eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند چرا تو دل بہ ایشان دادے؟ وللہ ڪہ من ندادم ایشـــــان بردند... #شہید_رسول_خیلی #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
بہ ما آموختے ڪہ براے نصرت خدا و پیروزے باید #مقاومت و صبر ڪرد ... #اِستَعینوا_بالله_وَاصبِرو ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#قهرمان_من روبیکا را نصب کنید و در قسمت #ماه_عسل وارد بخش قهرمان من شوید. و به فیلم جانباز مدافع حرم سید محسن مرتضویان، دوست و همرزم شهید قربانی رأی دهید.( فیلم یکی مانده به آخر) #کد 02 #اطلاع_رسانی_کنید
سنگرشهدا
#قهرمان_من روبیکا را نصب کنید و در قسمت #ماه_عسل وارد بخش قهرمان من شوید. و به فیلم جانباز مدافع حر
﴾﷽﴿ فیلم جانباز مدافع حرم ، دوست و همرزم شهید از بین هزاران فیلم ارسالی به برنامه‌ی ماه عسل، جزء ۲۸ آثار برگزیده ی قهرمان من، شده است. لطفا روبیکا را نصب کنید و در قسمت وارد بخش شوید. و به فیلم جانباز مدافع حرم سید محسن مرتضویان، رأی دهید.( فیلم یکی مانده به آخر) GMA02 @sangarshohada🕊🕊
آنها ... بارِ سفر ، بستند و رفتند ... و ما امّا دل ‌بسته شدیم به مسافرخانه دنیا ! #گاهی_نگاهمان_کنید @sangarshohada🕊🕊
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃  ✫⇠محمد همیشه نمازشو اول وقت میخوند و یک شب نمیشد محمد برای نماز به مسجد نیاید. محمد خیلی مهربون بود و حتی یک بار عصبانیتشو ندیدم. محمد خیلی به روزه اهمیت میداد و علاوه بر رمضان ؛رجب و شعبان رو هم روزه میگرفت. تو منطقه های فقیر نشین میرفت کار میکرد(بنایی ) ولی پول نمیگرفت. همت زیاد داشت.✨  ✫⇠چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم. شب که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم. وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود✨   :۱۳۹۴/۹/۱۷ :اصابت موشک و قطع شدن سر. چه زیبا اقتدا کردی به پسر زهرا 🕊ڪانال سنگر شهـدا🕊 @sangarshohada🕊🕊
چنگ بایـد زد بہ حبـــــل‌اللّہ و از آتـش گذشتــ عروةالوثقـی یڪی، پیمـــان یڪی، فرقــان یڪی‌ستــ ... #التماس_دعـــــا @sangarshohada🕊🕊
ڪاش هنـوز بچہ های تخریبــ بودند و از میان این همہ مین ضد معنــویت معبری بہ سوی سعادت بہ سوے خـــــدا برایمان مے گشودند ... #غواصان_تخریبچی @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• ✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم را برای یک خانواده مستضعف جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه @FF8141 باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣0⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 105 هر دو خوشحال شدیم از این بابت که فعلاً سالم هستیم. صادق بیسکویت هم داشت. ایستاده داشتم میخوردم که صادق گفت: «لااقل بشین و بخور!» ـ نترس، مگه اینجا چه خبره؟ ـ نمیبینی؟ همه تیرها به این طرف میآن! نشستم کنارش. بعد از دقایقی به جمع بچه ها پیوستیم. عراق طی پاتکی تپه های کوچک مجاور سلمان کشته را پس گرفته بود و تقریباً ساعت یازده بود که از طرف نفت شهر پاتک دیگری را با تانکهایش آغاز کرد. پاتکهای دشمن با هدف پسگیری بلندیهای سلمان کشته بود اما مقاومت بچه ها جانانه بود و نتوانسته بود کاری از پیش ببرد. دراین مدت، هنوز توپخانۀ خودی باور نکرده بود ما ارتفاع سلمان کشته را گرفته ایم. مرتب به ما دستور عقب نشینی میدادند و توپخانه خودی به شدت منطقه را میکوبید. طوری که تلفاتی هم از بچه ها گرفت! در واقع در ارتفاع سلمان کشته ما آماج تیرهای خودی و دشمن، زیر فشار شدیدی بودیم؛ خبر شهادت ها میرسید و اوضاع غریبی بود. برادر حبیب پاشایی که مسئول محور بود در همان هنگامه به منطقه آمده و از نزدیک شرایط منطقه و حضور ما را در ارتفاع سلمان کشته دیده بود اما در بازگشت آمبولانسی را که او با آن به منطقه آمده بود، زدند و حبیب پاشایی