eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
105.2هزار عکس
8.6هزار ویدیو
103 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
14شهریور سالروز عروج ملکوتی شهید آیت الله علی قدوسی اولین دادستان کل جمهوری اسلامی ✴️ در روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، آیت‌الله قدوسی به فعالیت خود در جامعه مدرسین ادامه داد سپس به فرمان امام متصدی مقام قضاوت در دادگاه‌های انقلاب اسلامی شد. ۱۱ روز پس از صدور این حکم، طی حکم جدیدی از جانب امام به عنوان مأمور اداره امور دادستانی و دادگاه‌ها و رسیدگی به امور زندان قم تعیین شد. تا این‌که در تاریخ ۱۵/۵/۱۳۵۸، به درخواست مسوولین و فرمان مستقیم امام خمینی، به عنوان دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب شد. قاطعیت و سرعت عمل شهید قدوسی موجب شد بسیاری از پایگاه‌های گروهک‌های ضد انقلاب، شناسایی و از فعالیت آنها جلوگیری شود. همچنین، توقیف نشریات مبتذل و متلاشی نمودن گروهک فرقان، از جمله اقدامات وی بود. شهید علی قدوسی در ۱۴ شهریور ماه‌۱۳۶۰ در اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب اسلامی ‌تعبیه شده بود، به شهادت رسید. @sangareshohadababol
❇️ عکس یادگاری قاتلِ شهید قدوسی با مسعود رجوی 🔹آیت‌الله علی قدوسی، از مبارزان پیش از انقلاب و مسئولان جمهوری اسلامی، در 14 شهریور 1360 توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شهادت رسید. منافقین توانستند همچون ترورهای 7 تیر و 8 شهریور، با بهره‌گیری از «پروژه نفوذ» آیت‌الله قدوسی را به شهادت برسانند. 🔹حاج احمد قدیریان از یاران و همراهان آیت‌الله شهید قدوسی در دادستانی انقلاب، در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره نحوه نفوذ منافقین و به شهادت رساندن آیت‌الله قدوسی می‌گوید: ...شهادت آقاي قدوسي بسيار عجيب بود. ايشان به يکي از کارکنان دادستاني به نام آقاي فخّار مشکوک شده بود، شخصي که بعدها ديديم با مسعود رجوي عکس داشت. فخّار در دادستاني نفوذ کرده بود. آقاي قدوسي چندين بار به مسئولين پرسنلي تذکر داده بود که «مراقب او باشيد، من نسبت به اين شخص مشکوکم.» 🔹روز سه شنبه يا چهارشنبه صحبت شده بود که آقاي فخار به گزينش برود تا با او صحبت کنند. ايشان به آن قسمت آمده بود و پس از گفتگوهاي لازم، يک برگه تصفيه حساب به او داده بودند و قرار نبود از شنبه به دادستاني بيايد. ايشان پنجشنبه و جمعه وارد دادستاني شد و زير ميز شهيد بزرگوار آقاي قدوسي و همچنين در سقف مواد منفجره کار گذاشت. منافقين به محض اينکه آقاي قدوسي وارد دادستاني شد و پشت ميزش قرار گرفت، مواد را با هدايت از بيرون منفجر کردند. 🔹بر اثر شدت انفجار، ديوار اتاق ايشان خراب گرديد و آقاي قدوسي به پايين پرت شد. کنار آقاي قدوسي هم تعدادي از دوستان و برادران مجروح شدند. بعد از اين انفجار آقاي قدوسي را به بيمارستان بردند و همان روز هم سر ايشان را عمل کردند، ولي موفق نشدند و ايشان همان بعدازظهر به درجه رفيع شهادت نايل شد. سازمان منافقين با نفوذي‌هايي که داشت، ضربه مي‌زد تا تک تک کساني را که بازوان قوي امام بودند از بين ببرد. @sangareshohadababol
14شهریور سالروز شهادت سرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی رئیس شهربانی کل کشور و از مجروحان انفجار 8 شهریور نخست وزیری @sangareshohadababol
روایت شهادت سرتیپ شهید هوشنگ وحیددستجردی از زبان همسرش ✴️«در آن زمان ایشان رئیس شهربانی کل کشور بود. روزهای یکشنبه هر هفته 14:30بعدازظهر در ساختمان نخست وزیری جلسه‌ای به نام «تامین» برگزار می‌شد. تمامی فرماندهان نظامی در جلسه حضور داشتند و گزارش هفتگی فعالیت‌های خود را به اطلاع ریاست ‌جمهوری و نخست‌وزیری می‌رساندند. صبح روز یکشنبه 8شهریور1360 شهید وحیددستجردی از منزل بیرون رفت. به دلیل این‌که در منزل کمی تعمیرات داشتیم و قرار بود یک مهندس برای اتمام کار تعمیرات به منزل ما بیاید، حدود ساعت14 با من تماس گرفت و جویای روند پیشرفت کار شد. من پاسخ دادم: «کار تمام شده و قرار است مهندس بعدازظهر نزد ایشان برود.» در ادامه صحبت با شهید به ایشان گفتم: «پدر و مادرم از اصفهان به تهران آمده‌اند و در منزل برادرم هستند. من هم می‌خواهم به آن‌جا بروم.» ایشان گفت: «برایتان ماشین می‌فرستم. آماده رفتن شدم راننده آمد و من به منزل برادرم رفتم.» تقریبا ساعت حدود14:30 بود که به منزل برادرم در نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری