🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صدو_نود_ویک
🔆 جاسوسی در اسارت۷
در خصوص همدست نامبرده که در جریان شهادت شهید احسانیان اشاره شد بعد از آرام شدن نسبی جو اردوگاه و در واقع کاستن فشار اسارت اکثر افرادی که بشکلی با عراقیها همکاری میکنند از کرده خود پشیمان میشوند و به آغوش پر مهر و محبت بچهها بازمیگردند.
و انصافاً در این مورد نیز نامبرده اظهار پشیمانی نموده و حتی جبران مافات کرده که نهایتا به عنوان خرابکار و مخالف توسط بعثیها در جمع مخالفین با ضرب و شتم به اردوگاه ۱۸ منتقل میشود.
در خصوص فرد دیگری که در قسمت هفتاد و هفت به عنوان مسوول آسایشگاه ذکر آن رفت و البته نه به عنوان جاسوس بلکه به عنوان همکاری با بعثیها وی نیز پس از انتقال به اردوگاه ۱۹ از کرده خویش پشیمان میشود.
در اردوگاه ۱۹ که اکثر برادران ارتش در آنجا نگهداری میشوند بعد از ارتحال امام بعثیها فشار میآورند که به هنگام آمار گیری روزانه همه باید به امام رضوان الله تعالی علیه توهین کنند لذا نامبرده با درجه استواری علنا با این کار مخالفت میکند و بعثیها هم وی را شدیداً تنبیه میکنند.
نامبرده زیر ضربات کابل ضمن مقاومت جانانه با صدای رسا اظهار میدارد : بزنید ، این بدن باید تاوان خیانتهایش به این بچهها را پس بدهد.
بچهها نیز در این جور مواقع فرد مورد نظر را تحویل میگیرند و مانع از جذب مجدد آنها توسط بعثیها میشوند.
حدودا بعد از یکسال از افتتاح اردوگاه افرادی که رهبری بچهها را به عهده داشتند بصورت مخفیانه در صدد شناسایی افراد مشکوک به جاسوسی برمیآیند و تلاش میکنند ضمن آگهی بخشی به سایرین جهت مواظبت و رعایت نکات احتیاطی پس از شناسایی افراد آنها را جذب نمایند تا به دامن بعثیها نیفتند و اگر نقطه ضعف فردی عدم تحمل گرسنگی یا اعتیاد به سیگار بود با تلاش جمعی تا جایی که ممکن بود خواسته وی را تامین میکردند.
یادم هست در راستایی شناسایی افراد مشکوک به جاسوسی بنده به اتفاق تعداد دیگری از دوستان از سوی مسوولین مخفی اردوگاه ماموریت داشتیم تا به هنگام قدم زدن در محوطه بصورت نامحسوس نظارت داشته باشیم و ببینیم فلان فرد آیا به اتاق استراحت بعثیها رفت و آمد دارد یا خیر
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وسی_سومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿📿 19 📿 20 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_907_666)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
277
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مسعود_عسگری
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#مهندس فقط شما که هــندسه وجودتان #تلاش بــود و بــس..
📎روزتان مبارک مهندس های واقعی 🌷
#سردار_شهیدم
#شهید_چمران
#شهید_باکری
#شهید_محمدخانی
#شهید_طهرانی_مقدم
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شـهید
اي امت حزب ا… قدر اين رهبر قلب تپنده هزاران معلول ومجروح را بدانيد تااز بند ستمگران رهايي يابيد، مبادا بي وفايي كنيد، مبادا دل امام را بدرد آوريد. خدايا ببخش كساني را كه مصالح دنيا را فداي اسلام وقرآن وآخرت نمودند.
#شهید_صدیف_اسماعیلپور🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴ بابل ، مازندران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۵ دهلران ،عملیات والفجر۶
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
مهندس باشی
و شهید شوی
معلوم است
راهی به آسمان
خواهی ساخت!
#شهید_سیدعلی_نیاستی🌷
مرزبان مهندس دهم مرداد 95 در درگیری با اشرار مسلح به شهادت رسید.
📎روز مهندس گرامی باد.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●او خيلى مؤدّب، فهميده و با تقوا بود. غلامعلى پيشانى و كف پاى مادرمان را میبوسيد و مى گفت: بهشت زير پاى مادر است. پدر و مادرم خيلى ناراحت میشدند و مى گفتند: تو ما را شرمنده میكنى، امّا او میگفت: من به بوسيدن پاى شما افتخار میکنم.»
●بيش از هر چيز حسن خلق و رفتار ايشان زبانزد بود و هميشه سعى میکرد با تبسم مسائل را حل كند. آن قدر صبور بود كه اگر عصبانى میشد، خود را كنترل میکرد و با روحيه باز امر به معروف و نهى از منكر میكرد.
