🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هفتاد_و_هشتم
💠 سرویس داخل آسایشگاه ۲
از خواننده عزیز بابت مطالب چِندش آور عذر خواهی می کنم چون قصد دارم تا آنجا که امکان دارد به ریز مطالب بپردازم و احساس می کنم تا کنون به عللی به مطالب اینچنینی پرداخته نشده لذا از اینکه تحمل میفرمایید ممنونم.
حال تجسم کنید اگر فردی بالاجبار از سطل ذکر شده استفادهِ یرقانی و سرطانی کند ، حال جهت فرار از تنبیه و شکنجه احتمالی چه شگردی بکار برد که در امان بماند.......
قدر آزادی را بدانیم.
🛁 البته یک سنگ روشویی در ابتدای فضای ذکر شده بود که بعد از یکی دو سال آب هم در آن جریان افتاد هر چند آب دائم جریان نداشت ولی امکان وضو و مسواک نیز کم و بیش فراهم شد.
در ارتباط با عدم امکان استفاده از توالت در شب این نکته را باید مد نظر داشت که ضمن عادت به این رویه با توجه به کمبود خورد و خوراک ، اسرا کمتر نیاز به دستشویی داشتند و معده بچه ها به مرور به این شرایط عادت کرده بود .
بعد از آمارگیری صبحگاهی به نوبت کل بند در یکی دوساعت باید از دستشویی های بند که جدیدا افتتاح شده بود استفاده می کردند و خود فرد باید رعایت میکرد تا دوستانشان از این امکان محروم نشوند چون به محض پایان وقت و سوت آمار هیچ کس جرأت حضور در دستشویی یا هر مکان دیگری نداشت.
بارها دیدم افرادی را که با سر و روی آغشته به کف و صابون از حمام ، خود را به صف آمار رسانده اند.
یکی دو سال اول ، بند یک و دو از هم جدا بودند و به نوبت بیرون می آمدند ولی به مرور عراقی ها جهت راحتی خودشان مجبور شدند هر دو بند که روبروی هم واقع شده بود را در یک زمان در محوطه رها کنند.
بعد از این جریان برنامه دستشویی و حمام زمانبندی شد و هر آسایشگاه در نوبت خود از سرویسها در زمان محدود استفاده می کرد و صف دستشویی لحظه ای خالی نبود.
از همه بیشتر به مجروحین سخت می گذشت مجروحینی که امکان استفاده از سنگ معمولی توالت نداشتند و واقعا چه سخت گذشت بر آنها و کم نبودند مجروحینی که از ناحیه هر دو پا جراحت داشتند.
علاوه بر آن در اغلب موارد آب کافی در اختیار نبود و باید با یکی دو لیتر آب ، ته آفتابهای طهارت کرد
و چه خنده دار و غمبار که بچه ها جهت استفاده بهینه از این مقدار آب به یکدیگر آموزش می دادند .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 4 📿 5 📿 7 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 19 📿 20 📿 24 📿 25 📿 26 📿 29 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_860_600)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
167
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_روح_الله_قربانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
.
گویند چرا دل به شهیدان دادی؟
والله که من ندادم آنها بردند...
#صبحتون_شهدایی🌷
#یارسول_الله❤️
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌸بی راهه نیست اینکه بگویم تمام ما
🌸سلمان حیدریم و مسلمان صادقیم
🍃🌸میلاد با سعادت موسس مذهب جعفری، حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام مبارک باد🌸🍃
#میلاد_امام_جعفر_صادق_ع_مبارک🌸🍃
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💠چله زیارت عاشورا
یک روز زنگ زد گفت:باتعدادی دوستان بسیجی وباصفا که مشتاق شهادت هستنددریک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفته ایم.
حدودا10یا12جوان فوق العاده بودند که الان متوجه شدم خداوندحرف آنها را خریدومن رانخرید.
ازآن جمع 3نفربه شهادت رسیدند. متوجه شدم که خداوندآن جوانان راموردعنایت قرارداده وازاین چله نشینی هانتیجه گرفتند...!
#شهید_قدیر_سرلک
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#سوزاندن_پرچم_آمریڪا_در_جبهہ!
اگر "شعار"، عین "شعور" باشد،
در بحبوحۀ جنگ هم تعطیل نمےشود!
