eitaa logo
سنگر شهدا
2.4هزار دنبال‌کننده
95.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
87 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا در قهقهه مستانه شان و در شـادی وصل‌شـان عند ربهم یرزقوننـد ... 🌷 @sangareshohadababol
┅✿❀✿┅ ┄┅┅✿❀❀✿┅┅┄ 🔹 فرازی از وصیت‌نامه : من به عنوان سرباز کوچک ولایت، وظیفه خود میدانم هرچند قدم کوچک در این راه بردارم و از حریم ائمه دفاع کنم و ننشینم برای تکه نانی، به اسلام و انقلاب و راه امام عزیز که غیر از سعادت و خوش‌بینی برای مردم چیزی نمی‌خواست، نق بزنم... از فرزندانم می‌خواهم که در هر کجا که خدمت می‌کنند، چه در منزل و چه در خدمت به مردم، فقط برای خدا کار کنند نه برای دیده شدن؛ که اگر خدا ببیند همه می‌بینند و اگر خدا نبیند هیچ کس نمی‌بیند... @sangareshohadababol
💢 دانشجوی ناظم طالبی اتویی ( امدادگر لشکر ویژه ۲۵ کربلا) :۲۳ ۱۳۶۵ _ : . 📩 ای برادرانی که در پشت جبهه هستید باید پوزه ی ضد انقلاب که همان منافقین هستند به خاک بمالید ما همه رفتنی هستیم و چه بهتر است در راه خدا کشته شویم؛ هیچ کس در این دنیا ماندنی نیستند و هیچ چیز را نمی توانیم با خود ببریم بلکه این روشنایی روح است که باید با خود ببریم پس راه حسین و یارانش را ادامه دهیم. . @sangareshohadababol
🏷سردار شهید ابوالقاسم اکبری، رزمنده، تک تیرانداز، جانشین دسته، مسئول دسته ،فرمانده گردان، مسوول محور اطلاعات و عملیات لشکر ویژه ۲۵ کربلا: . 📩 به شما عزیزانم توصیه می کنم هرگز را نگذارید و به امر باشید. . @sangareshohadababol
سالروز عروج ملکوتی شهید سیدهاشم بردبار نام پدر : سید یوسف نام مادر : محرم فیروزکوهی کریمی تاریخ تولد :1343/12/09 تاریخ شهادت : 1361/08/25 محل شهادت : عین خوش گلزار : شهدای روستای بی نمد آمل عملیات محرم 🌺برادر شهید میگوید: ایشان اهل تجملات دنیا نبود، اما بار آخرکه میخواست به جبهه برود، به من گفت:می خواهم لباس نوبخرم وبه جبهه بروم... طلبه ای که با لباس نو به سوی جبهه ها قدم نهاد، عطش شهادت نیزکامش را تشنه کرده بود.چنانکه در وصیت نامه اش میگوید:اگر ان شاءالله شهید شدم که این آرزوی قلبی من است، بدانید که به کام خود رسیدم.امیدوارم که برای من گریه وزاری نکنید. آنگاه‌ که جنگ تحمیلی آغاز شد، این طلبه مجاهد رفتن را به ماندن ترجیح دادو تکلیف را در جنگیدن وجبهه دید، ایشان درعملیات محرم براثر اصابت ترکش به پا و قلبش، به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد. 🌷 @sangareshohadababol
عملیات آنقدر سخت و سنگین بودڪه بعداز گشت هفت شب در جزیره مجنون، وقتے به گفتم:ڪه این هفت شب چگونه گذشت؟ پاسخ داد؛ نگوهفت شب،بگوهفت هزارسال وضعیت وحشتناڪی بودتعداد انگشت شمارے باقے مانده بودند به اضافهـ یڪ تیربارودو اسلحه.. به اقامهدے گفتم چهـ بایدڪرد؟ باخونسردے گفت: صدمترتاانجام تڪلیف باقے ماندهـ. ماتڪلیف خود را انجام مے دهیم؛ ادامه راهـ بآ آنان ڪه باقے مآنده اند.. درود بر غربت و مظلومیتِ پهلوانان بلندی‌های غرب درود بر زین الدین‌ها بر مهدی و مجید ... 🌺 🌷 🌷 @sangareshohadababol
