🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #نوید_صفری
🌺هرچه میخواهم حرف نزنم، نمیشود. درز هر کلمهای را که باز میکنم، یک مشت خاطره از بغلش میزند بیرون. مثلاً یک کلمه میگویم عید فطر و هزار کلمه خاطره از ماه رمضانی که با هم بودیم، توی سرم قد میزند.
🌻تقریباً هر شب با هم رفتیم مجلس مناجات حاج منصور ارضی. بعضی شبها مینشستم ترک موتورت و توی خنکی هوای نیمه شب با هم تا مسجد ارک میرفتیم. بعضی شبها با ماشین میرفتیم و وقتِ برگشتن، دم در خانهٔ ما نیمساعتی مینشستیم توی ماشین و با هم حرف میزدیم.
🌺یادش به خیر، چه شربتهای خوشمزهای برایت درست میکردم و هر شب با خودم میآوردم! نوش جانت! بستهبندیهای آجیل هم که رویش یک کاغذ شعر برایت میچسباندم و بعد از مجلس میدادم دستت، هنوز یادت هست؟
🌻یکبار یادم هست نوشته بودم:«برام هیچ حسّی شبیه تو نیست!» چقدر با لحن و احساس قشنگی آن را خواندی و بعد همینطور که نگاهت را از روی کاغذ برمیداشتی، گفتی:«منم همینطور!» هر سه شب قدر هم که با هم رفتیم بهشت زهرا. شب قدر بیست و سوم بود که ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم سعید بیاضی زاده
🌺ماه رمضان شده بود و من باید برای تشییع شهید عزیز احمد مکیان به ایران میآمدم. به همین خاطر ارتباط حضوری نداشتیم ولی خبرها را هر شب از جانشینم در منطقه میگرفتم.
🌻یادم هست که خبر رسید #سعید_بیاضی_زاده در روز قدس سنگ تمام گذاشته است. تمام بچهها را جمع کرده بود؛ روی زمین پرچم اسرائیل کشیده بودند و بعد آن را به آتش کشیده بودند. از فرمانده کل عملیات در سوریه دعوت کرده بود در مراسم شرکت کند؛ بچهها به خط شده بودند و ایشان سان دیده بود.
🌺خلاصه، برنامهی پر و پیمانی اجرا کرده بود. در تمام برنامههایش همینطور بود؛ هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. به همین خاطر بچههای فاطمیون خیلی با سعید خاطره دارند.
🎙راوے: همرزم شهید
📚گزیدهای از کتاب «راز انگشتر»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #مجید_صانعی
🌺یکی از دغدغههای اصلی آقا مجید کمک به فقرا بود. رسم خیلی خوبی داشت. هر سال ماه مبارک رمضان بستههای غذایی رو آماده میکردیم و تو مناطق محروم شهر توزیع میکردیم.
🌻من و آقا مجید چون باشگاه داشتیم، از همه محلّات مخصوصاً محلات پایین شهر نیرو داشتیم. از اون بچهها آمار و آدرس خانوادههای بیبضاعت رو میگرفتیم، گونیهای برنج ۵۰ کیلویی رو میآوردیم، بستههای پنج کیلویی درست میکردیم؛ روغن، خرما و... رو هم کنار هم میگذاشتیم و بستهبندی میکردیم.
🌺پدر آقا مجید میگفت:«سالی چندین مرتبه گوسفند قربانی میکردم. اوایل، گوشتهای قربانی را بین فامیلها و همسایهها تقسیم میکردم. مجید که بزرگتر شد، یک روز به من اعتراض کرد و گفت: ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_آقاعبداللهی
🌺علیآقا خیلی زود شروع به روزهگرفتن کرد و از دوازدهسالگی، روزههایش را میگرفت. یکبار ماه مبارک رمضان هوا خیلی گرم بود و زمان روزهداری طولانی؛ علی حالش زیاد خوب نبود؛
🌻بهش گفتم:«علیجان! حالت بَده. بیرون شهر بُرو و روزهات را باز کن تا حالت بدتر نشده.» ولی او به هیچعنوان زیر بار نمیرفت که روزهاش را باز کند.