ڪہ اگر چنین نبود،
ثواب لعن را بیش از صلوات نمےخواندند؛
پس: #مـرگ_بـر_آمریڪا
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
💢 وصیت نامہ جالب یک شهید ۱۳ سالہ
درتشیع جنازه من ،
پرچم امریکا را بہ اتش بڪشید
تا مردم بدانند ڪہ من ضدامریڪایے وتابع ولایت فقیہ هستم.
#شهید_محمدرسول_رضایے🌷
#مرگ_بر_امریڪا
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
درود بر عاشقانے ڪہ
مشق عشق و شهادت را
بر سنگر مدرسہ مقدم دانستند ...
#سیزده_آبان
#روز_دانش_آموز
#یاد_شهدایدانشآموز_گرامیباد🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هفتاد_و_نهم
💠 حمام و نظافت
حدودا کمتر از یکماه بعد از افتتاح اردوگاه ده دوش حمام اشتراکی بندهای ۱و۲ وهمچنین بندهای۳و۴ راه اندازی شد و هفته ای یک آسایشگاه به نوبت از حمام استفاده می کردند.
آب گرم کل حمام از یک آبگرمکن معمولی برقی تامین می شد که در همان ابتدا تمام و بجز نفرات اول بقیه که بیش از یکصد نفر بودند باید در عرض تقریبا سه ساعت با آب سرد استحمام کنند.
ضمن اینکه یکی از دوشها متعلق به خود نگهبانها بود و آب گرم معمولا نصیب آنها می شد .
صابون در حد محدود در خود حمام توزیع می شد و لیف نیز از نوع الیاف خرما با همان ۱۵۰۰ فلس تهیه می کردیم .
یادم هست اولین حقوق که دادند فکر کنم مبلغ ۶۰۰ فلس آن را به خرید لیف حمام اختصاص دادیم .
در تابستان همیشه بامشکل کمبود آب چه برای استحمام چه برای شستشوی البسه و همچنین برای شرب مواجه بودیم .
در زمستان هم قبل از دوش گرفتن به علت سردی آب در ابتدا باید نفسهایمان را در سینه حبس میکردیم و سپس زیر دوش می رفتیم .
جهت شستشوی لباسها نیز هفته ای یکبار چند عدد تشت و مقادیری محدود پودر لباسشویی (برای هر تکه لباس یک قاشق) در اختیار آسایشگاه قرار می گرفت .
همکاری و ایثار بین بچهها در همه زمینه ها موج می زد ، تعداد زیادی از عزیزان مجروح بودند لذا سرویس دهی به آنها از جملهی افتخارات بود .
یاد خاطره ای افتادم از شهید حسین پیراینده ، این خاطره را بعدها در حالی که کنار ستون بالکون آسایشگاه سه ایستاده بود برایم تعرف کرد.
در روزهای اول دو نفر از نگهبانهای عراقی که جهت برق کشی ساختمان تازه تاسیس سرویس بهداشتی از بیرون به اردوگاه آمده بودند با فراخوانی عراقی ها جهت کمک به نامبردگان، شهید پیراینده پیشقدم می شود .
از آنجایی که شهید پیرانده به زبان آذری تسلط داشتند از قضا یکی از عراقی های مذکور نیز آذری بوده و با هم همصحبت می شوند.
برقکار عراقی در حین صحبت از حسین سوال می کند (امام )خمینی ـ ره بهتر است یا صدام که شهید پیراینده به مضمون می گوید ؛ صدام ناخن چیده خمینی ره هم نمی شود .
در این حین نگهبانی که بالای داربست در حال برقکشی بوده از نگهبان مخاطب سوال می کند که چه می گوید و درخواست ترجمه دارد . وقتی ترجمه می کند نامبرده از آن بالا سیم چین را بطرف شهید پیراینده پرت می کند که نگهبانِ مترجم با دست مانع از برخورد با ایشان می شود .
و در نهایت بامیانجیگری نگهبان آذری زبان قضیه فیصله می یابد و پیراینده را نصحیت می کند که اگر می خواهی زنده به کشورت بازگردی اینجا باید مواظب زبانت باشی.
لازم بذکر است اگر این قضیه به نگهبانان اردوگاه درز پیدا می کرد شهادت پیراینده حتمی بود ولی خواست خداوند چنین بود که بجای روز های اول در روزهای آخر پس از تحمل حدود چهار سال زجر و شکنجه به معشوق بپیوندد ـ روحش شاد و یادش گرامی باد.
شرح قصه شهید پیراینده فرصت دیگری میطلبد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 7 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_860_600)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
168
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_قدیر_سرلک
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