eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
✧✦•﷽‌ ✧✦• ♨️ #خبر_فورے #بازگشت_حاج_احمد_متوسلیان #ورود_حاج_احمد_متوسلیان_به_خاک_میهن 🔻در نخستین
✧✦•﷽‌ ✧✦• ♨️ 🔻سردار که انگار بازم شرمنده شده بود، گفت: حاج احمد! دست روی دلم نذار که خونه. حاج احمد در حالی که لبهاشو می گزید و دست روی دست میزد، گفت: ای وای! ای وای! این همه جوونهای ما توی جبهه ها خون دادن که این مردم اینجوری بشن؟ عجب تشکری کردن از شهدا. دست مریزاد. سردار که همچنان احساس شرمندگی می کرد، سرشو پایین انداخت و هیچی نمی گفت. دیگه داشتن به مقر اسکان نزدیک می شدن. همینکه تابلوی جلوی در ورودی نمایان شد، حاج احمد گفت: کاش میشد اول بریم دو کوهه. اونجا بیشتر بوی بچه ها رو میده. از ماشین پیاده شدن و رفتن به سمت اتاق کار سردار. حاج احمد پرسید: از برادر ... چه خبر؟ حاج ... کجاست؟ حاج آقا ... چرا نیومد؟ سردار که نمیدونست چه جوابی باید بده، سرخ و سفید شد و آهسته گفت: اوضاع خیلی خرابه حاجی. تحمل شنیدنشو داری بگم؟ 🔻بعد شروع کرد به تعریف از ۳۵ سال دوری حاج احمد و اینکه کشتی انقلاب دچار چه تلاطم هایی که نشد و از اتفاقات ریز و درشت جامعه و دست آخر هم از فریب خوردگانی گفت که روزی در راس امور اجرایی این مملکت بروبیایی داشتن. عقربه های ساعت یواش یواش به وقت اذان ظهر نزدیک میشد. حاج احمد که از شنیدن این همه اتفاقات غیرمنتظره و باورنکردنی، برافروخته شده بود، آهی از ته دل کشید و گفت: فلانی! کمرم شکست. ایکاش هیچ وقت برنمیگشتم و این اوضاع رو نمی دیدم... صدای اذان صبح بود که نگارنده را از خواب بیدار کرد. 🔻متحیر از خوابی که دیده بودم، اول نمازمو خوندم و بعد فکر کردم به اینکه اگه اصحاب کهف، به اراده خدا در خواب فرو رفتن و بعد از چندین سال، اوضاع کشور خودشونو، غیر از اون چیزی دیدن که خودشون حضور داشتن، حالا هم اگه حاج احمد و امثال اون، به اذن خدا برگردن، آیا کمتر از اصحاب کهف متعجب میشن؟ 🔻اینجا بود که ناگهان به یاد وصیت نامه شهید باکری افتادم. شهید حمید باکری توی وصیت نامه اش خطاب به همرزمانش گفته بود: ای برادران! از خدا بخواهید که شهادت رو نصیبتون کنه وگرنه افرادی که بعد از جنگ می مونن سه دسته میشن: دسته اول: اونایی که از جنگیدنشون خسته و پشیمون میشن. دسته دوم: اونایی که راه بی تفاوتی رو در پیش میگیرن و غرق دنیای مادی میشن. 🔻و دسته سوم: اونایی که روی عقائدشون می مونن ولی اونقدر غصه میخورن که دِق میکنن. پس از خدا بخواهید که شهادت را نصیبتون کن. 🚫 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رفتے و گفتے : مرز ندارد... 35 سال گذشت! در این سالها هیچ بهانہ اے، براے معاوضہ تو نبوده است!؟ بہ یاد سردار بی نشان ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
پنج شنبہ ها بیادِ تو دست هایم عشق خیراتـــــ میڪنند.. 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رقابتے شدہ.. بینِ جوانانِ پیرِ جماران و جوانانِ سید علے وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونْ.. #جاویدالاثر #میثم_نظرے #حاج_احمد_متوسلیان #سالروز_ربایش_حاج_احمد ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣5⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 151 شیلنگی پیدا کرده و داخل تنور گذاشته بودم که قطره قطره نفت از آن میریخت، همیشه آنجا آتش درست میکردم. چون در منطقه از علف و چوب خبری نبود و چیزی برای سوزاندن پیدا نمیشد، نفت ارزش زیادی داشت و کمیاب بود. برای کل گردان معمولاً سه گالن نفت میدادند که ما هم کوتاه نمی آمدیم و به هر ترتیب، برای دسته مان نفت پیدا میکردیم! بچه های تدارکات نفت را سهمیه بندی کرده بودند؛ اول فانوسها و چراغهای علاءالدین را پر میکردند که برای گرم