🌺پسرم در ماه رمضان وقتی که افطارش را میکرد، به هيئت محمدرضا طاهری و منصور ارضی میرفت. سحر که میآمد، اصلاً برایش خستگی و خواب معنا نداشت.
🌻بعد از سحری، چند ساعتی را استراحت میکرد و دوباره صبح زود، برای رفتن به سرِ کار پا میشد. او همیشه عادت داشت حتی اگر یک صفحه هم شده، قرآن بخواند.
🎙راوے: مادر شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_امرایی
🌺یکبار ماه مبارک رمضان وقتی از نماز جمعه برگشتیم، دیدم علی نیمی از برنجهای موجود در خانه را در آب خیس کرده بود تا به مردم عدسپلو بدهد! اما نمیدانست حالا چهکار باید کند.
🌻از او پرسیدم:«علی چه کار میکنی؟» گفت:«میخواهم افطاری بدهم.» به شوخی گفتم:«خب بده!» جواب داد:«نمیتونم، بلد نیستم درست کنم!» از او دلخور شدم چرا بدون اینکه بگوید، این کار را انجام داده اما آمد کنارم نشست و گفت:«مامان! ببخش، کمکم کن! نذار پیش دوستام شرمنده بشم.»
🌺با آن چهرهی مظلوم که به خود گرفته بود و حرفی که زد، قبول کردم. همگی کمک کردیم؛ همهی برنجهایی را که خیس کرده بود، عدسپلو درست کردم و موقع افطار بین مردم پخش کرد. بعدها یاد این خاطره که میافتادیم، با هم میخندیدیم.
🌻ماه رمضان هر هفته سهشنبه کاروان به جمکران میبُرد. از سر کار خسته میآمد و خریدهای کاروان را انجام میداد و در گرمای شدید، ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #امین_کریمی
🌺در زندگیاش خیلی عادتهای قشنگی داشت. مثلاً موقع نوشیدن آب یا هر نوشیدنی خنک دیگری حتماً «سلام بر حسین» میگفت.
🌻یا ماه رمضان که کارش طول میکشید و شب دیروقت میآمد خانه، در محلّ کار افطار نمیکرد. گاهی تا ساعت ۱۰ شب صبر میکرد تا بیاید خانه و با هم غذا بخوریم؛ میگفت:«خوردنِ افطار همراه همسرم لذّت دیگهای داره.» میدانست در هر صورت من هم غذا نمیخورم و منتظرش میمانم.
🌺خودش یکوقتهایی کمک میکرد و سفره را میانداخت. منتظر میشد تا کنارش بنشینم؛ چه خانهی خودمان و چه خانهی مادرم تا من سر سفره نمیآمدم، لب به غذا نمیزد.
🎙راوے: همسر شهید
📚گزیدهای از کتاب «طائر قدسی»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #محمودرضا_بیضایی
🌺ماه مبارک رمضان بود. رفته بودم اردوگاه نظامی بادينده، منطقهاى كويرى در اطراف ورامين، كه محمودرضا را آنجا ديدم. مهمانانى از حاشيهی خليج فارس داشت و با زبان روزه در هواى گرم آنها را آموزش میداد.
🌻نقطهاى كه محمودرضا در آنجا به آموزش نیروها مشغول بود، در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود و گرماى هوا حدوداً ۴۵ درجه! آن روز ولى روزهاش را نشكسته بود، در حالی كه نيروهايش هيچكدام روزه نبودند و آب مىخوردند.
🌺محمودرضا میگفت:«من چون مربّىام و در مأموريت آموزشى و نیز كثير السفر هستم، نمىتوانم روزهام را بخورم.» حقیقتاً مزد محمودرضا كمتر از شهادت نبود.
🎙راوے: همرزم شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
📸#ببینید| #عکسنوشته
📕خاطراتشهید
💛شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده
🌙ماه رمضان
ماهرمضان سال۱۳۸۸ با
آقارضا دورهی تکاوری در اصفهان
بودیم. سختی و فشار دوره خیلی زیاد بود...!