همانجا به شهادت رسید. درگیری هر لحظه شدیدتر میشد. ظهر بود که از سید صادق خواستم به عقب برگردد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣0⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 106 تا وقتی آنجا بود همه فکر و ذکرم پیش او بود و نمیتوانستم خوب کار کنم. ساعتی بعد در حالی که همۀ تپه های کوچک سقوط کرده بودند، دستور عقب نشینی صادر شد. در عقبه خط هایی زده شده بود و قرار بود ما تا آن خطها عقب نشینی کنیم و مرحله دوم عملیات دوباره برای تصرف سلمان کشته انجام شود. دستور دادند زخمی هایی که جراحتشان سطحی است به مجروحانی که به تنهایی قادر به حرکت نیستند، کمک کنند و به عقب برگردند. تصمیم بر این بود خط یکباره خالی نشود و مقاومتی صورت بگیرد تا خاکریزهای عقبه آماده شود. این کار تا حدود ساعت سه بعدازظهر که عقب نشینی کلی آغاز شد، طول کشید. نیروهای دشمن بالای سلمان کشته رسیده و ما را زیر آتش بی وقفه خود داشتند. گلوله ها بی امان در اطرافمان به زمین میخورد و گرد و خاک به هوا بلند میشد. ـ نورالدین...سید نورالدین! در حال عقب نشینی یکی صدایم میزد: «اوغلان! گیرمیئسن میدان مینه!» شوکه شدم. با یک نگاه مینهای دور و برم را دیدم. ـ اللاه اینصاف ورسین! ایندی نیه دییسَن! رگبار عراقیها بی امان می بارید و من نه راه پس داشتم و نه راه پیش. باید تصمیم میگرفتم و گرفتم. یا علی گفتم و در مسیر قبلی راهم را ادامه دادم. هیچ چاره ای نداشتم. اصلاً مگر زیر آن خیمۀ گلوله و خمپاره و توپ و ترکش، گذشتن از میدان مین میتوانست خطر بزرگی باشد!؟ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
چہ مهربانانہ انتظارِ پرواز را در نگاهتان میشود دید ڪہ تفسیرِ بلندے از دوستے را متبلور میڪند ... #شهدا_گاهے_نگاهے #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4_293413254921716285.mp3
4.07M
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾ (تندخوانے) جزء بیست و پنجم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے زمان : 33دقیقہ ✨ڪلام حق امروز هدیه به روح✨ ✾شهید،‌‌⇦ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#امام_على_عليہ_السلام 🍁میان خطها فاصلہ بگذار و حرفها را نزدیک هم بنویس؛ زیرا این کار باعث زیبایی خط می شود. 📗قسمتی از حکمت 315 نهج البلاغه @sangarshohada🕊🕊
يـادتـان خـاطره اے نيست ڪہ از دل بـرود ... نـقش شـن نيست ڪہ از بـاور ساحـل برود .. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍اهل بیـت فرمودند: هر ڪس را خـــــدا دوسـت بدارد ابتدا عاشق حسینش می ڪند.عد به ڪربلا می بردش بعد دیـوانه حسیـــــن می ڪند. بعد جـــــانش را می ستاند وبعد خود خدا خـــــون بهایش می شود. آیا مرگ بهتر از این سراغ دارید؟؟ پس جای نگرانی نیست. بزرگترین آرزویـــــم شهادت ودیگری خاڪ ڪردن بدنم در یڪی از حرمین ائـــــمه بود. و اڪنون به یڪی از آنها رسیدم ولی دومی دست شماست. iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
خاکـی کہ شوی اینجـا هم می توانی #زنـدگی ڪنی ... @sangarshoada🕊🕊
عشق مولا دردلت پرمیڪشید توشھادت راچہ زیبا دیده اے قفس دنیابرایت تنگ بود حب #دنیاازبرایت ننگ بود رفتی وجاویدماندے تاابد ای برادرتوچہ زیبارفتہ ای... #شهید_مهدے_نعیمایی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
http://eitaa.com/joinchat/2455502859C094553c10e گروه شهید ابراهیم هادی (گروه ختم قران و ذکر) ارسال مطالب ⛔️⛔️ تبلیغ ⛔️⛔️ چت ⛔️⛔️ توهین ⛔️⛔️ 🌹گروه ختم قرآن در گروه جدا برگزار میشه🌹 🌹🌹تمام فعالیت های گروه هدیه به امام زمان عج میباشد🌹🌹 🌸 دوستان فقط در مطالب درباره شرکت در ختم قرآن و ذکر باشه مطالب دیگه ارسال نشه🌸