کردن غذا ضروری بود، باقیمانده گالنها را بین گروهانها تقسیم میکردند. هر گروهان باید نفت را بین دسته ها تقسیم میکرد و نهایتاً سهم ما کفاف بساط چایمان را نمیکرد، بنابراین ما خودمان به فکر تهیه نفت بودیم. در دسته ما «علی ذوالفقاری»، «یونس بهجت نیا»، «محمد میلانی» و عده ای دیگر مجموعه شلوغی را تشکیل میدادند که همه چیزشان خالص بود؛ هم شیطنت شان، هم جنگیدن شان و هم عبادتشان. با همین دوستان تصمیم گرفتیم از چادر تدارکات، نفت پاتک بزنیم. در حالی که تدارکات زیر نظر کسانی چون «حسن پاتک» و «ایوب عمو اوزوم سویی» بود که در قضیه پاتک زدن چندین برابر قویتر از امثال ما بودند! در این میان، حسن پاتک برای خودش یلی بود و قصه پاتکهایش شنیدنی! یک روز ما داشتیم سنگر میزدیم که دیدم حسن پاتک دارد می آید. بس که در پاتک زدن حرفه ای بود بچه ها او را به این اسم صدا میزدند. بچه ها گفتند: «داره می آد فرغون ما رو ببره مواظب باشید.» گفتم: «فرغون که دست منه! بیاد ببینم چطور میخواد اینو از من پاتک بزنه!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣5⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 152 حسن رسید و کمی به سنگر نگاه کرد. از کارمان تعریف کرد و دست به کار کمک به ما شد. چند تا گونی پر کرد و کمی خاک جابه جا کرد و من نمیدانم چه وقت فرغون را بُرد! ناگهان متوجه شدم فرغون دست من و بچه ها نیست، چند ساعت بعد آن را در تدارکات دیدیم. با حسن پاتک خاطرات مشترکی هم داشتم. یک بار داشتم از مرخصی برمی گشتم و تنها بودم. فکر اینکه قرار است از تبریز تا اهواز تنها باشم از همان اول راه خسته ام میکرد. به همه رزمنده ها سپرده بودند در شهرها و جاده ها وقتی تنها هستند با هیچکس سر صحبت را باز نکنند چون ممکن بود طرف مقابل در اثنای صحبت اطلاعاتی بگیرد که به ضرر عملیاتها تمام شود. این توصیه یکی از راه های حفاظت اطلاعات بود که همه مقید به آن بودیم، بر همین اساس فکر میکردم تا اهواز بدون هم صحبت خواهم بود. در همین فکر بودم که دیدم حسن پاتک در صندلی جلویی نشسته است. گل از گلم شکفت. او جایش را با بغلدستی من عوض کرد و من خیالم راحت شد که تا اهواز خوش خواهد گذشت. آنجا بیشتر با او آشنا شدم. از کارش در شهر پرسیدم، گفت که راننده اتوبوس شرکت واحد است و در خط مارالان کار میکند. وقتی برای ناهار در یکی از غذاخوری های سر راه توقف کردیم با یک غذای بیات و بیکیفیت روبه رو شدیم. واقعاً غذا دور ریختنی بود اما چاره ای نداشتیم، با اکراه برای رفع گرسنگی کمی خوردیم و برای ادای نماز بلند شدیم. در اتوبوس حسن آقا گفت: «صاحب غذاخوری ما رو احمق فرض کرده بود!» پرسیدم: «چقدر ضرر کردیم؟!» ـ صد تومن! اما صبر کن! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷6🌷10🌷11🌷12🌷13🌷15🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 4 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_حسن_احمدی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
از قافلہ هاے شهدا #جامــاندیـم رفتنـد رفیقان وچـہ تنها ماندیم.. افسـوس ڪہ در زمانہ ے دلتنگے #مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم.. #شهید_روح_الله_عالی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
آنقدر شـــ🌷ـــهید با تیر و ترکش دیده ایم ڪہ یادمان مے رود ، جنگ نرم هم شهیـــد دارد ... #جانباز دارد ... شیمیایی دارد ... درد دارد ...! ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از بنر
📹 فیلم شهادت حضرت عباس(ع) در مختار نامه که به دلایلی ازصداوسیما پخش نشد #مدت_زمان_(9دقیقه) #باصدای_اصلی برای مشاهده ی فیلم بالینک زیر وارد شوید. 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/405733377Cc0666beb40