📸ادامه در تصویر | تصویر باز شود...
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#ماه_رمضان_شهدایی
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #سید_مهدی_جودی_ثانی
🌺سیدمهدی در ادای واجباتش هیچگاه تأخیر نمیکرد و خود را مُلزم به اجرای مستحبات کرده بود. فراموش نمیکنم آخرینباری که به مشهد آمد، ماه رمضان بود؛
🌻وقتی که روزهخواری مردم را میدید، به من میگفت:«خداوند آنقدر مهربان است که در ماه روزه به مردم فرصت داده است که اگر مشکلی داشته و نتوانستند روزه بگیرند، در اَنظار نباید روزه بخورند و حرمت خداوند را بشکنند».
🌺از این مسئله خیلی ناراحت بود و روحیهاش را در این مدت خراب کرده بود. با اینکه از این قضیه دلخور بود اما در مواجهه با روزهخواران با ملایمت برخورد میکرد و تذکّر میداد؛
🌻زیرا معتقد بود با محبّت همه مشکلات برطرف میشود. اگر جوانی را میدید که راه اشتباهی برگزیده است، ابتدا با او دوست میشد و سپس هدایتش میکرد.
🎙راوے: پدر شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🌺تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود.
🌻مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
🌺دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند.
🌻همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
📚گزیدهای از کتاب «شیر زیتان»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #رضا_حاجی_زاده
🌺ماه رمضان سال۱۳۸۸ با آقا رضا دورهی تکاوری در اصفهان بودیم. سختی و فشار دوره خیلی زیاد بود و اگر آب و غذا و خوابمان مناسب نمیبود، بدنمان به شدت کم میاورد.
🌻مرکز آموزشیای که برای دورهی تکاوری مستقر بودیم، وسیع بود؛ طوری که فاصلهی آسایشگاه ما تا سالن غذاخوری زیاد بود و از فرط خستگی و بیخوابی نمیتوانستیم برای سحری به سالن غذاخوری برویم. به خاطر همین، هر شب یک نفر را انتخاب میکردیم تا مسئولِ آوردنِ غذا باشد!
🌺بعد از گذشت چند شب، دیگر کسی به دنبالِ غذا نمیرفت و مجبور بودیم سحری، تخم مرغ بخوریم ولی آقا رضا جزو اولین نفرات برای خدمت به بچهها بود و به جای بچههای دیگر از استراحتش میزد و میرفت سحری بچهها رو میاورد تا برای بچهها سخت نباشه!
🎙راوے: همرزم شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حسن_رزاقی
🌺در ماه مبارک رمضان، پدرم همیشه نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند؛ قرآنش را در خانه تلاوت میکرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضانها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم.
🌺پدرم اصرار داشت اگر چیزی درست کردهایم، چندتا ظرف هم به همسایهها بدهیم. میگفت اگر نمیتوانیم چند دهنفر را مهمانی بدهیم اما میتوانیم با این کار، در افطاری همسایهها شریک شویم.
🎙راوے: فرزند شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #محمدرضا_ابراهیمی
🌺شهید ابراهیمی مشتاق کار خیر و عاشق خدمت به مردم بود و نَه تنها خودش بلکه دیگران را هم تشویق به کمک و یاری مستمندان میکرد.
🌻نزدیک ماه مبارک رمضان یا عید نوروز که میشد، کمکهای نقدی و غیر نقدی دیگران را جمعآوری میکرد و با تکمیل آن از دارایی خود به نیازمندان میرساند.
🌺در طول سالهای بعد از جنگ تحمیلی هم گاهی برای جهیزیه و ازدواج به محمدرضا رجوع میکردند که دست رد به سینهی هیچ کدام نمیزد.
🎙راوے: همسر شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حامد_جوانی
🌺وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم، داداشحامد میومد مسجد و در تمیز کردن و نظافتِ مسجد با بچهها سهیم میشد.
