eitaa logo
سنگر شهدا
2.4هزار دنبال‌کننده
95.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
89 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به فرمانده عزیز و نازنینم داش غلام🌹 ❤️تو ادامه عملیات کربلای پنج من تو بودم و فرمانده ما داش غلام نازنین(روحش شاد) بود. در اون عملیات همانطور که مطلع هستید خیلی از بچه های گردان ویژه شهدا ، یا شدند و یا به سختی مجروح شدند. سی پنچ ترکش به نقاط مختلف بدن من اصابت کرده بود و خون زیادی از من میرفت، در حال بودیم، ، داش غلام اوصیا، این سید بی ادعا، این فرمانده و برادر مهربان در حالیکه برادرش (شهید سید علی) پایش قطع شده بود ، و علی اوصیا هم خونریزی شدیدی داشت، برادرش را به دیگر سپرد و مرا روی پشت خود گذاشت و کیلومترها مرا دلداری میداد تا تحمل درد ناشی از جراحت برایم قابل تحمل شود و شاه غلام مرا تحویل ماشین حمل شهدا و مجروحان داد و در لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: حلالم کن. بعدها شنیدم در گفت: من حسین را با آن جراحت شدید دیدم، برادرم را فراموش کردم و یقین داشتم حسین به میرسد. اما دست تقدیر فرمانده با صفا را زودتر کرد. با صفا و بی ادعا، لوطی، با مرام. یقین دارم که همه دوستان از دیدار تو خوشحالی مضاعف دارند و ما.... ✍️ دکتر حسین عباس زاده @sangareshohadababol
تقدیم به فرمانده عزیز و نازنینم داش غلام🌹 ❤️تو ادامه عملیات کربلای پنج من تو بودم و فرمانده ما داش غلام نازنین(روحش شاد) بود. در اون عملیات همانطور که مطلع هستید خیلی از بچه های گردان ویژه شهدا ، یا شدند و یا به سختی مجروح شدند. سی پنچ ترکش به نقاط مختلف بدن من اصابت کرده بود و خون زیادی از من میرفت، در حال بودیم، ، داش غلام اوصیا، این سید بی ادعا، این فرمانده و برادر مهربان در حالیکه برادرش (شهید سید علی) پایش قطع شده بود ، و علی اوصیا هم خونریزی شدیدی داشت، برادرش را به دیگر سپرد و مرا روی پشت خود گذاشت و کیلومترها مرا دلداری میداد تا تحمل درد ناشی از جراحت برایم قابل تحمل شود و شاه غلام مرا تحویل ماشین حمل شهدا و مجروحان داد و در لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: حلالم کن. بعدها شنیدم در گفت: من حسین را با آن جراحت شدید دیدم، برادرم را فراموش کردم و یقین داشتم حسین به میرسد. اما دست تقدیر فرمانده با صفا را زودتر کرد. با صفا و بی ادعا، لوطی، با مرام. یقین دارم که همه دوستان از دیدار تو خوشحالی مضاعف دارند و ما.... ✍️ دکتر حسین عباس زاده @sangareshohadababol
تقدیم به فرمانده عزیز و نازنینم داش غلام🌹 ❤️تو ادامه عملیات کربلای پنج من تو بودم و فرمانده ما داش غلام نازنین(روحش شاد) بود. در اون عملیات همانطور که مطلع هستید خیلی از بچه های گردان ویژه شهدا ، یا شدند و یا به سختی مجروح شدند. سی پنچ ترکش به نقاط مختلف بدن من اصابت کرده بود و خون زیادی از من میرفت، در حال بودیم، ، داش غلام اوصیا، این سید بی ادعا، این فرمانده و برادر مهربان در حالیکه برادرش (شهید سید علی) پایش قطع شده بود ، و علی اوصیا هم خونریزی شدیدی داشت، برادرش را به دیگر سپرد و مرا روی پشت خود گذاشت و کیلومترها مرا دلداری میداد تا تحمل درد ناشی از جراحت برایم قابل تحمل شود و شاه غلام مرا تحویل ماشین حمل شهدا و مجروحان داد و در لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: حلالم کن. بعدها شنیدم در گفت: من حسین را با آن جراحت شدید دیدم، برادرم را فراموش کردم و یقین داشتم حسین به میرسد. اما دست تقدیر فرمانده با صفا را زودتر کرد. با صفا و بی ادعا، لوطی، با مرام. یقین دارم که همه دوستان از دیدار تو خوشحالی مضاعف دارند و ما.... ✍️ دکتر حسین عباس زاده @sangareshohadababol
تقدیم به فرمانده عزیز و نازنینم داش غلام🌹 ❤️تو ادامه عملیات کربلای پنج من تو بودم و فرمانده ما داش غلام نازنین(روحش شاد) بود. در اون عملیات همانطور که مطلع هستید خیلی از بچه های گردان ویژه شهدا ، یا شدند و یا به سختی مجروح شدند. سی پنچ ترکش به نقاط مختلف بدن من اصابت کرده بود و خون زیادی از من میرفت، در حال بودیم، ، داش غلام اوصیا، این سید بی ادعا، این فرمانده و برادر مهربان در حالیکه برادرش (شهید سید علی) پایش قطع شده بود ، و علی اوصیا هم خونریزی شدیدی داشت، برادرش را به دیگر سپرد و مرا روی پشت خود گذاشت و کیلومترها مرا دلداری میداد تا تحمل درد ناشی از جراحت برایم قابل تحمل شود و شاه غلام مرا تحویل ماشین حمل شهدا و مجروحان داد و در لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: حلالم کن. بعدها شنیدم در گفت: من حسین را با آن جراحت شدید دیدم، برادرم را فراموش کردم و یقین داشتم حسین به میرسد. اما دست تقدیر فرمانده با صفا را زودتر کرد. با صفا و بی ادعا، لوطی، با مرام. یقین دارم که همه دوستان از دیدار تو خوشحالی مضاعف دارند و ما.... ✍️ دکتر حسین عباس زاده @sangareshohadababol
تقدیم به فرمانده عزیز و نازنینم داش غلام🌹 ❤️تو ادامه عملیات کربلای پنج من تو بودم و فرمانده ما داش غلام نازنین(روحش شاد) بود. در اون عملیات همانطور که مطلع هستید خیلی از بچه های گردان ویژه شهدا ، یا شدند و یا به سختی مجروح شدند. سی پنچ ترکش به نقاط مختلف بدن من اصابت کرده بود و خون زیادی از من میرفت، در حال بودیم، ، داش غلام اوصیا، این سید بی ادعا، این فرمانده و برادر مهربان در حالیکه برادرش (شهید سید علی) پایش قطع شده بود ، و علی اوصیا هم خونریزی شدیدی داشت، برادرش را به دیگر سپرد و مرا روی پشت خود گذاشت و کیلومترها مرا دلداری میداد تا تحمل درد ناشی از جراحت برایم قابل تحمل شود و شاه غلام مرا تحویل ماشین حمل شهدا و مجروحان داد و در لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: حلالم کن. بعدها شنیدم در گفت: من حسین را با آن جراحت شدید دیدم، برادرم را فراموش کردم و یقین داشتم حسین به میرسد. اما دست تقدیر فرمانده با صفا را زودتر کرد. با صفا و بی ادعا، لوطی، با مرام. یقین دارم که همه دوستان از دیدار تو خوشحالی مضاعف دارند و ما.... ✍️ دکتر حسین عباس زاده @sangareshohadababol