●او هر موقع كه به جبهه میرفت، به ما سفارش میکرد كه به خانواده شهدا سركشى كنيد و از احوال آنها جويا شويد. به بچّه ها درباره درس خواندن و حجاب توصيه مى كرد.»
#شهید_غلامعلی_ترابی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۱ باخرز ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۵ مریوان ، والفجر۹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#روز_مهندس
به یاد نابغهی مهندسی سپاه
که با مهندسی جنگ ؛ مسیر بهشت را
برای رزمندگان دفاع مقدس هموار کرد ...
📎پ ن :فرمانده قرارگاه صراط المسقیم
#شهید_مهندس_سیدمحسن_صفوی🌷
@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صدو_نود_و_دوم
🔆 برنامههای فرهنگی۱
تقریبا در نیمه دوم سال ۶۶ با کم شدن شدت شکنجههای عمومی و ایجاد جو نسبی آرامش ، برنامه های فرهنگی در اردوگاه البته به صورت مخفیانه شکل میگیرد
کم کم شورایی نیز با همین نام در پنهان کار خود را آغاز میکند.
اما بدون هیچ گونه امکانات و ابزار لازم
از آنجا که در میان جمع اسرا تقریبا همه اقشار مختلف جامعه حضور داشتند بچهها از محفوظات ذهنی یکدیگر کمال استفاده را میکنند
مثلا جدای از افراد خاص که بخشهای زیادی از قرآن کریم را از بر داشتند خیلی از دوستان سورههای جزء سیام قرآن کریم را از حفظ بودند و لذا به هنگام قدم زدن در محوطه و داخل آسایشگاه به یکدیگر منتقل میکردند.
همینطور دوستانی بودند که فرازهایی از زیارت عاشورا و ادعیه دیگر از حفظ بودند لذا با کنار یکدیگر قرار دادن مطالب وجفت و جور کردن آن متن کامل زیارت را تهیه و در اختیار بچهها قرار میدادند و حتی ممکن بود یکی دو واژه با متن اصلی نیز متفاوت باشد
البته همچنان که قبلا اشاره هیچ گونه امکانات تحریری از قبیل قلم و کاغذ و کتاب در اختیار نبود و یافتن کوچکترین اثری از لوازم التحریر تنبیه شدید در پی داشت لکن با همه این احوال برای یکسری کارها وجود قلم و کاغذ اجتناب ناپذیر بود لذا بچهها با ابتکار و مخفی کاری به یکسری امکانات ابتدایی دسترسی پیدا میکنند .
قبلا در قسمت صد و دو از ابتکارات در این زمینه و نحوه دسترسی به قلم و خودکار صحبت به میان آمد.
در بعضی از مایحتاج آشپزخانه سرب پیدا میشد ، استحضار دارید که سرب به علت پایبن بودن درجه ذوب ، فلزی نرم و برای مهر و موم کردن از آن استفاده میشود و لذا با کمی ضربه و فشار به هر شکلی در میآید و با کشیدن روی سطوح مختلف ازخود اثر بجای میگذارد لذا بچهها بصورت محدود از آن به عنوان قلم استفاده میکردند.
برای تهیه کاغذ نیز جعبههای مقوایی پودر رختشویی را در آب خیسانده و پس از ورق ورق شدن ، آنها را خشک نموده به عنوان کاغذ استفاده مینمایند که البته پس از مدتی لو رفته و در همان ابتدا آنها را جمعآوری مینمایند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وسی_سومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿📿 19 📿 20 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_907_666)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
278
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حسین_معزغلامی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مے دانیـد!
بِینِ خُودِمـان بِمـانَد
گـاهے!
دلم مےخواهَـد
دِلِ شما #هَـم بـرایم تَنگـ شَود...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان میخواهیم. دختر میخواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« میروم پس میدهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] میگفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار میشود... میگفتی زن پاسدار شدن، خیلی سختتر از پاسدار شدن است».
●یک بار گفت:« میآیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .» گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎قائممقام لشگر ۳۱ عاشورا
#سردارجاویدالاثر_حمید_باکری🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۹/۱ ارومیه
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ عملیات خیبر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
کاش یک قاصدک
از تو خبری میآورد ....
#فرمانده_بیمزار
#شهید_حمید_باکری
#سالروز_شهادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●یزد آن موقع کوچکتر بود. مردم بیشتر همدیگر را میشناختند. هرچه میشد همه جا میپیچید. محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبانها افتاده بود.