رسیدم. متوجه شدم دود زیادی از نزدیکی‌ ساختمان نخست‌وزیری بلند شده و پلیس به شدت اوضاع را کنترل می‌کند. از ماشین پیاده شدم و به منزل برادرم رفتم. در حال بالا رفتن از پله‌ها بودم که برادرم گفت: «صدای مهیبی از ساختمان نخست‌وزیری شنیده.» هنوز حرفش تمام نشده بود که من دو دستی بر سرم کوبیدم و بی‌حال شدم. با هر زحمتی بود خودم را جمع‌و‌جور کردم و بلا فاصله با منزل تماس گرفتم؛ اما خبری نبود؛ با محل کار شهید هم تماس گرفتم. گفتند که چیز مهمی نیست به شما اطلاع می‌دهیم. در نهایت با من تماس گرفتند و گفتند به بیمارستان سوانح بروید. با این صحبت من متوجه وخامت حال ایشان شدم. ❇️ در تمام طول خیابان گریه‌کنان می‌دویدم، خودم را به تاکسی رساندم. راننده هم که من را با آن حال دید مسافران را پیاده کرد و من را به بیمارستان رساند. وقتی رسیدم دیدم که شهید را کاملا باند پیچی کرده‌اند. ایشان 46درصد سوختگی داشت. بیشترین سوختگی مربوط به ناحیه سمت راست بدن ایشان بود و چون خود را از طبقه سوم پرتاب کرده بود از 5 ناحیه هم شکستگی داشت. آن شب بر من بسیار سخت گذشت. همسرم در کما بود و از درد فریادهای مهیبی می‌زد. هرگز نتوانستم آن شب را فراموش کنم. هشت صبح شهید دستجردی به هوش آمد؛ اما مشخص بود هنوز کامل هشیار نیست. از من پرسید: «شما کی به بیمارستان آمدید؟» گفتم: «همان موقع که شما را به این‌جا منتقل کردند، بعدازظهر روز انفجار.» کمی هوشیارتر که شد فهمید صبح است، دستش را روی پتو کشید؛ تیمم کرد و نماز صبح را خواند. کمی که حالش بهتر شد. سراغ شهید باهنر و شهید رجایی و دیگر افراد را گرفت و وقتی متوجه شهادت آن بزرگواران شد بسیار بهم ریخت و تا چند ساعت با هیچ کس صحبت نکرد. ✳️ بعد از چند ساعتی که کمی حالش بهتر شد به شرح وقوع انفجار پرداخت. این‌گونه واقعه را بازگو کرد: «من در حال ارائه گزارش هفتگی شهربانی بودم. ناگهان انفجار صورت گرفت. وقتی چشم‌هایم را باز کردم، در حالی که چشمهایم را کاملا خون پوشانده بود، متوجه شدم که با صندلی پرتاب شده‌ام و پلاستیک‌های سقف در حالی که آتش گرفته بودند از سقف پایین می‌ریخت. خودم را به پنجره بالکن رساندم. تعدادی از افراد که پایین ایستاده بودند با دیدنم خوشحال شدند و گفتند: بپرید پایین ما شما را می‌گیریم.در حالی که آماده پریدن می‌شدم؛ یادم افتاد که من کنار شهید باهنر نشسته بودم. هراسان برگشتم به سمت اتاق تا بتوانم باهنر و رجایی را نجات دهم. چرا که هر دو بزرگوار مظلوم بودند؛ اما هر چقدر گشتم اثری از هیچ‌یک ندیدم و مجدد برگشتم و از پنجره بیرون پریدم و در راه‌پله افتادم.» در اثر همین اتفاق لگن، مچ دست و دنده های ایشان شکسته بود. شهید 4روز در بیمارستان سوانح بستری بود. روز پنج‌شنبه بعدازظهر ایشان را به بیمارستان قلب منتقل کردند. با تمام تلاش‌های تیم پزشکی، ساعت 4صبح شنبه روز 14شهریور1360 در سن 54سالگی به شهادت رسید. شهید فردی متعهد و بسیار با ایمان بود. من هرگز به یاد ندارم که ایشان در ریزترین مسائل یومیه خود نیز بدون مراجعه به رساله امام خمینی(ره) کاری انجام دهد.» @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور شهر تبریز آذربایجان شرقی @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور استان همدان @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور استان زنجان @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور استان البرز @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور استان لرستان @sangareshohadababol
شهدای 14 شهریور استان مرکزی @sangareshohadababol
قابقران شهید رضا آبروان از خواجه کلا کلاریجان سوادکوه متولد 1349 شهادت :1365/10/4 کربلای 4ام الرصاص 🌊 مادرش می گفت : ▪️اون روز که رفتیم پیش مادر رضا میگفت : هشت روز قبل از این که پسرم به دنیا بیاد خواب دیدم یک سیدی نزد من آمد و به من گفت ناراحت نباش فرزندت سالم به دنیا می آید و اسمش و رضا بزار منم بعد از تولد پسرم اسمش و رضا گذاشتم . از بچگی شجاع بود و نترس.چهارده سالگی رفت جبهه.دو سال تو جبهه‌ها بود.باید التماسش میکردم که مرخصی بیاد.پسرم بچه‌ی کوه و جنگل‌های سوادکوه بود.اما نمیدونم از کجا قایقرانی رو یاد گرفت.دوستاش میگفتند انقدر نترس بود ، که فرمانده لشکر آقا مرتضی قربانی اکثر ماموریت‌های سخت جبهه رو به آبروان میداد.بالاخره تو عملیات کربلای ۴ تو همون قایق زدنش و شونزده سالگی شهید شد.پیکرش بعد چند سال برگشت.  @sangareshohadababol