🌻پنجرههای مسجد رو با روزنامه پاک میکرد، لوسترها رو تمیز میکرد، کُل مسجد رو با دوستانش جارو میکرد و استکانها رو میشُست. آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفت.
🌺قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفت، برای خانوادههایی که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستند، وسایل مورد نیاز از قبیل چای، برنج، مرغ، روغن و... تهیّه میکرد و یواشکی در اختیارشون قرار میداد.
🌻اینها رو به ما هم نگفته بود و بعد شهادتش متوجّه اینکارهاش شدیم و یهعدّه از خود این خانوادهها برامون تعریف میکردند که آقا حامد همیشه هوای خانوادهی ما رو داشت.
🎙راوے: برادر شهید
🌸
💐🌟🌿
🍃💐🌟🌿💐
🌟🌿🌸🌟🍃🌸🌟🍃
🌹🌟🌿💐🌟🍃💐🌿🌸
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حبیب_الله_ولایی
🌺به خوراک و شکمش خیلی توجّه نمیکرد؛ میگفت:«غذای زیاد روی فکر و ذهن آدم اثر منفی میگذاره.» از آیتالله جوادی آملی تعریف میکرد که به او گفتند بیشتر غذا بخورید؛ در جواب گفتند:«مگر من حمّالم که غذا را حمل کنم؟! آنقدر میخورم که بتوانم کارهایم را انجام بدهم و بیشتر از آن، حمّالی است!»
🌻خودش هم اینگونه رفتار میکرد؛ در پادگان خیلی کم ناهار میخورد و غذا را به همکارانش میداد. در مورد گوشتخوردن هم دقت میکرد و میگفت:«خوردن زیاد از گوشت باعث میشه آدم قسیالقلب و پرخاشگر بشه.»
🌺ماه رمضان هم که میشد، حبیبآقا با یک کاسه فِرِنی افطار میکرد و سحر هم به چایی خرما اکتفا میکرد. تمام خوراک او در ماه رمضان فقط همین بود! میگفت: «ماه رمضان ما روزه میگیریم که کمتر بخوریم، نَه اینکه مثل قبل یا بیشتر هم بخوریم.»
🎙راوے: همسر شهید
📚گزیدهای از کتاب «حبیب خدا»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_عسگری
🌺در پتروشیمی اراک کار میکردیم. ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم! محل کار ما مخازن کُروی بود که باید در داخل آن کار میکردیم.
🌻بدنه مخزن باید تا ۱۰۰ درجه سانتیگراد حرارت میدید تا گرم شده و سپس شروع به کار کنیم. شهید عسگری همپای ما در آن شرایط که برای کسی که روزه هم نبود، تحمّلش سخت بود، روزه میگرفت و کار میکرد.
🌺یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانهای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند، اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد، از دوستان پرسید:«از کجا آوردهاید؟ در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید!»
🌻گفتند:«از باغ کنار پتروشیمی کَندیم.» شهید گفت:«آیا صاحبش میداند؟» گفتند:«نه!» او چنگال را به زمین گذاشت و گفت:«با مال شبههناک جسم و روحم را آلوده نمیکنم. انشاءالله که خداوند از میوههای بهشتی نصیبمان کند!»
🎙راوے: دوست شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #شهروز_مظفری_نیا
🌺قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من میایستاد و حرکاتم را تقلید میکرد. گوش میداد چه میخوانم.
🌻گاهی با برادرش شهرام میآمدند و کنار من نماز میخواندند. میگفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه میخونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم.
🌺روزهگرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. میگفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّهگنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوششان به این حرفها بدهکار نبود. روزهشان را میگرفتند و سر وقت افطار میکردند.
🎙راوے: مادر شهید
📚گزیدهای از کتاب «همراهی تا آسمان»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علیرضا_قبادی
🌺علیرضا خیلی آدم سادهپوشی بود و خیلی تو فاز لباسخریدن نبود؛ نَه که پول نداشته باشه، اتفاقاً وضع مالیش نسبتاً خوب بود؛ طوری که هر کدام از بچهها پول احتیاج داشتند، بهشون قرض میداد؛
🌻حتی یه دفعه یه بنده خدایی که آدم خوشحسابی نبود، ازش درخواست قرض کرده بود، من بهش گفتم فلانی بد حسابه بهش نده، گفت:«عیب نداره انشاءالله پس میده» و بهش داد.
