحاناتم را بدهم.
🌹وصیت دیگری ندارم بجز پیروزی سپاه اسلام بر کفر جهانی مرگ برمنافقین و مشرکین بسر کردگی ارباب بزرگشان آمریکای جهانخوار. مرگ بربنی صدر لیبرال و سازشکاران ضد ولایت فقیه و طرفدارانشان منافقین و مشرکین که دل امام امت ستمدیده را به دردآوردندوامیدوارم همان نفرین امام و نفرین این امت رنجدیده خدای تبارک و تعالی قلب آنها را بدرد آوردوریشه آنان را نابودسازد.
انشاالله تعالی عذاب الهی هر چه زودتر بر این منافقین و کافرین خواهد آمد به امید آن زمان.
@sangareshohadababol
4️⃣ سالروز عروج ملکوتی
شهید احمدعلی کوچکی زیولایی
نام پدر : حسین علی
تاریخ تولد :1320/05/03
تاریخ شهادت : 1360/04/14
محل شهادت : آبادان-ایستگاه 12
گلزار: امام زاده حمزه چالی- شیرگاه
اعزام : سپاه بابل
@sangareshohadababol
🌹نحوه شهادت شهید احمدعلی کوچکی
✍️🌹 آنشب حدود ساعت 10 شب بود که اینجانب با آن شهید والامقام در خط مقدم و در یک سنگر دیده بانی میدادیم . هوا دیگر تاریک شده بود . امکانات دشمن زیاد بود از جمله اینکه آنان برای کنترل منطقه از خمپاره های منور استفاده میکردند. بود تا رزمنده ای سر از سنگر بلند کند و او را هدف قرار دهد. یکی از این خمپاره ها با فاصله اندکی از ما نور افشانی میکرد . تقریبا شعله خمپاره در حال فروکش بوده که آقای کوچکی سر از سنگر بالا برده و سینه اش را روی کیسه های خاکی گذاشته تا نگاهی به اطراف بکند . دشمن شروع به تیر اندازی کرده بود حتی تعدادی از گلوله های آنان به کیسه های سنگرمان اصابت میکرد حتی در اثر برخورد گلوله با کیسه های پر از خاک، تکه های خاک ... به سر و صورتمان اصابت کرده بود. ولی انگار احمدعلی همچنان در حال نگاه کردن بود. ناگهان شنیدم که صدای نامناسبی از احمد علی بلند شده . بلافاصله صداد زدم احمد احمد احمد. جوابی نشنیدم با اینکه جثه قوی داشته و من در مقابل ایشن بسیار ضعیف بودم، بهر زحمتی که بود صورتش را از روی کیسه بلند کردم دیدم چهره اش خونین هست. من که تا آنروز با هیچ شهیدی مواجه نشده بودم، با مشاهده این صحنه ، ترسیدم و دستپاچه شدم بلافاصله رفتم همسنگرانم را مطلع کردم فریاد زدم بچه ها احمد احمد ، احمد شهید شد.
🌷 دوستان که اغلب بابلی بودند (بنظرم آقایان فلاحتگر، قاسم سماکوش و نادر طهماسبپور ) سراسیمه بطرف سنگر ما آمدند و با پیکر بیجان ولی غرقه بخون شهید احمدعلی کوچکی را به پائین سنگررمنتقل و سپس با یکدستگاه وانت تویوتا به سمت شهر حرکت گردند و ما آن شب را بدون ایشان و با روحیه آشفته بسر برده و فردا به سمت بیمارستان شهر رفتم تا شاید آخرین دیدار را داشته باشیم ولی مشخص شد که دیدارمان به قیامت کشید و اینجا دوتا حسرت برای همیشه در دلمان ماند یکی زیارت آن عزیزان و دیگر حسرت شهادت و لقاء حضرت حق و....زیرا
زنده را زنده نگویند چو مرگ در پی اوست.
بلکه زنده است شهیدی که حیاتش زقفاست.
❤️ در خاتمه یاد و خاطره شهیدان آن دیار : شهید رحمت نژاد، نوجوان شهید جانبرار عزیزی قمی کلایی ، شهید بزرگوار صادق فرهاد پور عزیزکی و شهید گرانقدر احمدعلی کوچکی چالی(شیرگاهی) را گرامی داشته و خاضعانه از آن افلاکیان عرشی ، طلب شفاعت نموده و سلام و صلوات خداوند را نثار ارواح مطهرشان مینماییم.
ضمنا باید باستحضار برسانم که باب رفاقت و دوستی اینجانب با آقای حسن مهدیزاده از سال 59 بوده که در حوزه علیمه جعفریه رستمکلا و در محضر حضرت مرحوم آیت الله علامه ایازی ره گره خورده و افتخار همسنگری با ایشان در منطقه ایستگاه 12 آبادان را داشتیم. و در کلیه مراحل فوق آن عزیز جانباز در جریان بوده و قطعا عرایضم را تصدیق خواهند کرد. خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید.
✍️ حجت الاسلام میر رضی میرنیا
🌺
🌸🍃
🌼🍃🌼
@sangareshohadababol