🌹شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: "می‌خوایم بریم سفر. تو شب بیا خونه‌مون بخواب." بد زمستونی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ♦️ساعت حدود دو بود که در زدن. فکر کردم خیالاتی شدم. در رو که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه اومدن. آنقدر خسته بودن که نرسیده خوابشون برد. 🌹هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده... 🇮🇷 @sangareshohadababol
خودرویی که مسافرانش را به بهشت برین رساند همرزم شهید نوری : "اونروز بابک داخل ماشین بود شهید نظری و کاید خورده کنار ماشین نشسته بودند در حال خوردن ناهار... در ماشین نیمه باز بود پای راست بابک هم بیرون.... خمپاره افتاد بین این سه نفر و.... پی نوشت: دقیقا همین ماشین بود شهید شهید @sangareshohadababol
🌷شهید : ننگ بر جنازه پاسداری که تو خشاب اسلحه اش فشنگی باقی مونده باشه ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ اصغر وصالی، فرمانده که در اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی، روزگاری که نیروهای اندک در غربت و با کمترین تجهیزات نظامی به مقابله با ضد انقلاب و صدامیان کافر می رفتند 🔺او با گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب به نبرد با ضدانقلابیون و ارتش بعث پرداخت و در این راه بسیاری از نیروهایش مظلومانه به شهادت رسیدند. وی در غائله پاوه دوشادوش شهید چمران با گروهک‌های معارض و جدایی طلب جنگید. نیروهایش به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت یافتند. آنها پس از شهادت یکی از جوانان گروهشان که به هنگام شهادت، لباسی سرخ رنگ بر تن داشت، به یادبود وی، تکه هایی از لباسش را به گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش، آن را از خود جدا نکنند. 🌷 🕊🕊 ✅ @sangareshohadababol
🌷🍃‌‌" شهادت " ، نوعی ‌" مدیریت " است !! آدمهای " معمولی خیلی هم که " موفق " باشند ، " زندگی " خودرا "مدیریت " می کنند !! اما "" شـــــهــــــــــــــــــــدا "" مـــــرگـــــ " خود را نیز... @sangareshohadababol
💢 . ▫️مادر شهید : یک روز صبح برای صبحانه نان داغ گرفتم او داشت نان سرد را برای صبحانه می خورد من به او گفتم: مادر این نان سرد است نخور او ناراحت شد و گفت: مادر در جبهه بچه ها نان ندارند بخورند نان خشک را با کاپشن تمیز می کنند و می خورند من چیجوری اینجا اسراف کنم و نون گرم بخورم... . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▫️مادر شهید : یک روز صبح برای صبحانه نان داغ گرفتم او داشت نان سرد را برای صبحانه می خورد من به او گفتم: مادر این نان سرد است نخور او ناراحت شد و گفت: مادر در جبهه بچه ها نان ندارند بخورند نان خشک را با کاپشن تمیز می کنند و می خورند من چیجوری اینجا اسراف کنم و نون گرم بخورم... . @sangareshohadababol
💢 . ▫️ سید جمال طالبی.متولد ۱۳۴۶ سنگده. شونزده سالگی رفت جبهه.هشت مرحله عازم مناطق جنگی شد تا سال ۱۳۶۵ ، روز ۵ آذر تو خرمشهر تیر به قلبش اصابت کرد و بشهادت رسید. . ▫️تیربارچی بود . تو گردان امام محمد باقر لشکر ویژه 25 کربلا . تو گردان معروف بود که همیشه و در همه حال با وضو بود و موقع اذان نماز خود را به جا می آورد.متواضع بود و با حجب و حیا. اسم امام حسین که می امد اشک میریخت.روزی در یکی از این گردان ها که گردان علی بن ابی طالب بوده که سنگر اجتماعات آنان دچار حادثه شده بود ، توسط بلندگو درخواست کمک شده بود ، سید اولین نفری بود که در محل حادثه حاضر شد و توانست تعداد زیادی از برادران پاسدار و بسیجی را از زیر آوار بیرون آورد .  . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . 🔖 مادر شهید :از کلاس دوم ابتدایی روزه می گرفت . یادم یک سال ماه رمضان در فصل تابستان بود او روزه داشت از شدت گرما پیراهنش را بالا زده بر روی موزائیک خوابیده بود .بسیار مقید به حق الناس بود به مسجد می رفت مسئول تقسیم غذا بین مردم بود اضافه غذا را به ما نمی داد می گفت : مال مسجد است. . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▫️رفقا نمیدونم خودتون بابا یا مامان شدین یا نه !!! نمیدونم چقدر مواظب بچه هاتونین...پدرها و مادرها با هزار بدبختی بچه بزرگ کرده بودند ، دل نداشتند آفتاب به صورت بچه شون بخوره ...!!! جنگ که شد بچه هاشون و فرستادند جبهه، آفتاب داغ خوزستان وسرمای استخوان سوز کردستان خوب صورت هایشان را نوازش کرد... . 📷 عکس سمت چپ تصویر و نگاه کنین.شکراله را می‌بینید؟ چه پوست سفید و قشنگی داشت.حالا عکس سمت راست و ببین رفیق ، با همسنگرش تو سرمای استخوان سوز کردستان ، اسلحه به دست ، ،پوست صورت و دستشون رو میبینی ؟!سن و سالی ندارند ، اما از فرط خستگی و شرایط سخت ارتفاعات کردستان و نبرد با آن همه سرما و نبود شرایط مناسب برای استحمام و پوست آفتاب سوخته شان ، گویی که پیرشان کرده ....!!! . 🔖شهید شکراله فردوسی اهل نکا مازندران بود.۵ آذر ۱۳۶۲ محور مهاباد به سردشت بشهادت رسید.نوزده سال بیشتر سن نداشت. امروز سالگرد شهادتش بود.اما هیچ کس یادی از این قهرمان ما نکرد.شادی روحش سه تا صلوات بفرستین.(📝 احمدی اتویی) . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▫️پدر شهید : تابستان ها پیش آقای خطیبی در چاکسر کاشی کاری می کردند. به خاطر صداقت و رفتار خوب او آقای خطیی هر روز با موتور  می آمد دنبالش می گفت نمی خواهد کاری بکنی فقط بیا پیش من باش . بعضی وقت ها با شهید علی محمدی تابستان ها یخ می فروختند . هیچ وقت بیکار نمی نشست کار می کرد تا کمک خرج خانه باشد .زمانی که می خواست به جبهه برود و رضایت نامه آورد که امضا بزنم این کار را نکردم و قبول هم نکردم همان شب خواب دیدم در بیابانی هستم  و سگ ها به من حمله کردند  و من می خواستم فرار کنم ولی نمی توانستم وقتی که پسرم اسدالله آمد  سگ ها همه فرار کردند . وقتی صبح بیدار شدم رفتم به انجمن و گفتم من رضایت می دهم که پسرم به جبهه برود . @sangareshohadababol
خوشا پروازتان با هــم بلند آوازتان با هــم بہ ياد آريد ما را هــم در آن پرواز ڪردن هـا . . . @sangareshohadababol
💢 حسین شعبان زاده ( ) ۱۵ #شهادت ۷ ۱۳۶۵ اسلام آباد غرب : . خواهر شهید : هر وقت به خانه ی ما می آمد می گفت برایم ماکارونی درست کن خیلی ماکارونی دوست داشت بعد از شهادت او من تا یکسال ماکارونی درست نکردم و بعد از یکسال که درست کردم به نیت او خیرات کردم . آخرین باری که می خواست به جبهه برود با مادرم خداحافظی کرد و به خانه ما آمد و از من هم خداحافظی کرد و گفت دعا کنید این بار شهید شوم گفتم حسین جان اگر مصلحت باشد شهید می شوی گفت به هر حال شما دعا کنید من دوست دارم شهید شوم وقتی از درب خانه رفت بیرون رویش را برگرداند و برایم دست تکان داد و خداحافظی کرد و گفت:« این آخرین خداحافظی من با شماست . » . @sangareshohadababol