🌺حتی گاهی بچهها بهش میگفتند مثلا فلان چیز رو برام بخَر، مثلا قیمت اون وسیله میشد پانصد هزار تومان، از طرف پولش رو نمیگرفت و میگفت:«برات خواستم سوغاتی بیارم» و پولش رو نمیگرفت. هر وقت میرفت مأموریت، دو برابر زمان معمول تو مأموریت میموند. یه دفعه قرار بود ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #محسن_حججی
🌺ماه مبارک رمضان سال۱۳۹۶ بود و برای اینکه روزههایمان هم قضا نشود، قرار شد ۱۰ روز در مشهد بمانیم. شبهای قدر شد و شب ۲۱ ماه رمضان و شبی که تقدیر و سرنوشت همه افراد نوشته میشود.
🌻در گوشهای از حرم امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم که بعد از مدتی از آقا محسن جدا شدم و به صحنی دیگر رفتم تا بتوانم در جایی تکیه دهم. قبل از اینکه مراسم قرآن به سر در حرم امام رضا آغاز شود، همانطور که در صحن حرم امام رضا نشسته بودم، آقا محسن به من پیام داد.
🌺در این پیام نوشته بود:«مامان تو را به خدا برایم دعا کن قسمتم شود تا به سوریه بروم و نزد حضرت زینب سلاماللهعلیها روسفید شوم». در آن لحظه حسّ غیرقابل وصفی وجودم را فرا گرفت و در جواب پیام آقا محسن نوشتم: ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #عباس_دانشگر
🌺سوم یا چهارم ابتدایی بود. شب بیست و یکم ماه رمضان در خانهی پدرم مجلس احیاء و شبزندهداری بود. به عباس گفتم: «دعای مجیر بسیار ساده و روان است. اگر بخوانی، یک جایزه پیش من داری!» مکث کرد، چیزی نگفت.
🌻دوباره گفتم:«میخوانی؟!» گفت: «میخوانم!» اولینباری بود که در جمع میخواست دعا بخواند. فرازهایی از دعا را خواند؛ همه به او بارکالله و احسنت گفتند. بعضیها که او را نمیشناختند، سؤال میکردند:«این پسر کیه؟!» بعد از آن در جلسات قرآنی ماه مبارک رمضان مسجد هم شرکت میکرد و قرآن را تلاوت میکرد.
🎙راوے: پدر شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_آقاعبداللهی
🌺علیآقا خیلی زود شروع به روزهگرفتن کرد و از دوازدهسالگی، روزههایش را میگرفت. یکبار ماه مبارک رمضان هوا خیلی گرم بود و زمان روزهداری طولانی؛ علی حالش زیاد خوب نبود؛
🌻بهش گفتم:«علیجان! حالت بَده. بیرون شهر بُرو و روزهات را باز کن تا حالت بدتر نشده.» ولی او به هیچعنوان زیر بار نمیرفت که روزهاش را باز کند.
🌺پسرم در ماه رمضان وقتی که افطارش را میکرد، به هيئت محمدرضا طاهری و منصور ارضی میرفت. سحر که میآمد، اصلاً برایش خستگی و خواب معنا نداشت.
🌻بعد از سحری، چند ساعتی را استراحت میکرد و دوباره صبح زود، برای رفتن به سرِ کار پا میشد. او همیشه عادت داشت حتی اگر یک صفحه هم شده، قرآن بخواند.
🎙راوے: مادر شهید
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #شهروز_مظفری_نیا
🌺قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من میایستاد و حرکاتم را تقلید میکرد. گوش میداد چه میخوانم.
🌻گاهی با برادرش شهرام میآمدند و کنار من نماز میخواندند. میگفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه میخونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم.
