eitaa logo
سنگر شهدا
326 دنبال‌کننده
863 عکس
227 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز... ترمز زد و ایستاد... یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد: الله اکبر و الله اکــــبر… نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب! اشهد ان لا اله الا الله… هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟! خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: “مگه متوجه نشدید؟ پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن. من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !” https://eitaa.com/sangarshoad
•☄🧡• " بِـســمِ رَبّ شــهــدا " ذکر روز دوشنبه: یـا قاضی الحاجات🧡🍂 الـلـــهُـمَ عَـجـلِ وَلـیـــکَ الـفَـرَج https://eitaa.com/sangarshoad
سلام خدمت همسنگری های عزیز 🙋‍♂ ✍دوستان انشالله می خوایم یک طرح و برنامه هایی را ان شالله قرار برگزار بشه هم توی سنگر شهدا هم توی کانال... 🪴دوستان برای اینکه کار بازخورد و تأثیر بهتری داشته باشه و کارمون زودتر بگیره به کمک شما نیاز داریم: 🙂رفقا اولین کار اینه که تمام دوستان پنج تا رفیق و دوستشون را به کانال دعوت و عضو کنند با این لینک👇: https://eitaa.com/sangarshoad هم ثواب داره هم رفقاتون را با شهدا آشنا و رفیق میکنید که این کار، کاری هست که می تونید بهترین کار را در حق رفیقت ادا کنی😇 پس اولین کار😁 منتظریم...
همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگی‌اش را بر تکلیف محوری بنا کرده بود. وقتی تکلیف را تشخیص می داد، می گفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن، تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم. https://eitaa.com/sangarshoad
یک روز که مهدی از مدرسه به خانه آمد، از شدت سرما تمام گونه ها و دست هایش سرخ شده بود. پدرش همان شب تصمیم گرفت برای اوپالتویی تهیه کند. دو روز بعد، با پالتوی نو و زیبایش به مدرسه می رفت؛اما غروب همان روز که از مدرسه بر می گشت با ناراحتی پالتویش را به گوشه اتاق انداخت. همه با تعجب به او نگاه کردند.او در حالی که اشک در چشمش نشسته بود، گفت: چه طور راضی شوم که پالتو بپوشم،وقتی که دوست بغل دستی ام از سرما به خود می لرزد؟ https://eitaa.com/sangarshoad
▪️مراسم شهادت شهید محمد قنبری 🔸همراه با خاطره گویی از شهدا و توسل به ساحت مقدس حضرت جوادالائمه علیه السلام. 🔹پنجشنبه ۲۵ خرداد ساعت ۲۰ 🔹سنگر شهدا نوجوانان؛انقلاب ۷۳، جوادالائمه(ع)۱۳ https://eitaa.com/sangarshoad
شهید ابراهیم هادی: مطمئن باش، هرکس با امام حسین رفیق شود، تغییر می کند. https://eitaa.com/sangarshoad
دلم‌گرفتہ‌بود نامت‌رازمزمہ‌ڪردم‌وسبڪ‌شدم راست‌گفت‌شاعرکہ‌: یاح‌ـسین‌نامِ‌توبردم،نہ‌غمی‌ماندونہ‌هَمّی بابی‌اَنت‌واُمّی:)!♥️ 🕊https://eitaa.com/sangarshoad
📸برگزاری جلسه هفتگی سنگر شهدا،توسل به حضرت جوادالائمه علیه السلام به یاد شهید محمد قنبری https://eitaa.com/sangarshoad
یہ‌سلام‌بدیم‌بہ‌ آقامون‌صاحب‌الزمان💚"! روبہ قبلہ: السَّلامُ‌علیڪَ‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدے‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریڪَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدے ومَولاےالاَمان‌الاَمان . . . 🙂🌱 https://eitaa.com/sangarshoad
هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای از سنگر نشسته و نامه می‌نویسد. با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز هنگام برگشتن از فاو گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم، کسی را ندارم که.... . https://eitaa.com/sangarshoad