در یک روز دیدم دستهاش را حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟»
گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسهایها راحت بشَم. بگند اُمُّله. کاری به کارم نداشته باشند.»
#خاطرات_شهید
●تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. توی محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد. چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
●لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
📎سپیدجامهٔ آسمانی ، شهیدشاخص جامعهٔ پزشکی
#شهیددکتر_محمدعلی_رهنمون🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۵/۷ یزد
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ نمازصبح ،بیمارستان صحرایی خاتمالانبیاء ، طلاییه ، عملیات خیبر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#آقــای_من😍
○۳۱ سال رهبری ایران و در دهه ۹۰ استقامت و حکمت بی نظیر در برابر آماج تخریب ها و تهمت ها در کم کاری دولت ها.
📎بی نظیر هستی و بی نظیر برایمان بمان #روز_پدر_مبارک❤️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
یادشان بخیر ؛
آنها که داوطلبانه با خونشان
انقلاب را واکسینه کردند ...
#نوجوانان
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
#شهید_محمد_ایزدی 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
یادشان بخیر ؛ آنها که داوطلبانه با خونشان انقلاب را واکسینه کردند ... #نوجوانان #مردان_بی_ادعا #
#خاطرات_شهید
●مادر شهید محمد ایزدی می گوید محمد خیلی عاشق خدا بود ،یادمه که محمد وقتی بچه بود خیلی از تاریکی می ترسید شبها وقتی میخواست بیرون بره میبایست حتما باباش یا خودم همراش بریم .با اینکه سنش کم بود از همون بچگی همراه خودم بلند میشد روزه میگرفت و نماز میخوند و وقتی هم که مدرسه می رفت با دوستانش هم خیلی خوب و مهربان بود حتی زمانیکه به مدرسه راهنمایی می رفت دوستانش هم تشویق می کرد که به جبهه بروند ،
●وقتی از مدرسه می آمد درس و مشقش که تمام میشد می رفت رادیو را می آورد و سخنان امام را گوش می داد و از جبهه و حال و روز رزمنده ها خبر می گرفت من بهش می گفتم محمد مادر تو که بچه ای چکارت به جبهه ،می گفت مادر اگر من به جبهه نروم،دیگران و امثال من هم به جبهه نروند دیگر چه کسی از ناموس ما دفاع کند،دارن به دختران و مادران ما تجاوز می کنند،شما باید مادران دیگری که از رفتن پسرشون به جبهه ممانعت می کنندنصیحت کنید و به مادران شهدا دلداری بدی تا اسلام زنده بماندو من از حرف های پسرم شرمنده میشدم.
●طبق روال هر روز از مدرسه که می آمد درس و تکالیفش را انجام می داد و به بسیج محله می رفت وبعد از آنجا هم به فوتبال میرفت،یک روز که از مدرسه آمد مثل هر روز تکالیفش انجام داد و رفت ولی تا دیر وقت نیومد کم کم نگران شدم و از هر کس پرسیدم گفتن ما نمیدونیم کجاست پس رفتم پیش دوستش و قسمش دادم گفتم راستش بگو محمد کجاست گفت عصری رفته کرمان برای حضور در جبهه ،من خیلی ناراحت شدم و سریع اومدم خونه با برادر بزرگترش صبح زود رفتیم کرمان که وقتی رسیدم محل قرارگاهشون دیدم که به صف وایسادن و دارن سوار اتوبوس میشن که برن جبهه اومد جلو بوسیدمش گفتم چرا به من نگفتی،چرا بی خدا حافظی رفتی ،گفت مادر من ترسیدم جلومو بگیری به همین خاطر چیزی نگفتم
✍راوی :مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمد_ایزدی🌷
●ولادت: ۱۳۵۰/۶/۱
●شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نازد بہ خودش خدا کہ #حیدر دارد
دریاے فضائلے مطهر دارد🌸🍃
همتاے #علے نخواهد آمد واللہ
صد بار اگر کعبہ تَرَک بردارد🌸🍃
💞ولادت مولای متقیان حضرت علی «ع» مبارک باد."💞
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📎رزمنده ضدگلولهٔ دفاع مقدس
🔺مجروحيتهاي هاشم كلهر مثل خودش عجيب و منحصر به فرد هستند. جراحاتي كه شايد هر كدامشان براي يك نفر رخ ميدادند براي هميشه او را از جبهه دور ميكردند. اصابت تیردوشکا به سر ، انفجارنارنجک ۴۰تکه در دست ، اصابت گلوله پدافتد به بدن ، هیچکدام هاشم را به شهادت نرساند.
