eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 7 📿 8 📿 12 📿 14 📿15 📿 23 📿 24 📿 25 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 87 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
برایــــمان قصہ ی را با لب هـــای خشڪیده روایــت میڪند... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خَبر از حَـنجَره ی شاه وِلا مےآید خَبر از ڪَرب و بلا مےآید اَیُها النّاس‌بہ‌این‌نُڪتہ‌توجہ‌دارید؟ چند روز دگـر مےآید ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
چنان با عجین بود ڪہ در سخنرانے هایش مے گفت: "من با شهدا راه مےروم غذا مےخورم و مےخوابم و این آسایشے ڪه برای من شهیدان بوجود آورده اند هرگز نخواهم گذاشت پرچـم ، آن ناله های رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند..." همــواره در سخنرانے هایش میگفت: “جسمم را به خاڪ و روحم را به خـدا و راهم را به آیندگان مے سپارم ” جزو بهترین تڪ تیراندازهای ایران بود او همواره سخت ترین راه را انتخاب مےکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشڪر عاشــورا بود و چه زمانے که بعد از بازنشستگے نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت... منبع: کتاب مدافعان حرم، خاطرات 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 هر دم بہ گوشم می رسد آوای زنگ قافلہ این قافلہ تا کربلا دیگر ندارد فاصلہ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اے ڪه گفتے "عشــق" را درمان بہ هجران میڪند .. ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟ 📎پ ن: بر بالین و ، موقعیت گردان کمیل، منطقه شاخ شمیران عراق ۳۰ آبان ماه ۶۳ پس از شهادت محسن علیزاده و غلامحسین لطفی ۱۰ روز بعد شهید پهلوانی به آنها پیوست... روحشان شاد🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠خواب درحال رانندگی با موتور سیکلت داداشم مثل سایر بچه های روستا هم درس میخوند هم کار می کرد خانواده ما مثل سایر خانواده های روستایی در دامداری و کشاورزی و... فعالیت داشت و ما علاوه بر آن در پرورش گاو شیری هم فعالیت داشتیم که مستلزم فعالیت و کار بیشتری بود و تقریبا تمام فشار کار روی دوش داداشم بود علاوه بر آن در ایام تعطیلات خصوصا سه ماهه تعطیلات تابستان نیر می بایست در کارخانه موزائیک سازی عمویم فعالیت کند که بنده نیز کمک کارش بودم. کاری سخت و طاقت فرسا که با بنیه جسمی ایشان هیچ سنخیتی نداشت دوست ایشان تعریف می کرد یک مورد که ترک موتور ایشان نشسته بوده در مسیر به علت خستگی و کار شدید ، ایشان در حال رانندگی خواب می رود و زمین می خورند. شهید حکیمی علاوه بر این در درس نیز ممتاز بود. ایشان در قرائت قرآن کریم نیز دستی داشتند و در مراسم صبحگاه مدرسه راهنمایی با صوتی زیبا قرآن تلاوت می کردند دبیر ریاضی آقای طباطبایی تعریف می کند به هنگام برگزاری مراسم صبحگاه که از بلندگوی مدرسه پخش می شد بارها دیده که پدرم در حوالی مدرسه منتظر پخش صدای ایشان بوده است . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 12 📿 14 📿15 📿 23 📿 24 📿 25 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 88 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
|بہ‌نام‌خداۍحسین| . ‏امسال که قاسم نیست، روضه عباس را دانسته تر گریه میکنیم... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
یا رب ز گناه خویش شرمنده منم بہ هرچه عقوبت هست زیبنده منم غفار تویی ، غنی تویی ،الله تویی بدڪار منم ،گدا منم ، بنده منم الهے با تو دارم گفت و گویے به سویت آمده بے آبرویی من آن ناخوانده مهمان تو هستم همان که بارها پیمان شڪستم 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💠نان حلال ●یکی از مهم ترین منش‌های ایشون وسواس درنون حلال بردنش به خونه بود.شایدهرکی داداشش توبانک بودیه وام روحداقل گرفته بود ولی تو۱۰سالی که من توبانک بودم و ایشان عمرپربرکتش درحیات بودن باتمام مشکلات مالی که میدونستم داره فقط درحداینکه شرایطشو بپرسه بود. ●وقتی پیگیری میکردم می‌گفت سوال کردم دیدم این وام برای اینکار شبهه داره استفاده شه اصرارمن هم برای نشون دادن راه شرعی کردنش هم بیفایده بود. ●هادی توسن خودش زندگی متوسطی داشت دوست داشت کاری بکنه که سرمایه مادیش هم مثل معنویاتش بالابره ولی نه ازهرراهی عجله هم نداشت یعنی این تلاش بایدپله ای میشد برای معنویات برای وارستگی وبرای زلالی دل شایددنیازده،بااینکه خونش استیجاری بودو مشکلات مالی بسیار اماسال مالیش و داشت وتوپرداخت خمس مقید واین وسواس وریاضت هاست که انسان سازاست وهادی ساز میشود. 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ڪم ڪم بساط روضہ و ماتم بیاورید آرے دگر سیاهے و پرچم بیاورید مهدے سیاه پوش عزاے محرم اسٺ عزاے مرا هم بیاورید...😭 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