🌺روزهگرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. میگفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّهگنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوششان به این حرفها بدهکار نبود. روزهشان را میگرفتند و سر وقت افطار میکردند.
🎙راوے: مادر شهید
📚گزیدهای از کتاب «همراهی تا آسمان»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #سید_مصطفی_موسوی
🌺از همان دوران ابتدایی تا اذان میگفتند، وضو میگرفت و نماز اول وقتش را میخواند. وقتی هم نماز و روزه به او واجب شد، نسبت به آنها حسّاستر شد.
🌻اولین سالی که باید روزه میگرفت، ساداتخانم دلش نیامد برای سحری بیدارش کند؛ میگفت:«بچهام لاغره، روزها هم بلنده و اذیّت میشه»؛
🌺اما وقتی سید مصطفی از خواب بلند شد و دید از سحر گذشته، روزهاش را بدون سحری گرفت و به ساداتخانم گفت:«اگر بیدارم نکنی، بیسحری روزه میگیرم.» سهروز روزهی بیسحری باعث شد تا ساداتخانم مجبور شود که سحرها بیدارش کند.
🌻هر بار که برای سحری بیدار میشد، لبخندی به مادر میزد و میگفت: «میدونی وقتی نمیخوابی و برای ما سحری درست میکنی، بهترین اجر رو پیش خدا داری؟ خوش به حالت! خدا همهچی رو میبینه و حساب میکنه.»
📚گزیدهایاز کتاب«بیستسالوسهروز»
🌸
💐🌟🌿
🍃💐🌟🌿💐
🌟🌿🌸🌟🍃🌸🌟🍃
🌹🌟🌿💐🌟🍃💐🌿🌸
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_امرایی
🌺یکبار ماه مبارک رمضان وقتی از نماز جمعه برگشتیم، دیدم علی نیمی از برنجهای موجود در خانه را در آب خیس کرده بود تا به مردم عدسپلو بدهد! اما نمیدانست حالا چهکار باید کند.
🌻از او پرسیدم:«علی چه کار میکنی؟» گفت:«میخواهم افطاری بدهم.» به شوخی گفتم:«خب بده!» جواب داد:«نمیتونم، بلد نیستم درست کنم!» از او دلخور شدم چرا بدون اینکه بگوید، این کار را انجام داده اما آمد کنارم نشست و گفت:«مامان! ببخش، کمکم کن! نذار پیش دوستام شرمنده بشم.»
🌺با آن چهرهی مظلوم که به خود گرفته بود و حرفی که زد، قبول کردم. همگی کمک کردیم؛ همهی برنجهایی را که خیس کرده بود، عدسپلو درست کردم و موقع افطار بین مردم پخش کرد. بعدها یاد این خاطره که میافتادیم، با هم میخندیدیم.
🌻ماه رمضان هر هفته سهشنبه کاروان به جمکران میبُرد. از سر کار خسته میآمد و خریدهای کاروان را انجام میداد و در گرمای شدید، ... !
📸ادامهدر تصاویر | تصاویر باز شود...
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #امین_کریمی
🌺در زندگیاش خیلی عادتهای قشنگی داشت. مثلاً موقع نوشیدن آب یا هر نوشیدنی خنک دیگری حتماً «سلام بر حسین» میگفت.
🌻یا ماه رمضان که کارش طول میکشید و شب دیروقت میآمد خانه، در محلّ کار افطار نمیکرد. گاهی تا ساعت ۱۰ شب صبر میکرد تا بیاید خانه و با هم غذا بخوریم؛ میگفت:«خوردنِ افطار همراه همسرم لذّت دیگهای داره.» میدانست در هر صورت من هم غذا نمیخورم و منتظرش میمانم.
🌺خودش یکوقتهایی کمک میکرد و سفره را میانداخت. منتظر میشد تا کنارش بنشینم؛ چه خانهی خودمان و چه خانهی مادرم تا من سر سفره نمیآمدم، لب به غذا نمیزد.
🎙راوے: همسر شهید
📚گزیدهای از کتاب «طائر قدسی»
🇮🇷 @sangareshohadababol