🔺يكبار همراه مهدي خندان به سوي دشمن پيشروي ميكنند، عراقيها از اينكه دو ايراني با لباس سپاه آن قدر به آنها نزديك شدهاند تسليم ميشوند.
🔺اما تكتيرانداز بعثيها، هاشم را از دور نشانه ميگيرد و تا هاشم از جايش بلند ميشود، تير قناصه درست به صورت و فك و دهانش ميخورد؛ «هاشم غافلگير شد. نفهميد چه اتفاقي افتاد، فقط ناخواسته چيزي را قورت داد. شدت ضربه به حدي بود كه در جا چند تا از دندانهايش را بلعيد. بقيه هم از دهانش بيرون ريخت. 20 دندان هاشم همان جا ريخت. فك ثابت و متحركش هم در جا متلاشي شد.»
🔺همه این جراحتها موجب شده بود تا روزی هاشم به مادرش که به نماز ایستاده بود بگوید: «ننه من دارم جونمو، قسطی میدم. بخدا این مجروحیتهای من هرکدامش یک شهادته ولی من شهید نشدم.»
🔺پس از نماز، مادر به هاشم گفته بود: «خوب مادرجان هرچه خدا بخواد همان میشه» هاشم ادامه داده بود: «ننه بعد نمازت دستهایت را بلند کن به سمت آسمان و بگو خدایا من از هاشم راضیم توهم راضی باش .» مادر هم همین جمله را به زبان آورده بود.برای همین تا هاشم این جمله را شنید ابتدا کف پای مادرش را بوسیده بود و بعد یک پشتک کف منزل زده و گفته بود:دیگه تمام شد...
#سردارشهید_هاشم_کلهر🌷
#سالروز_شهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
روز مـــــرد روزی بـــــود
کہ پـــــدر از جنگ برگشت خانہ
امـــــا...
جورے ڪہ در #جیب جا مے شد
برگردن آویـــــزان...
#روز_مردان_واقعے_مبارک🌷
•••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صدو_نود_و_سوم
🔆 برنامههای فرهنگی۲
ورود اولین جلد از کلام الله مجید به اردوگاه و استقرار آن در آسایشگاه سه برنامههای فرهنگی در بند یک را شدت میبخشد.
درمهر ماه سال ۶۶ جناب سرگرد خلبان یوسف سمندریان پس از گذراندن ۱۴ ماه اسارت درسلولهای انفرادی بغداد با در دست داشتن یک جلد کلام الله مجید وارد اردوگاه میشود و از آنجا که افسران و درجه داران در آسایشگاه سه اقامت دارند ایشان نیز به این آسایشگاه منتقل و از اقبال بلند ما این افتخار نصیب آسایشگاه ما میشود.
قرآن ذکرشده چاپ ایران و ترجمه الهی قمشهای همراه با کشف الایات بود که در بغداد به ایشان رسانده میشود.
یادم هست زمانی که وارد اردوگاه شد ما در حالت آمار نشسته بودیم و آماده انتقال به آسایشگاه بودیم.
بنا به نقل یکی از دوستان به هنگام حضور خلبان سمندریان در جمع بچههای بند یک عدنان با طعنه ایشان را چنین معرفی میکند ؛ "خلبان یوسف ، حزب اللهی ، مثل عبدالاکریم ، مثل فلان ، مثل فلان ...."
بعد از حضور در آسایشگاه ایشان با دو خلبان دیگر یعنی جناب سرهنگ محمد ابراهیم وارسته وجناب سروان خسرو ادیبی ملاقات و یکدیگر را در آغوش میگیرند و همچنین با سایر افسران نیروی زمینی و جمع آسایشگاه.
با ورود اولین کلام الله مجید به اردوگاه با تدابیر بچهها برای لحظهای قرآن روی زمین قرار نمیگیرد و ۲۴ ساعت شبانه روز بین دوستان و علاقمندان میچرخد
البته این برای اوقاتی است که وضعیت عادی بوده و بعثیها سختگیری نداشتند .
برای ساعات پایانی شب در مکانی مابین دو پنجره و دور از دید قرائت صورت میگرفت.
در ساعاتی که بیرون حضور داشتیم علاقمندان از آسایشگاه یک و دو بصورت نامحسوس به آسایشگاه سه مراجعه میکردند و طبیعتا این زمان محدود به آنها تعلق میگرفت.
بنظرم در آن برهه هنوز بند یک و دو جدا از یکدیگر در محوطه حضور مییافتند
بیشترین استفاده را دوستان در راستای حفظ قرآن کریم و رفع ایرادات انجام میدادند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وسی_سومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿📿 19 📿 20 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_907_666)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
279
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_جواد_الله_کرم
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