گوش فلک را پرکرده: مــا ملت شهادتیم ما ملت امام حسینیم...! 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠واقعیت یا رویادی کودکانه عصر یکی از روزهای پایانی حیات مادر یادم هست ایشان در اتاقی که دیوارهایش تا ارتفاع یک متر با رنگ سبز مغز پسته ای رنگ آمیزی شده بود و معروف بود به اتاق نقاشی بستری بودند. من و برادرم در حیاط خانه مشغول بازی بودیم که به یکباره نگاهمان به آسمان افتاد. روبروی قبله ، قرص کامل ماه درست از لبه پشت بام صفه که حدود یک متری بلند تر از سایر اتاقهای دو طرف بود کاملا نمایان بود. نکته عجیبی که من هنوز برای خودم غیر قابل باور و هضم آن مشکل است، اینکه تصویری از امام و ائمه (ع) در ماه مشاهده نمودیم. همان تمثالی از ائمه (ع) که امروزه در بازار و اجتماع موجود است برادرم شتابان به سوی مادر دوید و من هم دنبالش. مادر با شنیدن این خبر با اینکه کسالت داشتند مضطرب و شتابان آمدند داخل حیاط. اما دیگر خبری از آن تمثال نبود. ماه شب چهارده بود و تمام. هر چه با خود کلنجار می روم نسبت به این قضیه نمی توانم خودم را قانع کنم. خوب من کودک پنج ساله بودم .شاید هم رویای کودکانه باشد. به هر شکل بعد از این قضیه بود که مادر برای همیشه ما را تنها گذاشت . ایشان به سرطان مبتلا و سر زایمان به دیار باقی شتافتند. فرزند پسری که بدنیا آوردند نیز بعد از یکی دو روز به مادر ملحق شدند جهت شادی روح همه مادرای مسافر صلوات. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 12 📿 23 📿 24 📿 25 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 89 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
من نــہ آنــم ڪــہ تـوان ڪــرد فراموش ... ❤️ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ●پاشو، خیلی زوده داری تنهام میذاری... سرمو گذاشتم روی قلبش ضربان نداشت نبضشو گرفتم نبض هم نداشت.... ●همسر مدافع حرم حضرت زینب سلام الله از آخرین لحظه های زندگی شهید در قسمت هفتم فصل سوم روایت می‌کنند، 📎پ ن : مدافع حریم لشکر فاطمی که در سال 1396 در اثر اصابت موشک به شدت مجروح شد و پس از دو سال تحمل درد و سختی ها در دی ماه سال ۹۸ به یاران شهیدش پیوست.... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ڪــوفہ بس ڪارند ڪاری بہ جز ندارند ..😭 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
تشنگی امانش را بریده بود از خط بر می گشت... بود به سنگر که رسید را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام... لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب... الهی أنت أنت و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
مداحی آنلاین - به تو از دور سلام - پویانفر.mp3
2.01M
🎧 🎧 🔳 🌴به تو از دور سلام 🌴به سلیمان جهان از طرف مور سلام 🎤 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره آخرین تصاویر زیبا و به یاد ماندنی که از برادر در ذهن دارم مربوط می شود به سال 60 حدود ساعت 1:30 دقیقه عصر یک روز پاییزی . زمانی که ایشان در دبیرستان شرف اردکان مشغول تحصیل بودند و آن روز به عللی از جمله ایام امتحانات در روستا حضور داشتند و به اتفاق هم در حال توزیع کود حیوانی با فرغون بین درختان باغ منتهی به خیابان اصلی کشتخوان بودیم . با توجه به فرا رسیدن ساعت کلاس در حال خداحافظی بودم که شلواری که از اردکان برایم خریده بود به من هدیه کرد. شلوار را همانجا پوشیدم. شیک و اندازه لحظه خداحافظی کتابهایم را زیر بغل زدم و برای لحظاتی چشم در چشم هم دوختیم. به سوی مدرسه به راه افتادم هر چند لحظه نگاهی به عقب می کردم و ایشان همچنان ایستاده بود و مرا با آن شلوار برانداز می کرد. می گویند وقتی شخصی برادرش را از دست می دهد پشتش می شکند. من آنروزها 13 سال بیستر نداشتم و..... ولی سالها پس از آزادی از اسارت صدای شکستن استخوانهایم را شنیدم . سی سال پس از شهادت برادر ، بارها نبودش را احساس کردم و شبی فوق العاده برایش اشک ریختم. آری . دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