💢 یوسف علی بابایی (( )) ۸ آذر ۱۳۶۳ _ دزلی _ ۱۹ سال : . ▪️خواهر شهید : روزی ما به مزرعه رفتیم به او گفتیم بیا، جواب داد که من در اتاقم کاری دارم، شما بروید. کارم تمام شد، می‌آیم. من کارهای خود را انجام دادم. دیدم ضبط صوت آورد و دارد سوره شمس را می خواند. گفتم چه کار می کنی. جواب داد: فرصتی ندارم. دارم برای روز مبادا ضبط می‌کنم. برادرم هفت الی هشت ماه بعد هم شهید شد و آن صوت شهید هنوز برای ما زنده است. @sangareshohadababol
🌊 او را خوب می‌شناسد... . ▪️ احمد زارعی اهل گنبد بود ، نکا ازدواج کرد و عضو از لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ نترس بود و شجاع ؛ چند سال در جبهه ها حضور داشت تا بالاخره در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای چهار در کنار سردار شهید سبزعلی خداداد بشهادت رسید. . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💠 اسمش علی اصغر بود. علی اصغر عیسی نژاد. اهل روستای میانگله شهرستان نکا. پدرش کشاورز بود و علی اصغر هم فرزند هفتم خانواده.رفت جبهه ؛ تو عملیات والفجر هشت شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش خمپاره قطع نخاع شد و دو سال بعد در تاریخ ۱۳۶۶/۰۹/۱۳ بر اثر جراحات ناشی از مجروحیت رسید.شادی روحش صلوات.🇮🇷 . @sangareshohadababol
🏷 محمدرضا کوزه گر () ۲ ۱۳۶۵ : . 🔖 خدایا چند از تو دارم را برآورد کن : ▪️1- در شهادتم به مادرم صبر عنایت بفرما .▪️2- بمیران مرا در آن راهی که رضای تو در آن باشد.▪️3- مرگم را شهادت در راهت قرار دهید .▪️4- مرا بیامرز .▪️5- مرا در صف مجاهدان در راهت قرار بده .▪️6- در شب اول قبر مولایم علی (ع) را بر سرم حاضر بفرما .▪️7- قلب پدر و مادرم را از من راضی و خشنود بگردان .▪️8- مرا در جوار حق قرار بده .▪️9- مرا با علی اکبر حسین ببخش .▪️10- خدایا در روز قیامت و همچنین در این دنیا صورتم را با نور ایمان منور بگردان .فقط هزار تومان رد می نمائید حتما تا خطر جمع باشم. . @sangareshohadababol
آسمانِ سرخ شهـادت آسمانـــی است ، که جز بر مرغان خونین بال گشوده نمی شود ... و چه مرغی خونین بال‌ تر از شهید @sangareshohadababol
57.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«جاز قدیمی... این چیزی بود که روی نوار نوشته شده بود، اما آنچه درونش ضبط شد، داستانی بود از ایمان، عشق و تحول. شهید شاهرخ ضرغام، مردی که گذشته‌اش را رها کرد و با صدای خودش جاودانه شد. این روایت واقعی را ببینید و بشنوید. » •شعارسال راهیان نور• @rahianenoor_news 🆔 @sangareshohadababol
سالروز عروج ملکوتی شهید محمدحسین کیلانی مقدم نـام پـدر :عزت اله تـاریخ تـولـد : 1341/6/31 تـاریخ شـهادت : 1360/9/22 مـحل تـولـد : ورامین مـحل شـهادت :جوانرود گلزار:پیشوا توحوری بهشتی هستی؟؟؟؟!!! یکباربراثراصابت گلوله قناصه به بالای ابروی چپش، بی هوش شده بود. خودش تعریف می کرد : وقتی تیر خوردم نفهمیدم چی شد. هی چی احساس نمی کردم، فقط چشمانم را که باز کردم، دیدم یک خانوم با لباس سفیدبالای سرم وایساده. جاخوردم! خوب نمی دیدم، با تعجب گفتم : توحوری هستی؟ که زد زیر خنده و گفت : اشتباه گرفتی برادر من پرستارم، نه حوری. اینجا هم تهرانه، توهم زنده ای! 🌷 @sangareshohadababol