حب الحسین (؏) اسرار شهـداست ... در مسیر شهـدا بایستی از راه حسین (؏) پیروی نمود ڪہ دوست داشتن ولایت ، همان دوست داشتن حسین (؏) می‌باشد. سومین شهیدمدافع‌حرم دُرچه‌ اصفهان شهادت: ۹۵/۳/۲۰ (سوم ماه‌رمضان) #دستنوشته #مھدی_اسحاقیـان🌷 #ســالروزشھــادت @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣0⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 107 هر دقیقه چندین گلوله بر زمین میخورد و من بی توجه به آنها به راهم ادامه میدادم، هرچند در همه آن دقایق نگران انفجار مینی در زیر پایم بودم. اما خدا میخواست من از آن دره آتش به سلامت بیرون آیم. در آن میدان فقط یک مین منور زیر گامهای من عمل کرد که در روشنایی روز اصلاً به حساب نمی آمد. در حالی پشت خاکریز خودی رسیدم که حس لطیف حمایت الهی را تجربه کرده بودم. به صادق سپرده بودم در «بَرمندیه» پیش بچه ها منتظرم بماند و حالا دنبال او میگشتم. زود پیدایش کردم. وضعش بد نبود؛ با دوستانش در حال خوردن کنسرو ماهی و هندوانه بودند و مرا هم به گرمی پذیرفتند. ساعتی بعد همراه نیروهای باقیمانده گردان شهید مدنی، به عقب برگردانده شدیم. شب شده بود و میدانستیم فردا دوباره عملیات بازپس گیری سلمان کشته انجام خواهد شد. صبح متوجه شدیم بقایای گردان شهید مدنی را با هشتاد نود نفر نیروی تازه نفس از تبریز ادغام میکنند. بعد از سید احمد موسوی که در مرحلۀ اول عملیات مسلم بن عقیل زخمی شده بود، برادر صادق آذری مسئول گردان شده بود. گفته بودند ساعت دو ظهر سازماندهی مجدد گردان انجام خواهد شد و سپس برای حمله مجدد به ارتفاعات سلمان کشته حرکت میکنیم. تا ظهر وقت استراحت داشتیم. آن روز خواب بعد از نماز صبحم خیلی عمیق شد تا اینکه بچه ها بیدارم کردند: «پاشو! ظهر شده!» بیدار شدم و دیدم سفرۀ ناهار پهن است. کمی ناهار خوردم و بیرون آمدم. از دیروز که با آن وضع عقب نشینی کرده بودیم در صدد فرصتی بودم تا لباسهایم را که سر تا پا خونی شده بود، بشویم اما خستگی رمقی برایم نگذاشته بود، حالا سر حال و قبراق بودم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣0⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 108 صادق را صدا زدم و گفتم که میخواهم برای شستن لباسهایم بروم. او مثل همیشه همراهم شد. راه افتادیم به سمت محوطه گودی که آب جمع شده بود و بچه ها برای آب تنی و شست وشو آنجا جمع شده بودند. هر چه به آب نزدیکتر میشدیم شن زیر پایمان هم گرمتر میشد. ناگهان یک هواپیمای عراقی در آسمان منطقه ظاهر شد. به دلم برات شد که آمده تا همه چیز را به هم بریزد. به صادق گفتم: «ایندی بورانی بمباران ائلر!» ـ قورخوسان؟! ـ یوخ! آمما... شنیدم بودم در هر بمباران وسیعی، اول یک هواپیما منطقه را نشان میگذارد، بعد هواپیماهای دیگر به دنبال او برای بمباران می آیند. ذهنم در آسمان بود و نگاهم به روبه رو و صحنه ای که میدیدم؛ تعداد زیادی از بچه های تهران داخل آب بودند. از رزمنده های تبریزی هم آن اطراف بودند و آنجا خیلی شلوغ بود. کنار آب یک روحانی با عده ای از بچه ها صحبت میکرد. داغی شنهای زیر پایم هنوز یادم هست، به سید صادق گفتم: «نترس! بیا بریم لباسهامونو بشوریم...» و این بار به خونی که روی لباسهایم خشک شده بود، نگاه کردم اما در یک لحظه، ناگهان احساس کردم دارم تلو تلو میخورم. انگار سرم گیج میرفت و دور خودم میچرخیدم... میچرخیدم و ترکشهای داغی را که پی در پی در تنم فرو میرفتند، احساس میکردم... عجیب بود که احساس بدی نداشتم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷1🌷3🌷4🌷5🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷22🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ڪسانے بہ #امام زمانشان خواهند رسید، ڪہ اهل سرعت باشند! و الا تاریخ ڪربلا نشان داده ڪہ قافلہ حسینے معطل ڪسے نمے ماند.. #شهید_مرتضی_آوینی🌷 #صبحتون_شهدایی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
مارافقط بہ پاے #ولایت نوشتہ اند ماسینہ پاے بیرق دیگر نمیزنیم.. #شهید_علی_امرایی ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